شهید محمد هاشمی جانباز هفتاد درصد جنگ تحمیلی در روز سی ام مهر ماه 1377 دعوت جق را لبیک گفت و به شهادت رسید.

نگاهی به زندگی شهید محمد هاشمی

نوید شاهد: سال 1311 بود که در خانه ای از خانه های روستای خنجین در شهرستان فراهان، صدای گریه نوزاد خبر تولد نو رسیده در خانواده هاشمی را به گوش اهالی روستا رساند. محمد نامی بود که برای نوزاد انتخاب کردند. او اولین فرزند « سکینه» بود که با همسرش « حسن» در روستای خنجین زندگی تازه خود را از راه کشاورزی می گذراندند. محمد در کنار پدر و در دامان پر مهر مادرش دوران کودکی را پشت سر نهاد.

در آن سالها مدرسه ای در روستای خنجین نبود تا محمد در آنجا تحصیل کند. او برای درس خواندن مجبور بود تا به مرکز فراهان رفت و آمد کند و چنین کاری نیز برای آنها آسان نبود.

محمد در روستا پای درس ملّای روستا خواندن و نوشتن را آموخت. اما بیش از آن نتوانست درس بخواند. او از نوجوانی در کنار پدرش کار کشاورزی و دامداری را آموخت و همراه پدر راهی مزرعه و صحرا شد.

پدر محمد، در حالی که محمد 12 سال بیشتر نداشت، از دنیا رفت و زندگی سخت خانواده هاشمی، بر محمد و مادر و دو خواهرش سخت تر شد. غم مرگ پدر و یتیمی، جان محمد را می آزرد اما او مردانه ایستاد تا در کنار مادر فداکار و زحمت کش خود جای پدر را پر کرده و زندگی خانواده را با کار و تلاش اداره کند.

محمد از ابتدای نوجوانی به کار سخت عادت کرد. او در روستا کشاورزی می کرد. مدتی را به چوپانی گذراند و زمانی را برای کسب در آمد به کار فروشندگی پرداخت. زمانی که وقت انجام خدمت سربازی رسید، در فراهان خود را معرفی کرد اما به دلیل مرگ پدرش، به او معافیت کفالت خانواده را دادند و او از سربازی رفتن معاف شد.

پس از گرفتن معافیت سربازی و در روز 14/ 5/ 1332 با « زهرا مرادی » ازدواج کرد. مراسم ازدواج او درروستا و در خانه پدری برپا شد و پس از آن زندگی مشترک آنها در کنار یکدیگر و در حالی که محمد مسئولیت مادر و خواهرانش را نیز در کنار خود داشت، آغاز گشت.

محمد 22 سال داشت که با مادر و همسرش به شهر تهران مهاجرت کرد. دو خواهرش که در روستا ازدواج کرده بودند، درروستای خنجین به زندگی شان ادامه دادند. او در آن زمان صاحب دو فرزند بود.

محمد همراه با مادر و خانواده اش در محله بی سیم در حوالی میدان خراسان اتاقی را اجاره کرده و زندگی را در تهران شروع کردند. او برای گذراندن زندگی به انجام کارهای مختلفی پرداخت،کارگری در کارهای ساختمانی اولین کاری بود که محمد شروع کرد و پس از آن با کار بنایی و لوله کشی به تأمین درآمد پرداخت.

محمد فردی معتقد و پایبند احکام شرعی و مسایل دینی بود. او در مراسم عزاداری حضرت ابا عبداله الحسین (ع) هر خدمتی که از دستش بر می آمد انجام می داد. در کارهای خیر پیش قدم می شد. برای ساختن جاده روستای خنجین تا فراهان، تلاش و همت بسیار کرد. به مراسم تعزیه خوانی بسیار علاقه داشت و در این مراسم همیشه شرکت می کرد. او به نماز جماعت پایبند بود و اقامه نماز برای وی یک شاخص بسیار مهم در ارتباطات دوستانه اش بود.

سال 1350 بود که محمد در شرکت نفت و پالایشگاه شهر ری به عنوان کارگر قسمت پخش نفت به استخدام در آمد. او در طول زندگی مشترک با همسرش « زهرا» پنج فرزند را از آفریدگار هدیه گرفت که نام آنها را اسداله، عطاء اله ، فاطمه، اقدس و پروانه گذاشت.

در سال 1357 که جریان مبارزات انقلاب اسلامی نیز شدت گرفت، محمد نیز به صف تظاهرات و راهپیمایی های مردمی پیوست. او به حضرت امام خمینی (ره) علاقه خاصی داشت.

با شروع جنگ تحمیلی در روز آخر شهریور سال 1359، کشور یکپارچه علیه دشمن به پا خاسته و مردم به هر ترتیب و با تمام امکانات خود، در دفاع مقدس شرکت کردند. اسداله هاشمی فرزند محمد نیز در ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی در سمت فرماندهی ترابری سنگین قرارگاه کربلا، در نبرد با دشمن به جهاد و خدمت مشغول بود. او که پس از گرفتن مدرک فوق دیپلم برای ادامه تحصیل در انگلستان پذیرفته شده بود، با انصراف از ادامه تحصیل، جهاد و نبرد با دشمن را و بر هر کار دیگری برتری داده و زندگی اش را وقف دفاع مقدس ساخته بود.

سال 1365 بود که محمد از شرکت نفت بازنشسته شد. او قبل از این تاریخ بارها به صورت کوتاه مدت به جبهه های جنگ رفت تا با خدمت در کنار همکاران جهاد سازندگی، دفاع مقدس و رزمندگان اسلام را پشتیبانی کند.

محمد برای شرکت در عملیات والفجر در منطقه فاو به یک مأموریت پانزده روزه رفت و از نزدیک شاهد ایثار و فداکاری سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی و فرزند رشیدش حاج اسداله هاشمی بود. او در طول سه ماهی که به صورت متوالی به جبهه های سردشت، بانه، ماوت عراق، اهواز، خرمشهر و سایر مناطق عملیاتی رفت، به عنوان خدمت به رزمندگان و انجام عملیات پشتیبانی در آن مناطق حضور داشت و گاهی نیز به عنوان یک رزمنده به جهاد با دشمن می پرداخت.

محمد در آخرین مرحله ای که در منطقه فاو به جهاد با دشمن پرداخت، بر اثر بمباران شیمیایی دشمن به شدت آسیب دید و گلوله ای به ران پای راست او برخورد کرد که فشنگ در میان استخوان ران وی ماند. او که در مقر شهید اسلام پناه در منطقه عملیاتی و در کنار پسر دیگرش عطاء اله مشغول جهاد بود، پس از مجروحیت به پشت جبهه منتقل شد و در بیمارستان بستری گردید. در آوردن گلوله از استخوان لگن و ران پای راست او میسر نشد و سموم شیمیایی نیز بدن او را سخت می آزرد.

محمد پس از شهادت فرزند رشیدش حاج اسداله هاشمی در سال 1365 نیز با وجود مجروحیت و بیماری دست از تلاش و کار بر نداشت و در سال 1367 در شرکت جهاد نصر به عنوان باغبان به کارش ادامه داد. او پس از پایان جنگ تحمیلی بارها به دلیل شدت صدمات ناشی از جنگ که منجر به جانبازی 70 درصد او شده بود، در بیمارستان بستری شد. و در بار آخر شش ماه کامل در بخش آی . سی یو بیمارستان تحت مداوا قرار گرفت و پس از 13 سال تحمل رنج و بیماری های ناشی از جنگ تحمیلی، در روز 30/ 7/ 1377 در همان بیمارستان دعوت حق را لبیک گفت و به منزل اعلی سفر کرد تا در جوار اولیاء خدا به دیدار شهدا و فرزند شهیدش راه یابد.

پیکر « شهید محمد هاشمی » با شکوه و عزت خاصی تشییع شد و روز اول آبان ماه سال 1377 در قطعه 3 شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد اما نام و یاد آن شهید در کنار نام فرزند رشیدش حاج اسداله هاشمی برای همیشه یاد آور ایثار و فداکاری سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی خواهد ماند و مزار پاکشان یادمان افتخار و سربلندی شهیدان جهاد سازندگی در هشت سال دفاع مقدس خواهد بود.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده