نوید شاهد - «گاهی اوقات ارباب‌رجوع که به شورا می‌آیند، همراه خود چیز‌هایی آورده و به آقای ابوترابی می‌دادند. فکر می‌کردم حاج‌آقا این‌ها را برمی‌دارد برای خودشان و در دل می‌گفتم: چرا ایشان باید از مردم هدیه و یا رشوه قبول کند؟ ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
چرا باید شهید
 
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، در سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابی‌فرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.


وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمده‌ای در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود.


سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد از آنجایی که جانباز ۷۰ درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی‌بن موسی الرضا (ع) به همراه پدرش آیت‌اللَّه سیدعباس ابوترابی‌فرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شده است.

چرا باید شهید "ابوترابی‌فرد" از مردم هدیه و یا رشوه قبول کنند؟

سید علی فخار از نزدیکان حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد نقل می‌کند:
سال ۱۳۵۸ حاج‌آقا رئیس شورای اسلامی شهر قزوین بود و من هم به عنوان پاسدار و نگهبان شهرداری قزوین، خیلی از وقت‌ها همراه ایشان بودم. آن روز‌ها می‌دیدم که گاهی اوقات ارباب‌رجوع که به شورا می‌آیند، همراه خود مواد غذایی و یا گلیم و این جور چیز‌ها آورده و به آقای ابوترابی می‌دادند.

من همچون جوان بودم و زیاد هم حاج‌آقا را نمی‌شناختم، فکر می‌کردم حاج‌آقا این‌ها را برمی‌دارد برای خودشان و در دل می‌گفتم: چرا ایشان باید از مردم هدیه و یا رشوه قبول کند؟

یک روز که در همین فکر‌ها بودم، حاج‌آقا مرا صدا زد. نزدیکی‌های شب بود و حاج‌آقا می‌خواستند بروند بیرون، مرا هم همراه خودشان بردند.

او مستقیم از دفتر شورا به سمت جنوبی‌ترین نقطه شهر که همه مستضعف و محروم بودند رفته و سر کوچه‌ای ایستاده و مرا هم پیاده کردند. درب عقب ماشین را بلند کردند و شماره پلاک چند خانه را به من داده و گفتند تا محتوای پشت ماشین را ببرم و به آن خانه‌ها بدهم.

نگاه که کردم، دیدم وسایل پشت ماشین همان‌هایی است که ارباب‌رجوع‌ها برای حاج‌آقا می‌آوردند. گفتم: حاج‌آقا چرا این‌ها را از ارباب‌رجوع قبول می‌کنید که پشت شما حرف باشد؟ گفتند: می‌خواهم ارباب‌رجوع از ما دلخور نشود.

منبع: کتاب ستاره شب (مجموعه خاطرات بستگان و دوستان سید آزادگان شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد)
 
پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده