شهدای نوجوان
با اینكه از سن و سال كمي برخوردار بود از لحاظ دين و ديانت ممتاز بود و هميشه نماز خودش را سر وقت مي خواند.


نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد «رسول رسولي» در دوزادهم خرداد سال1357 در روستاي زيوه از توابع سردشت ديده به جهان گشود. بعد از سپري كردن دوران كودكي در آغوش گرم پدر و مادرش به علت نداشتن توان مالي نتوانست راهي مدرسه شود و از كسب علم و دانش بي بهره ماند. با اینكه از سن و سال كمي برخوردار بود از لحاظ دين و ديانت ممتاز بود و هميشه نماز خودش را سر وقت مي خواند و همراه پدرش به مسجد هم مي رفت و گاه گداري به پدرش هم كمك مي كرد که بیست و سوم تیر 66 بر اثر حملات توپخانه ای و اصابت ترکش گلوله توپ در روستاي زيوه از توابع سردشت به فيض شهادت رسيد و پيكر پاكش را در همان روستا به خاك سپردند.


تلخ ترین خاطره پدر بزرگ
رسول آن زمان که 10 يا 11 ساله بود ولي از نظر قيافه، قيافه اش به پانزده ساله ها مي خورد، تمام كارهاي خانه را به جاي پدرش انجام مي داد. آن زمان پدرش حسين سرباز بود و در جبهه در پايگاه سلكتان خدمت می کرد. يكي دو روز بود كه رسول خیلی دلش برا پدرش تنگ شده بود و دلتنگی می کرد. نزديك صبح بود كه من (پدربزرگ) دو تا گوني خيار و مقداري آذوقه براي او آماده كردم و او را با اسب به ديدار پدر و دوستانش‌ فرستادم. آن زمان ساعت10/5 صبح جنگ شروع شده بود ولي او راه افتاد. در نزديكي سلكتان بود كه دو تا توپ به جايي كه رسول به آنجا (كوه نزديكي سلكتان) رسيده بود، اصابت كرد و بعد از چند دقيقه مردم كه نزد كوه بودند مرا صدا كردند كه رسول شهيد شده است. اين تلخ ترین خاطره من از رسول است.


خاطرات آقاي رحمان شيخه زاده، دوست پدر شهيد رسول رسولي
سال1366 بود كه ما در گروهان عباس آباد مشغول خدمت سربازي بوديم كه نزديك صبح به ما خبر دادند، دشمن به ما نزديك شده است. فرمانده گروهان، من و حسين رسولي (پدر شهيد) را به همراه سربازان دیگر از گروه گشتي آماده كرد تا برويم و جلوي پيشروي آنها را بگيريم. ولي جنگ شروع شد و ما  با دشمن درگير شديم. تعدادي از بچه ها هم زخمي شدند ولي خوشبختانه ما به ياري خداوند و از خودگذشتگي و فداكاري توانستيم نيروي دشمن را شكست بدهيم و پيروز گرديم و اين يكي از خاطرات شيرين من است. اما وقتي به گروهان عباس آباد برگشتيم، متوجه شدیم رسول براي سربازان آذوقه آورده و خود در نزدیکی کوه سلكتان در اثر اصابت ترکی گلوله توپ به شهادت رسیده است.

خاطرات آقاي احمد ممندي، دوست شهيد رسول رسولي
رسول هميشه لبانش پر از خنده بود. يكي از بااخلاق ترين نوجوانان آن موقع بود. او هميشه در كارهاي كشاورزي به پدربزرگش کمک می کرد. رسول، آدمي متدیني بود كه اكثر وقتها در مسجد بود و نمازها را با جماعت ادا مي كرد و هميشه دعا مي كرد كه خدايا دولت ما، ايران اسلامي را از تجاوز دشمن محفوظ بدار و ما را بر دشمن بعثي پيروز بدار.

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده