يکشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۶
در یکم تیر ماه سال 1349 هجری شمسی در روستای مرزعه نو از توابع آشتیان در خانواده ای مذهبی فرزندی دیده به جهان گشود که نام او را عباس نهادند...

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی ؛ در یکم تیر ماه سال 1349 هجری شمسی در روستای مرزعه نو از توابع آشتیان در خانواده ای مذهبی فرزندی دیده به جهان گشود که نام او را عباس نهادند.
عباس دوران طفولت را در روستای مزرعه نو در آغوش گرم خانواده گذراند و در 6 سالگی به مدرسه ابتدایی رفته و تحصیلات اولیه را شروع نمود و بعد از اتمام دوره ابتدایی در سال 1362 به مدرسه راهنمایی رفت و در آنجا ثبت نام نمود. و کلاس اول و دوم را پشت سر گذاشت در حین تحصیل فعالیت های خوبی نیز در کتابخانه مدرسه و در ستاد مقاومت مرزعه نو نیز داشت. در سال 1365 که در حال ادامه تحصیل در کلاس سوم راهنمایی بود با شوق فراوانی که به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس داشت در بسیج سپاه آشتیان ثبت نام کرد و در تاریخ 65/9/17  به پادگان آموزشی 21 حمزه سیدالشهداء منطقه 3 کربلا واقع در تهران جهت آموزش نظامی (عمومی) اعزام گردید و مدت 52 روز در آنجا مشغول آموزش بود که در تاریخ 65/11/12 که قرار بود به لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) اعزام شوند.
و همچنین یادآوری میشود که عباس بعلت داشتن جثه درشت و قوی نسبت به سن کمی که داشت با موفقیت کامل دوره آموزش از خود نشان داد و هر روز از روز قبل استوارتر و محکمتر و با شور و علاقه بیشتری در کلاسها نظامی شرکت می کرد. بطوریکه بین افراد آموزشی جزء افراد نمونه بود.
برگی از زندگینامه شهید عباس قربان پور
اما وقتی عباس به مرخصی پایان دروه ای آموزشی آمد بعلت بودن برادرش در منطقه و دست تنها بودن پدرش و بیش از حد مشقات زندگی و احتیاج مبرم خانواده به او و گرفتاری های زندگی با مانع شدن پدر و دیگر افراد خانواده برای شرکت در اعزام باعث شد که او نتواند اعزام شود ولی از آنجا که شور و اشتیاق زیادی به بسیج داشت چند روز بعد به بسیج رفت و آمادگی خود را در شرکت در اعزام بعدی اظهار نمود. باز با مانع شدن خانواده مواجعه شد و بالاخره پدر و مادرش را راضی کرد که بخدمت سپاه در آمده و بصورت افتخاری در سپاه شروع بخدمت کرد و در تاریخ 65/12/18 از طریق سپاه بعنوان پاسدار وظیفه به لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) واقع در اندیمشک شهرک بدر اعزام گردید و در آنجا بعلت اینکه برادرش در همان لشگر مشغول خدمت بود باعث شد که او انتقالی بیاید و نیز چند روز بعد از اعزام به سپاه آشتیان انتقال یافت.
و بعد از چند روز خدمت در سپاه آشتیان شروع به اظهار ناراحتی کرد و می گفت که اگر من در سپاه آشتیان بمانم به دلایلی نمی توانم مفید واقع شوم و باز می گفت من می خواستم بروم منطقه و به همین دلیل در تاریخ 66/1/18 از آشتیان تصویه حساب نمود و به ناحیه ویژه قم رفت تا دوباره به منطقه اعزام شود ولی بعلت دلایل فوق با او موافقت نشد و از آنجا به پادگان 21 حمزه مأموریت دادند که مدت 8 ماه در واحد دژبانی پادگان مشغول انجام وظیفه بود که در این مدت بعلت اخلاق نیک و رفتار مناسبی که داشت تمام نیروهای موجود در آن واحد علاقه فراوانی به او داشتند و در این مدت بصورت احسن وجه انجام و بعد از آن به آشپزخانه 21 حمزه که کارش تهیه غذا برای بسیجیان آموزشی بود مأمور شد حدود 8 ماه نیز در آن واحد انجام وظیفه نمود و بعلت لیاقت و شایستگی و پاکی و درستی که از خود نشان داده بود مسئول تدارکات در واحد آشپزخانه از او خواست پس از طی آموزش انبارداری مسئولیت انبار تیپ 3 کربلا را بعهده بگیرد.
او نیز پذیرفت و بعد از چند روز مسئولیت انبار را بعهده گرفته بود و بعلت داشتن شور و علاقه زیادی که دفاع از مملکت اسلامی و آئین جمهوری اسلامی داشت چندین بار با خانواده در میان گذارده بود که با او موافقت کنند که به جبهه برود ولی بعلت دلایل ذکر شده همیشه با او مخالفت میشد ولی او آخر نتوانست طاقت بیاورد و با هر زحمتی که بود به مسئول مربوطه اش گفت باید او را انتقالی بدهند تا برود منطقه ولی به او گفته بودن به علت کمبود نیرو و احتیاج مبرم باید در آنجا بماند ولی او در جواب گفته بود که او را بفرستند منطقه و بالاخره، با تلاش و کوشش انتقالی را گرفته بود و برای اینکه خانواده اش با او مخالفت نکنند به خانواده گفته بود که باید بروم خود مسؤلین مأموریت داده اند و در ضمن من خودم هم این را بیشتر علاقه دارم چونکه تهران برای من مانند یک زندان است و من با اینکه اطرافم از دوستان و آشنایان بسیارند ولی همیشه احساس می کنم که در جایی هستم که هیچ کس و هیچ چیز نیست و این احساس باعث دلتنگی و عذاب من است.

و بالاخره در تاریخ 67/4/28 از پادگان 21 حمزه تسویه حساب نموده و به ناحیه ویژه قم معرض گردید و ناحیه ویژه بعلت طلب بودن مرخصی به او 9 روز مرخصی داد ولی او نتوانست تمام مرخصی را طاقت بیاورد 2 الی 3 روز از مرخصی او مانده بود با شور و علاقه زیادی بطوریکه خودش می گفت از اینکه دارم می روم منطقه بال در آورده ام بسوی سردشت حرکت کرد و در حالیکه هنوز 6 روز از مرخصی او باقی بود در تاریخ 67/5/5 خود را به پرسنلی پایگاه شهید بروجردی تحت امر قرارگاه رمضان واقع در سردشت معرفی گردید و بعد از اتمام کارهای پرسنلی به گردان پیاده جند الله معرفی گردید. و در آنجا در سمت بی سیم چی گروهان شهید توکلی شروع بکار کرد. و پس از چند روز انجام وظیفه در روز 67/5/17 و شب هنگام هیجدهم در حالی که مأموریت گردان پشتیبانی بود و گردان مربوطه در پایه کوهی استقرار یافته بود برای رفع خستگی و فعالیتهای روزانه و در آن هنگام عباس در حال استراحت در کیسه خواب خواب بوده اند ناگهان گلوله توپی از بعثییان کافر به بالای صخره اصابت کرده و سنگی از صخره کوه جدا شده و به طرف کوهپایه غلطیده و به سر آن شهید اصابت کرده و او را بدرجه رفیع شهادت می رساند. والسلام

روحش شاد و راهش پر رهروباد.

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده