شهید«ابوالفضل پیرزاده» به روایت «ابوالفضل پیرزاده»
ابوالفضل، فرزند شهید «ابوالفضل پیرزاده» می‌گوید: بیشتر کسانی که از پدر شهیدم خاطرات قشنگی داشتند، دانش آموزان ایشان در دبیرستان آیت اله طالقانی بودند. حتی از خیلی از این عزیزان شنیدم که با هدایت و تشویق پدرم، دانش آموزان به جبهه اعزام می‌شدند و تاثیر تربیتی ایشان بسیار ارزنده بوده است. افتخار می کنم که فرزند یک معلم شهید هستم.

شهید«ابوالفضل پیرزاده» به روایت«ابوالفضل پیرزاده»

به گزارش نوید شاهد اردبیل، هفتم آذر، سالروز شهادت معلم شهید ابوالفضل پیرزاده است. این شهید سرافراز، دوازدهم آبان 1334 در شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش علی، کارمند بود و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. مسئول آموزش عقیدتی سپاه و معلم قرآن در دبیرستان های اردبیل بود. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. هفتم آذر 1360 به عنوان معلم پاسدار در زادگاهش مورد سوء قصد نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله به سینه شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای ججین اردبیل واقع است.

شهید«ابوالفضل پیرزاده» به روایت «ابوالفضل پیرزاده»

ابوالفضل، فرزند شهید ابوالفضل پیرزاده که حدود شش ماه بعد از شهادت مظلومانه پدرش در اردبیل به دنیا آمده است؛ در گفتگوی صمیمانه چنان از پدرش می گوید که گویی سال ها در کنارش بوده است، ابوالفضل می گوید: افتخار می کنم که فرزند یک معلم شهید هستم و خاطرات پدرش را چنین روایت می کند: 

تقریبا 6 یا 7 ساله بودم که مسئله شهادت در ذهن من سوال برانگیز شد که شهادت یعنی چه چرا پدر من شهید شد چرا بعضی ها شهید می شوند بعضی ها شهید نمی شوند چرا از بین آن همه افراد پدر من شهید شد این سؤالات در ذهن من بوجود آمدند و خواه ناخواه از مادرم، از دوستان و همرزم‌های پدرم سوالی در مورد شهادت و چگونگی شهادت پدرم می پرسید تا اینکه خاطراتی که از پدرم به من گفتند یواش یواش مسئله شهادت در ذهن من معنا پیدا کرد.

در مورد اخلاق و خلق و خوی پدرم خیلی راغب بودم بشنوم چه اخلاقی داشت و چه جوری بود؟ خودم هم چندین بار در عالم خواب و رویا دیده بودم فردی همیشه خندان و شاداب و خیلی مهربان بودند. با اطرافیان با دوستان حتی با دشمنان خود آن طوری که من شنیده بودم خیلی خیلی مهربان بودند.

فردی بسیار تیزهوش و فوق العاده مطالب را سریع یاد می گرفتند، حتی آن گونه که من شنیدم 6 ساله سطح حوزه یک را در عرض 4 ساله تمام کرده بودند و به خاطر تیزهوشی و علاقه فراوان به دروس حوزوی و علوم دینی داشتند.

خصوصیات دیگری که در مورد پدرم شنیده‌ام این بود که نسبت به اهل بیت علاقه شدیدی داشتند. حتی یک خاطره ای دارم، یکی از دوستان پدرم در جنگ مجروح شده و در بیمارستان بودند پدرم به عیادت آن دوستش می رود. حالا نمی دانم چه می شود نامی از امام سجاد (ع) به میان می آید. ایشان ناخود آگاه در آن جمع های های گریه می کنند دوستانش وقتی می بینند، همگی اشک می ریزند.

علاقه به دعای ندبه و خط اتصال قم و اردبیل در انقلاب

 این فرزند شهید ادامه می دهد: برای اولین بار چندین سال پیش دعاهای ایشان را که در حقیقت به صورت کارتی بودند نگاه می کردم. دعای عهد بالاتر از همه بود این نشان می داد که ایشان همیشه دعای عهد را می خواندند و در بین دعاها کمیل ، ندبه و عهد را بیشتر دوست داشتند.

در دوره قبل از انقلاب ساواک خیلی تلاش می کرد که پدرم را به خاطر فعالیت های سیاسی انقلابی دستگیر کند چندین بار هم موفق شده و دستگیرش می کنند و در زندان خیلی هم اذیتش می کردند.

فرزند شهید پیرزاده می گوید: حجت السلام غفاری که دوره سربازی شان را آمده بودند اردبیل نقطه عطفی می شود که پدرم با ایشان آشنا شده و توسط ایشان به قم می روند. بعد با آیت ا... مشکینی آشنا شده و به خاطر علاقه پدرم به دروس علمیه و دروس حوزوی ایشان جذب حوزه می شوند. می گویند او یکی از شاگردان بسیار موفق شهید بهشتی بودند. ابتدا در مدرسه حقانی درس می خواندند و بعدها به دلیل آزار و اذیت ساواک به مدارس علمی دیگری منتقل شدند .

شهید در زمینه های علمی فرهنگی سیاسی فعالیت داشتند ایشان در سپاه پاسداران فعالیت داشتند و یکی از تشکیل دهندگان سپاه اردبیل بودند علاوه بر آن یک روحانی وارسته و در حقیقت آبدیده از نظر علمی و تقوایی بودند که از قم آمده بودند به اردبیل و یک ارتباط روحانی بین قم و اردبیل ایشان برقرار کرده بودند. 

دعوت آموزش و پرورش و تدریس قرآن و معارف در دبیرستان های اردبیل

آموزش و پرورش پدرم را برای تدریس در دروس معارف، عربی و قرآن دعوت می کند. ایشان فعالیت های مختلفی داشتند ولی از هیچ یک از آنها حقوقی دریافت نمی کردند. فقط از سپاه حقوق ناچیزی می گرفتند.

بیشتر کسانی که از پدر شهیدم خاطرات قشنگی داشتند، دانش آموزان ایشان در دبیرستان آیت اله طالقانی بودند. حتی از خیلی از این عزیزان شنیدم که با هدایت و تشویق پدرم، دانش آموزان به جبهه اعزام می‌شدند و تاثیر تربیتی ایشان بسیار ارزنده بوده است. حتی می‌گفتند: الگوی خوبی برای ما نوجوانان و جوانان بود و همیشه کلامشان و رفتارشان در ذهن‌های ما مانده است.

نحوه شهادت

فرزند شهید پیرزاده از نحوه شهادت پدرش چنین می‌گوید: هفتم آذرماه سال 1360 ایشان بعد از تعطیل شدن کلاس قرآن، قرآن به دست از مدرسه بیرون می آیند که متوجه می شوند افرادی ناشناس آمده‌اند و می خواهند ایشان را ترور کنند. از آنجا که خیلی تیزهوش بودند سریع دانش آموزان را راهنمایی می کنند به سمتی که از او دور شوند و خودش را به سمت دیوار می کشد که متاسفانه تیر می‌خورند. پدرش یعنی پدر بزرگم در سفر کربلا از خداوند طلب فرزند پسر می‌کند که خداوند قبول می کند و او به احترام حضرت ابوالفضل نامش را چنین می گذارد، جالب این جاست که دشمنان کوردل دو دست پدرم را مجروح می کنند و بعد آنقدر گلوله می زنند تا ایشان به شهادت می رسند. 

پیام شهید از زبان فرزندش

این فرزند شهید چنین ادامه می دهد: پیام همه شهدا فقط خداست همه شهدا از دوران اولیه اسلام تا شهدای کربلا و ایران، فقط به خاطر خدا رفته‌اند و خود را قربانی درگاه الهی نموده‌اند. این پیام خوبی برای ماست که بدانیم همیشه در ذهنمان اول به خدا فکر کنیم و با نام خدا کارهایمان را شروع کنیم.

همه شهدا به ما می گویند این راهی که ما می رویم راه رسیدن به خداست، اگر خون شهیدی ریخته می شود و کسی شهید می شد فقط می خواهد بگوید همیشه به خدا فکر کنید.

پیرزاده می گوید: پدرم خیلی سفارش می کردند به نماز اول وقت، در وصیت‌نامه‌اش خوانده‌ام که به خواهر و برادرش سفارش می کرد نماز اول وقت را فراموش نکنید. خواندن قرآن و دعای کمیل، دعای ندبه و عهد را نیز همیشه سفارش می کردند.

 و اما حرف آخر به خودم و همه جوان ها ...

این پیام شهدا بود که همیشه پیرو ولایت فقیه باشید به قول امام اگر پیرو ولایت فقیه باشیم هیچ وقت به مملکت ما آسیب نمی رسد. باور کنیم که همه شهدا فدائیان راه ولایت بودند.

 

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده