شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۴۱
شهید «عبدالله سوسن آبادی» در وصیتنامه‌اش می‌نویسد: «پدر غصه نخور، زحمت تو به هدر نرفته، فردا در پیشگاه حسین (ع) معلم ما که به ما شهادت را آموخت، روسفید هستی. »

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید عبدالله سوسن آبادی در سومین روز از خردادماه 1334 در روستای سوسن‌آباد از توابع شهرستان اراک دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدائی را در زادگاهش پشت سر گذاشت. در سال 1357ازدواج کرد که ثمره ازدواجش دو فرزندی است که از او به یادگار مانده.

او در نخستین روزهای درگیری ضد انقلاب برای دفاع از دست آوردهای انقلاب اسلامی و خدمت به مناطق محروم مرزی عازم مناطق غرب کشور شد و پس از شش ماه حضور در منطقه سر پل ذهاب به عنوان بسیجی بی‌سیم‌چی سپاه ریجاب هنگام درگیری با عوامل گروهک معاند رزگاری در ارتفاعات دالاهو در 8 آذر 1359 به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در صحنه نبرد مفقود شد.

پدر غصه نخور، زحمت تو به هدر نرفته

وصیت نامه:

 بسمه تعالی

 انا لله و انا الیه راجعون

ضمن سلام به پدر و مادر و خواهر و همسر و تمام عزیزان و بعد طلب آمرزش از خدای بزرگ می کنم و امیدوارم که خداوند عالم، علم و دانش به تمام شما عنایت بفرماید.

آری مادر جان حتما این نامه به دستت برسد، شاید از خواندن این نامه کمی دلتنگ و ناراحت باشی، ولی نظر من این است که تو باید افتخار کنی و فخر بفروشی و از خوشحالی در پوست خود نگنجی، چون همچون مادری بوده ای که پسری داری که راه حسین(ع) را و به سوی لا اله الا الله می رود.

یعنی تمام هستی خود را رها کرد، اعم از زن و فرزندم، پدر و مادر، زندگی، خانه، مال دنیا، برادر و خواهر و دوست و رفیق و به سوی خدا می رود.

پدر غصه نخور، زحمت تو به هدر نرفته، فردا در پیشگاه حسین(ع) معلم ما که به ما شهادت آموخت، رو سفید هستی.

در گذشته که در بالای منبر از قضیه کربلا صحبت می کردند، همه ما گریه می کردیم که کاشکی ما هم آنجا بودیم و به کمک اسلام و حسین می شتافتیم.

من از شما سئوال می کنم، آیا جنگ اسلام و کفر نیست؟

آیا باید به کمک شتافت یا نه ؟

پس نباید هیچ کدام ناراحت باشید، من اگر لیاقت شهادت را داشته باشم، از خدا ممنونم جوانانی در اینجا هست که من یک انگشت آنها نمی شوم و حتی یک موی سر حضرت علی اکبر(ع) هم نمی شوم. خون من در برابر آزادی و استقلال و خاک میهنم و این اسلام عزیزم ارزشی ندارد.

تمام عشایر با اسلحه خود و فشنگ خود اینجا آمده اند و به جبهه می روند. امروز روز عمل است نه شعار، تمام اینها را گفتم، به دلیل این است که من اجازه از پدر و مادر نگرفتم. این گناه بزرگی است، چون خوب بود که من اجازه از شما می گرفتم و خیلی بهتر بود، ولی می دانم که شما هم این اجازه را می دادید ولی علتش این است که من وقت کافی نداشتم.

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده