شهید محسن حسنی

شهید محسن حسنی

نام پدر: ذبیح الله

تاریخ تولد: 1/7/1339

محل تولد: دلیجان

نام عملیات: کربلای 5

تاریخ شهادت: 29/10/1365

محل دفن: روستای پنداس

محل شهادت: شلمچه

خاطره از شهید از زبان همسر شهید

عنوان خاطره:اخلاق و رفتارش بسیار خوب بود مجموعاً 6 ماه بیشتر با هم زندگی نکردیم ثمره این ازدواج یک فرزند دختر می باشد شهید بزرگوار پاسدار می باشد

نحوه شهادت این بزگوار

وقتی که در سنگر بودند یک کتری اب در سنگر بود انها با همرزمانش بیرون رفته بودند که برگشته متوجه شدند که مار امده از کتری اب خورده موقعی که از خواب بیدار شدنده بودند  ازهمان کتری که مار اب خورده بود اب نوشید و ایشان اینگونه شهید شد.یک سال سپاه نرفت بعد گفت می روی سپاه بگوی که من دوباره برگردم.

صبح همان روز که رفتم سپاه به فرمانده سپاه گفتم که محسن دوباره می خواهد برگردد به سپاه گفت چطور خودش نیامد کاری نکرده است اخرین بار که می خواست به جبهه برود به من گفت فرزندم را با خود بیاور تا من رفته شما هم نروید هیچ موقع اینگونه نبود همیشه می گفت که فقط خودت با رقیه ام بیا ولی اینبار گفتم دخترم را همراه بیاور.

وصیت نامه شهید

وصيت نامه شهيد محسن حسنى فرزند ذبيح ا...

بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون

بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با سلام درود محضر يگانه منجى عالم بشريت حضرت حجه ابن الحسن عسگرى امام زمان (عج) و درود بيكران به رهبر كبير انقلاب اسلام امام خمينى و با آرزوى پيروزى نهائى رزمندگان اسلام بر كفر جهانى و سلام محضر خانواده معظم شهدا و آرزوى آزادى هر چه سريعتر اسراى عزيز از چنگال بعثيان  كافر و شفاى معلولين و مجروحين چند كلامى را به عنوان وصيت مى نويسم گرچه شعور و توانائى ندارم ولى بنا به وظيفه شرعى چند كلامى با شما عزيزان درد دل مى گويم و از شما عزيزان مى خواهم كه اگر خوب وظيفه را ادا نكردم به بزرگوارى خودتان ببخشيد.

ان الذين امنوا والذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم.

ترجمه  همانا آنان كه گرويدند و آنان كه هجرت كردند و جهاد كردند در راه خداى ايشان اميد دارند رحمت خداى را و خداى آمرزگار و مهربانست ((سوره بقره آيه 217))

خداوندا من در طول عمرى كه كرده ام عملى كه قابل قبول درگاهت باشد انجام نداده ام اما به لطف و كرم مى خواهم كه من را مورد لطف و رحمت خودت قرار داده و از گناهانم درگذرى خدايا من را از بلاى غرور و خودخواهى نجات ده تا حقايق وجود تو را آنچنان كه بايد ببينم و جمال زيباى تو را مشاهده كنم خدايا من كوچكم ضعيفم ناچيزم و پر كاهى در مقابل طوفانها هستم به من ديده اى عبرت بين عطا كن تا ناچيزى خودم را ببينم و عظمت و جلال تو  را براستى ببينم و بدرستى تسبيح كنم خداى خوش دارم گمنام و  تنها باشم تا در غوغاى كشمكشهاى پوچ مدفون نشوم خدايا دردمندم و روحم از شدت درد  مى سوزد قلبم مى خورشد و احسام شعله مى كشد و بند بند وجودم از شدت درد ضجه مى زند خدايا تو من را در بستر مرگ آسايش بخش خسته شده ام دل شكسته ام نااميدم و ديگر آرزويى  ندارم احساس مى كنم كه اين دنيا ديگر جاى ماندن من نيست با همه وداع مى كنم و مى خواهم كه با خداى خود تنها باشم خدايا بسوى تو مى آيم و از عالم و عالميان مى گريزم تو من را در جوار رحمت خود سكنى ده و از اين دنياى پرنيرنگ و پرزرق و برق نجاتم ده و من را با صالحان درگاهت هم نشين بفرما.

اما چند كلامى خدمت مسئولين ادارات دولتى و آن اينكه خون گرانبهاى شهدا را با عمل خود پايمال نكنند و به درد دل ضعيفها رسيدگى كنند و از رشوه گرفتن از كسانى كه به قول معروف دستشان به دهانشان مى رسد خوددارى كنند و اگر قانون اجرا مى كنند براى همه اجرا كنند و براى مستضعفان و ندارها ولى براى كسى كه رشوه بدهد يا آنان را به مهمانى ضيافت دعوت مى كند قانون را زير پا بگذارند.

مربوط به تعاون سپاه

 مقدار بيست و هفت هزار تومان منوچهر اشرفى كارمند پست دليجان‌طلب كار هستم بگيريد و پنج هزار تومان به خواهرم خديجه بدهكارم پرداخت كنيد سه هزار تومان به برادرزنم احمد بدهكارم پرداخت كنيد و زمينى دارم كه......