وصیتنامه شهید رحیم عسگری
شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۱:۲۲
خدايا تو را شكر مى كنم كه به من نيرو دادى در راه برادرم قدم بردارم و اسلحه او را به زمين نگذارم كه جبهه و ميدان جنگ براى من محراب دعا و نماز است.

نوید شاهد استان مرکزی، شهید رحیم عسگری در سال 1341 ‏، در شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش سیدرضا، نام داشت. دانشجو بودکه به عنوان جهادگر در جبهه حضور یافت. بیستم دی1365 ، در خرمشهر بر اثر اصابت تیر به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.


بسم رب الشهداء والصديقين

حاشا كه اين مهم ( شهادت ) جز به عشق ميسر نگردد.(امام خمينى)

بگذار جهانيان بدانند هركه خدارا شناخت ترك سر كند .

خدايا تو را مى ستايم . خدايا فقط تو را حمد مى گويم كه به من نيرو دادى تا در راهت تا در جوار رزمندگان كفر ستيز اسلام باشم ، خدايا همين برايم كافى است كه در جوار اين عزيزان باشم و از بوى عطر آنان استشماق كنم .

خدايا تو را شكر مى كنم كه به من نيرو دادى در راه برادرم قدم بردارم و اسلحه او را به زمين نگذارم كه جبهه و ميدان جنگ براى من محراب دعا و نماز است.

و سلام بر پيامبر و اهل بيتش كه ما را از گمراهى نجات دادند و از گمراهی و جهل ما را به خداى واقعى راهنمائى كردند. درود بر شما ميفرستم كه به ما اميد داديد .  سلام و درود بر آقايم امام زمان آنكه در انتظارش هستيم و به خاطر عظمت و ظهور اوست كه مى جنگيم . مولايا از ماندن زياد خوش ندارم. تنها تويى كه به من اميد ميدهى وگرنه از مردن در راه خدا نمى ترسم بلكه از ماندن و در بستر مردن مى ترسم و سلام بر تو اى نور چشمان تمام مظلومان جهان و اى خار چشم دشمنان اسلام و ابرقدرتها اى امام امت با تو پيمان مى بندم كه تا جان در بدن دارم ، لحظه اى  آرام ننشينم تا حق بر باطل پيروز شود و سلام بر امت هميشه هوشيار امام .

سلام بر شما پدر و مادرم. براى شما سخت است كه بعد از محمد شايد نوبت من باشد وليكن ما امانت هستيم امانتى كه خدا هر وقت بخواهد از شما خواهد گرفت سرنوشت من هم چيزى مثل محمد است چون ديگر با اين زندگى خو گرفته ام وقتى در منطقه نيستم مثل اينكه چيزى گم كرده ام در اينجا امام زمان حكومت مى كند ، بگذار جهانيان بدانند هر كه خدا را شناخت ترك سركند ، يا اگر برنگشتم به آيندگان بگوئيد: بچه هایت اسلام را چگونه زنده نگه داشتند و چه خونهايى در اين راه ريخته شده است.

خدايا آرزو دارم اگر مورد رحمت و رضاى تو قرار گرفتم و شهيد شدم و بر سر قبرم آرمى از سپاه بزنند تا علاقه ام بخدا و سپاه كه خود خانه خدا و خانه عاشق خداست و راه حسينى است را دريابند . برادرم بعد از اينكه مدتها در دانشگاه فكرى و عملى درس خواندم متوجه شدم هميشه دو سلاح را با خود حمل ميكردم يكى سلاح فكريم بود و قلم خونينم و ديگرى سلاح مرگبار براى انسانهايى كه نمى خواهند تحت فرمان الهى بروند . برادرم وصيت به تو اين است كه هر دو سلاحم را با هم و توام با هم بردارى ونگذارى برروى زمين افتد.

خدايا پروردگارا تو كه زندگى ما را بر مبناى سعادت قرار دادى آخرت ما را بر شهادت در راهت قرار ده. آرزو دارم هنگام مرگ چشمانم را باز كنى تا دشمنان بدانند كه با چشم باز بسوى معشوق رفتم.

خدايا امام چشم من است خدايا حاضرم جانم و همه چيزم را بدهم و چشمم را هرگز ، خدايا از جانم بگير و بر نورانيت چشمم رهبر بيشتر بيفزا.

بنده گنه كار خدا- رحيم .



منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده