خاطره شنیدنی از شهید «نقی صنایع پرکار»
دخترم، افتخار می کنم که امروز به فرزند شهید نقی صنایع پرکار علم می آموزم. سالها پیش، او به من درس عشق آموخت.
آیا شما نسبتی با شهید نقی صنایع پرکار دارید؟

به گزارش نویدشاهدگیلانشهید «نقی صنایع پرکار» انسانی متقی با فطرتی پاک بود. وقار در رفتار و نورانی بودن سیمایش و اخلاق نیکویی که با او سرشته شده بود، بر صفات انسانی وی می افزود. 

عشق به ائمه اطهار و پایبندی به مسائل اسلامی باعث شد تا فرائض اسلامی خود را دقیقاً انجام داده و سعی نماید که مستحبات را نیز به جای آورد. احترام خاصی برای افراد سالمند قائل بود و با کودکان بسیار با مهربانی رفتار می کرد. از افتراء و تهمت پرهیز نموده و رضایت خدا را بر همه چیز مقدم می شمرد. سرای دنیا را فانی و آخرت را جاوید می دانست و تلاش می کرد تا توشه ای از رضایت پروردگار را به همراه داشته باشد. شهید نقی صنایع پرکار با شروع انقلاب با علم و اگاهی تمام، همیشه پشتیبان انقلاب وامام عزیز بود. بعد از انقلاب در ارگانهای انقلابی فعالیتهای فرهنگی زیادی را شروع نمود و برای تداوم انقلاب، تلاشهای بسیاری را تا رسیدن به نتیجه دنبال کرد. 

به یاران باوفای امام همچون آیت الله مشکینی و آیت الله دستغیب علاقه فراوانی داشت و از جمله عاشقانی بود که جز خدا هیچ موجودی را سزاوار دلبستن نمی دانست و در معرکه مبارزه با کفر با تمام قوا از مکتب و انقلاب واسلام دفاع می نمود. (دوست داشتم مثل پدرم گمنام باشم) بعد از انجام کارهای اولیه ثبت نام در دانشگاه، کلاس های درس نیز شروع شد. یک روز پس از حضور در کلاس مربوطه برای آنکه استاد با دانشجویان جدید الورود آشنا شود، شروع به حضور و غیاب کرد. 

لازم به ذکر است از همان روز نخست به دانشگاه رفتم، تمثال پدرم و دیگر دوستان همرزمش که برای حفظ آرمانهای انقلاب و حقانیت کشور تا پای جان ایثار نموده بودند، در جای جای آن دانشگاه نصب شده بود. اما به دلایلی می خواستم همچون پدرم در آن فضا ناشناخته باشم. لذا سکوت را پیشه نمودم. غافل از آنکه وجود پر فروغ آن شهیدان زنده، روشنی بخش تاریکترین نقطه های دنیا خواهند بود. استاد به آرامی اسامی دانشجویان را صدا می زد و شروع مرحله جدیدی از زندگیشان را به آنها تبریک می گفت تا انکه نوبت به من رسید. دقیقاً چندبار اسم مرا صدا زد و خواست از حضورم مطمئن شود. 

کمی تعجب کردم و به آرامی دستم را بلند نمودم و خود را به استاد نشان دادم. سپس با نگاهی که پر از حرفهای ناگفته بود از من سوال کرد : آیا شما نسبتی با شهید نقی صنایع پرکار دارید؟ من که غافلگیر شده بودم با کمی تامل جواب دادم : بله، دختر ایشان هستم. با شنیدن جوابم سریع از جای خود بلند شد و نزد من آمد. سپس گفت : دخترم، افتخار می کنم که امروز به فرزند شهید نقی صنایع پرکار علم می آموزم. سالها پیش، او به من درس عشق آموخت. عشق به خدا، عشق به امام و عشق به شهادت. ناگهان اشک از چشمان استاد سرازیر شد و متعاقب آن سایرین نیز تحت تاثیر قرار گرفتند و فضای کلاس را سکوت فرا گرفت. پس از آنکه جو کلاس کمی عادی تر شد. 

استاد سخن گفت : شهید نقی صنایع پرکار، گلی بود از گلستان توحید که در مکتب اسلام تربیت یافت و عاشق شهادت بود. او از سیره رسول خدا، اخلاق نیکو آموخت و با دردهای علی(ع) آشنا شد و غربت امام حسن (ع) را احساس کرد و برای استقرار حکومت خدا بر زمین و سرنگونی کرو ظلم و جور بپا خاست. او با پیروی از امام خود که حامی مستضعفین جهان بود، براینجات قرآن وارد مسلخ عشق شد. با قطره قطره خون خود، دشت لاله های سرخ شهادت را آبیاری کرد و به حق الیقین رسید. من و شهید در همین دانشگاه درس می خواندیم ولی او بسیار زودتر از دیگران به درجه استادی رسید. 

زیرا همزمان در دو دانشگاه انجام وظیفه می کرد! هم دانشگاه علم و هم دانشگاه جبهه! نقل از دختر شهید از وفاداری به اسلام عزیز و دشمنی با آمریکا و هر انسان مستبد و استعمار کننده واستثمارگر دریغ نورزید! یار مظلومان و دشمن ظالم باشید! چقدر عالی است که انسان بتواند ندای حق را بشنود و با جهاد در راه خدا این ندا را پاسخ دهد!
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده