جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۴۷
نوید شاهد استان مرکزی به مناسبت سالگرد شهادت روحانی شهید "داود هاشمی" ، زندگینامه ایشان را منتشر نمود.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید داود هاشمی در روز سوم مرداد 1347 در روستای علیم آباد قره کهریز اراک در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود بعد از به دنیا آمدن طبق سنت نبوی بر گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه قرائت شد و از همان اوان و آغاز زندگی با نام رسول الله (ص) و علی (ع) و ولایت آشنا شد.

مروری کوتاه بر زندگی روحانی شهید

وی بعد از دوران کودکی به مدرسه پای نهاد و دوره ابتدایی را در روستای علیم آباد سپری ساخت، همچنین دوره راهنمایی را در اراک پشت سر نهاد و در کنار این تعلیم ها همراه با پدر و سایر بستگان با حضور خود در مساجد و حسینیه ها و تکایا و دسته های حسینی به تزکیه نفس پرداخت. در سال 1361 به حوزه علمیه اراک پای نهاد و آنجا همراه با تعلیم و تزکیه روحی و نفسانی خود، حضور جدی در صحنه های مختلف سیاسی کشور داشت.

ایشان نسبت به نماز و ذکر علاقه فراوان نشان می داد و با شور و شوق خاصی با معبود خود خلوت می کرد و به عبادت می پرداخت و در دعاهای کمیل و توسل و ندبه شرکت فعال داشت و کمال بهره برداری را می نمود و با خشوع و خضوعی خاص نماز می خواند که سراپا غرق در راز و نیاز با معبود می بود و کتاب های دینی و مذهبی عموماً مورد علاقه آن شهید قرار می گرفت.

او در سال 1365 در هنگامی که سپاه محمد (ص) برای انهدام ماشین جنگی صدام و باز کردن راه کربلا به عازم رزمگاه بود به عنوان بسیجی گردان امام حسین (ع) به خیل این سپاه عظیم پیوست و سرانجام در تاریخ چهارم دی 1365 بر سر راه کربلا در جزیره بوارین به فوز عظیم شهادت نایل گشت.

او 28 روز مفقودالاثر بود نهایت بعد از عملیات کربلای 5 ، جنازه این شهید همراه با تعداد دیگری از شهدا پیدا و به گلزار شهدا اراک منتقل و به خاک سپرده شد.


از دفترچه خاطرات شهید:

در تاریخ 17 دی 1364 بود که آموزش ما تمام شد و قرار شد که ما را به منطقه اعزام کنند که شب 18:11 به وسیله قطار ما را اعزام کردند اهواز که ساعت 11 تقریباً رسیدیم اهواز و اتوبوس ها کنار خیابان پارک کرده بودند.

ما هم خیلی خوشحال از اینکه ما را حتماً می خواهند به منطقه ببرند که این طور هم نشد و برادرای مسئول همراه 9 نفر از تهران بچه ها را جدا می کردند. اول پیرمردها دوم ریش دارها و بعد نوبت به ما رسید که نوبت بچه های اراک که شد، اول برادر محمدحسین داودآبادی را بلند کرد، بعد من را و من اشاره به کرمی کردم و او هم بلند شد و جودکی بلند نشد و او از ما جدا شد و ما را به توپخانه 15 خرداد اهواز بردند و یک روز هم در آنجا ماندیم و به ما کارت و پلاک دادند

روز بعد اسلحه هم تحویل گرفتیم و برادر غریب هم برای سرپرستی ما فرستادند و ما 5 نفر شدیم و قرار بود به ما اتاق بدهند ولی افراد زیاد بودند. چیزی نگذشت که سر و کله هواپیماها پیدا شد و ما سریع پیاده شدیم و کنار آب هواپیما را تماشا می کردیم و سایت موشکی که روبروی موقعیت ما بود، پشت سر ما را زدند البته با راکت و سریع خوابیدیم.

چیزی نگذشت که 6 متری ما را زدند و آنجا طوری بود و در این موقع خیلی گل سیاه و آب کثیف بر سر و صورت ما ریخت و دیگر حمله هوایی تمام شد. ما بلند شدیم که برویم، دیدیم که یکی از ما بلند نشد و یکی دیگر دست بر نزدیکی چشم خود گذاشت.


منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده