شهید حمیدرضا محمدی
تاریخ تولد: ١٣٤٤/٠٣/٠١
محل تولد: محلات
نام عملیات: والفجر 2
تاریخ شهادت:
محل دفن: نا مشخص
محل شهادت: فکه
اقشار: فرماندهان ، فرمانده گردان تخریب لشگر 17
زندگی نامه شهید
حميد متولد سال 1344 در محلات بود .در 18 فروردين ماه چشم به دنيا گشود. بايد متذکر شوم که چندين سال بود ازخدا در خواست اولاد کرده بوديم وبايد گفت حميد را با راز و نياز و به نام امام رضا (ع) ازخدا گرفتيم و بهمين خاطر اسمش را حميد رضا گذاشتيم.
از يکطرف با راز و نياز او را از خدا گرفته بوديم و از طرف ديگر فرزند بزرگ خانواده بود, خوب به او خيلي علاقه مند بوديم اما چون در راه خدا و به خاطر اسلام شهيد شده مقداري از درد ما را تسکين مي دهد .
در همه نامه هايش مکررا متذکر مي شد که اسلام مکتبي است که همه ما بايد فداي آن شويم و انگار از همان اول مي خواست با اين کلام شيرين و خدايي، در گوش ما کند که اگر من شهيد شدم ناراحت نباشيد . البته ناراحتي ما به خاطر اين است که نيست تا بيشتر به اسلام خدمت کند و فرزند دوم ما هم خيلي کوچک است تا جاي برادرش را پر کند .
هر چند که پرچم افتاده از دست سرداري را سردار ديگر بر خواهد داشت.
او از کودکي خيلي مظلوم ولي فعال و کوشا بود. در سن 6سالگي به دبستان رفت و اخلاق و رفتا او رضايت معلمان را جلب کرد. از شروع درس خواندن او از هوش و استعداد سرشارش مي شد به استثنايي بودن اين کودک ريز نقش پي برد .در مقطع راهنمايي علاوه بر درس خواندن در مدرسه ,درس انقلاب را نيز شروع کرد .او به همراه يکي از دوستانش که شهيد شد به مجالس و محافل و مساجد مي رفتند .
ازکودکي علاقه خاصي به روحانيت و مذهب داشت. حميد به ورزش علاقمند بود و معمولا براي شرکت در بازي فوتبال با دوستانش به استاديوم مي رفتند .
شبها اکثرا جلسات دعا ي توسل و نيايش داشتند. او بعد از ورود به دبيرستان با ساير دوستان فعاليت را شروع کرد و پس از پيروزي انقلاب عضو انجمن اسلامي دبيرستان شد و همان موقع به خاطر علاقه به سپاه در قسمت روابط عمومي سپاه پاسداران مشغول فعاليت شد .
با شروع جنگ تحميلي و فرمان حضرت امام خميني (ره) حضور در جبهه ها را واجب دانست .او که در سال سوم دبيرستان مشغول تحصيل بود با عده اي از دوستانش تصميم به حضور در جبهه ها را گرفتند ولي به خاطر سن کم با مخافت مسئولين روبرو شدند. بالاخره با تلاش فراوان و گرفتن رضايت نامه از پدر و مادر و دستکاري و زياد کردن سن خود براي ديدن دوره رزمي به تهران رفتند .
بعد از آموزش نيز با آنان مخالفت کردند ومدتي اجازه9 حضور در جبهه را به آنها ندادند.
بالاخره با گرفتن معرفي از يکي ازمساجد تهران به پادگان حر مراجعه و با گروههاي نا منظم و چر يکي شهيد چمران راهي سرزمين خونبار خوزستان شدند.
حميد مدت يکسال در ستادجنگهاي نامنظم و چريکي شهيد چمران مشغول فعاليت بود. پس از شهادت دکتر چمران به محلات آمد و بعد از مدتي کوتاه دوباره به جبهه رفت . در عميات طريق القدس در زير آتش تهيه دشمن مجروح شد و به تهران انتقال يافت و پس از بهبودي به جبهه برگشت .
براي بار دوم مجروح شد و در بيمارستان گلپايگاني قم بستري شد و بعد از بهبودي به جبهه برگشت و در واحد مهندسي رزمي مشغول خدمت شد.
سرانجام او در يازده مرداد 1363 در عمليات والفجر 3 به شهادت رسيد.
خاطرات
مصاحبه با پدر شهيد
س) در رابطه با خصوصيات شهيد حميد رضا محمدي مطالبي که بنظرتان مي رسد بيان کنيد ؟
بسم الله الرحمن الرحيم
خصوصيات اخلاقي حميد خوب و اسلامي بود وبعد که به مرحله تحصيلات راهنمايي رسيد از نظر اخلاقي و رفتار نمونه بود تا اينکه به دبيرستان رسيد و در دربيرستان هم جزء انجمن اسلامي دبيرستان بود .
اين مدت که دبستان , راهنمايي و دبيرستان مي رفت همه اش در مجالس دعا و مجالس ديني شرکت مي کرد و رفيقهايش هم کساني بودند که با تقوا بودند و دنبال درسهاي ديني وکتابهاي ديني مطالعه مي کردند .
به دبيرستان هم که رفت موقعي که جنگ شروع شد, قبل از جنگ هم توي سپاه کارمي کرد و علاقمند به سپاه بود تا اينکه جنگ که شروع شد و امام دستور دادند بچه ها هر کدام مي توانند بروند به جبهه, با اينکه سنش اقتضاء نمي کرد دبيرستان را رها کرد و رفت دنبال آموزش در تهران که 3ماه آموزش ديد و بعد از آموزش هم که از طريق تهران به گروه دکتر چمران پيوست واعزام به جبهه شد .
مدت يکسال بادکتر چمران بود. بعد از آن با يک عده اي از رفيقهايش رفتند قسمت مهندسي رزمي که دوره تجربي ديدند و مدت زيادي هم تخريب بودند . بعدفرمانده لشکر 17 علي ابي ابيطالب(ع) ايشان را به سمت فرمانده گروه تخريب معرفي کرد . مدت زيادي در تخريب بود تا اينکه در مهران در تاريخ 11/5/62 به شهادت رسيد.
او در اين مدت 3 مرتبه مجروح شد که يک مر تبه اش را حدود 10 روز در بيمارستان گلپايگاني قم بيستري بود که با آن حال بستري بودن مقالاتي هم راجع به جبهه نوشته بود .
اين مدت که مسئول تخريب بود پيش ما اظهار نمي کرد که مسئوليتي دارد و با يک عده از بچه ها هم که آمده بودند محلات ديدن خانواده هاي شهدا و مجروحين اصلا اظهار نمي کرد سمت فرماندهي به عهده دارد و اصلا پيش ما انکار مي کرد يک همچون چيزي را
س) باز در رابطه با خصوصيات اخلاقي حالت و رفتار و برخوردش در خانواده و عباداتش و نماز خواندن که در منزل داشت اگر مطلبي به نظرتان مي رسد بفرمائيد .
برخوردش از نظر عبادت خيلي خوب بود که خواهرانش را نصيحت مي کرد در مواردي در ضمن نماز خواندنش هم که مخصوصا موقعي که جبهه رفته بود و بر گشته بود بعضي موقع ها مي شد که مي رفت توي اطاق ,حدود يک ساعت و نيم نمي آمد بيرون که بعد متوجه مي شد يم مشغول عبادت هست.
خيلي با خداي خودش راز و نياز مي کرد. بعد به طوري که هم سنگرانش شندييم توي جبهه هم رفتارش همينطور بود. خيلي عادت داشت نماز شب مي خواند وخيلي با خداي خودش راز و نياز مي کرد .در وصيت نامه اش نوشته بود: شهادتش را از خدا خواسته , شهادتي که واقعا شهيد باشد نه اين که به صورت شهيد باشد و در واقع شهيد نباشد .
س) شما به عنوان پدر شهيد خاطراتي که از حميد رضا چه در منزل و در بيرون از منزل داريديادربين اقوام و خويشان خاطراتي که در نظرتان هست, به خصوص بعد از شهادتش اگر خاطرات جالبي به نظرتان مي رسد بگوئيد .
خاطراتي که از او داريم مخصوصا موقعي که از جبهه مي آمد اقوام دعوتي از او مي کردند حتي الامکان نمي پذيرفت و حساب خرج و اصراف و اينها را مي کرد. بعدش هم اگر مي پذيرفت سر سفره مي نشست اعتراض مي کرد که چرا چند نوع غذا درست کرديد الان ديگر يک نوع کافي است و حتي يک موقع با بچه هاي تخريب که آمده بود محلات من از او دعوت کردم که خوب همرزمانت را بياور خونه. اول که مي گفت من خجالت مي کشم که با بچه باييم خونه مان. اين خونه و زندگي ما شايد کمي طاغوتي باشد. از طرفي با اسرار زياد که قبول کرد گفت پس يک نوع غذا بيشتر درست نکنيد و اتفاقا ما درش دو نوع غذا درس کرده بود. از ترس جرات نکرد يک نوعش را بياورد سر سفره.
از طرفي سر سفره وقتي مي نشست آداب نشستن سر سفره را به بچه ها ياد مي داد که همان باعث مي شود که هر موقع سر سفره باشيم به ياد مي آوريم که او مي گفت بايد اينطور بنشيم سرسفره وغذا بخوريم .
راهنمايي مي کرد بچه ها را و مدت زيادي بود از جبهه نيامده بود تلفن مي کرد . ما هم تلفن مي زديم که بيا بيينم همديگر را ؛مي گفت: شما بيائيد و منظورش از رفتن ما اين بود که ما برويم آنجا و وضع مردم را ببنيم با اطلاع بشويم و اثري روي ما بگذارد .
يک مربته آمده بود مرخصي ما يک لوازم خانه خريده بوديم. اعتراض کرد که مردم خانه و زندگي ندارند شما به لوازم منزل مي پردازيد . هميشه به فکر مستضعفان و مردم بود مسئله پدرو مادر برايش مطرح نبود مسئله اصلي هدفش اين بود که هر چه زودتر به جبهه برود وبا صداميان بجنگد .
س) بطور مختصر در مورد زندگينامه از تاريخ تولد تا شهادتش مختصر بگوئيد .
تاريخ تولدش که 18/1/1344 بود که ايشون وقتي مي خواست برود جبهه چون متولدين 1344را نمي بردند دست برده بود در رونوشت شناسنامه وآن را 1343 کرده بود و با اين طريق سنش را زياد کرده بود.
از طريق تهران با دوستانش شهيد صادقي و برادرهاي ديگر از جمله حميد رضائي از تهران اعزام شدند که سه نفرشان شهيد شدند و حميد هم شهيد شد .
پس از چند سال که خدا به ما فرزند نمي داد ,ما حميد رضا را به نام امام رضا(ع) از خدا گرفتيم و اسمش را هم حميد رضا گذاشتيم . نذر ونياز زيادي هم برايش کرديم چون بچه بزرگمان بود و علاقمند به او بوديم ولي خوب چون در راه اسلام شهيد شد و براي اسلام فعاليت کرد براي ما احساس ناراحتي به وجود نيارود و کاملا افتخارمي کنيم به اين که فرزندي داشتيم که در راه اسلام فعاليت کرد و شهيد شد .
به مدرسه که مي رفت رفتارش اسلامي بود و با بچه هاي شرور رفت و آمد نمي کرد اکثرا اين اواخر هم در سپاه وحزب جمهوري اسلامي فعاليت داشت و کلا فعاليتش روي جنبه مذهبي بود و مخصوصا در کتابهاش اول هر کدام کتابي راجع به دين اسلام يک سطري نوشته بود. در نامه هايش هم که از جبهه مي نوشت مکرراً مي نوشت اسلام مکتبي است که همه بايد فداي آن بشويم.
از اول توي گوش ما مي کرد بايد همه شهيد بشويم اگر من شهيد شدم ناراحتي نداشته باشيد و ما هم که ناراحتي نداريم فقط از فقدانش ناراحتيم که اگر بود در جبهه خيلي بيشترمي توانست خدمت اسلام بکند .
س) تعداد دفعات که حميد به جبهه رفت و يا مدت زماني که حميد جبهه بودرابيان بفرماييد.
حميد زماني که جبهه بود 3 سال بود و فقط يکي دو مرتبه يکي تابستان بود و يکي دو ماه بود که مجروح شده بود و بقيه مدت 3سال در جبهه بود و مرخصي هم که مي آمد در محلات نمي ماند چون مسئوليت قبول کرده بود و حتي اگرمسئوليتي هم نداشت خيلي دوست داشت در جبهبه باشد و خدمتي بکند .در اين 3سال 3 مرتبه مجروح شد تا بالاخره شهيد شد.
س) به عنوان پدر شهيد پيامي اگر داريد بفرمائيد.
پيام من به اين ملت اين است که پاسداري کنند از خون اين شهيدان, اين شهدا براي اسلام شهيد شدند ,در راه اسلام و براي پيروي از فرمايشات امام.
خيانت نکنند به خون اين شهيدان آن عده که دارند خيانت مي کنند و خون شهدا و خون اين شهدا را به خيال خودشان پايمان مي کنند, اين شهيدان در قيامت جلوي يک يک اين خيانتکاران را خواهند گرفت ، با يد جواب پس بدهند ؛ خيانت نکنند نسبت به فرمايشات رهبر کبير انقلاب, به دستورات ايشان عمل کنند, راهي که شهيدان انتخاب کردند ,اگر رهرو شهيدان نيستيد حداقل به آنها خيانت نکنند .
يک عده اي هستند که واقعا دارند خيانت مي کنند و جواب اين شهيدان را من نمي دانم در قيامت مي خواهند چه بدهند.
به ملت شهيد پرور ايران هم به عنوان پدر شهيد, از آنها مي خواهم که نگذارند خون اين شهيدان پايمان بشود. جمهوري اسلامي را کمک کنند و به رزمندگان هم که در جبهه هستند و همرزمان حميد هستند البته عرض کردم که به جاي حميد هزار ها حميد هستند که بهتر از او فعالت مي کنند. انشا ا... که کاري بکنند که هرچه زودتر اسلام پيروز بشود و روح شهيدان از ما راضي باشد.
مصاحبه با مادر شهيد
لطفا ازشهيد حميد رضا ودوران کودکي برايمان بفرماييد.
هميشه در مجالس مذهبي و ديني شرکت مي کرد. در منزل که بود دائمه وبا خداي خويش خلوت مي کرد و در حال دعا و رازو نياز بود. نماز شبش ترک نمي شد و شب را به شوق برخاستن به حال آماده باش مي خوابيد. سجده هايش طولاني بود به طوري که اکثر از حال ميرفت .روزهاي جمعه در هر کجا ي جبهه بود بچه ها تخريب را براي شرکت در نماز جمعه به اولين شهر نزديک جبهه ميرساند .
ب) فعاليتهاي مهم سياسي ، اجتماعي شهيد ( انجمن هاي اسلامي ، ستادهاي نماز جمعه ، شرکت در تظاهرات ، پخش اعلاميه ، شرکت در تاسيس موسسات خيريه و صندوق قرض الحسنه ، شوراي محل و....)
در فعاليت هاي ضد طاغوتي و تظاهرات با وجود سن کم شرکت مي کرد واز هر نوع فعالتي دريغ نداشت و اين را يک وظيفه مذهبي تلقي مي کرد. او در چاپ و تکثير اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره) فعاليت چشمگيري داشت. عضو انجمن اسلامي دبيرستان بود و در تامين کتابخانه امام جعفر صادق محلات نقش به سزايي داشت.
او در گروههاي مقاومت که از طرفه هيئت هاي ورزشي تشيکل شده بود و در بسيج مستعضعفين فعال بود .
ج) فعاليتهاي مهم علمي ، فرهنگ و هنري شهيد : (تاليف ، تدريس ، شعر ، مداحي ، طراحي ، خطاطي ، فيلمنامه نويسي ، تشکيل کلاس عقيدتي ، آموزش قران ، احکام مداحي و...)
مقاله نويسي ، قصه نويسي و کلاس تدريس تخريب .
3- بارزترين خصوصيات اخلاقي شهيد با رائه نمونه رفتاري :
حميد فردي نجيب ,مودب و داراي رفتار واخلاق اسلامي بود. او انساني مخلص ,تسليم حق, عاشق ، تيز هوش ، چالاک و دقيق ، متوکل و صبور بود. گمنام زيستن را که از اخلاص کم نظيرش ناشي مي شد دوست داشت و اصرارش در بسيج ماندن بود.
در پوشيدن لباس سپاه انگيزه اي جز خدمت به کشور و مردم نداشت , امام جمعه محلات او را فرزند عزيز و برومند اسلام خوانده است .بر خورد حميد با اقوام و دوستان برخورد مودبانه و از روي مو ازين اسلام بود ,هميشه افراد را موعظه مي کرد .
يکي از دوستانش نقل مي کند
روزي چشمهاي حميد را غرق اشک ديدم بعد از اصرار و سوال زياد صحنه را نشان داد با موتور در طول يک ميدان مين پيش رفته و در جايي متوقف شده بود ,پياده شده و موتور را به روي جک نگه داشته بود .درست در کنار لاستيک جلوي موتور يک مين ضد تانک و در کناره لاستيک عقب نيز يک مين ضد تانک ديگر و جک موتور هم در چند سانتي متري يک مين پلالي محافظ کوچک؛ و کوچکترين حرکت کافي بود تا مين محافظ غرش مينهاي ضد تانک را به هوا بلند کند . حميد از اين همه لطف و عنايت خداوندي به خاک مي افتد و اينجا خوب فهمديم که چرا چشمهايش اشک بار است .
خواهر شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيدان شبنم برگ اميدند
شرنک ابر باران زاي عيدند
چه خوش رفتند تا منزلگه مهر
همه مجذوب خورشيد اميدند .
از همان اوان کودکي اگر اخلاق و رفتار حميد را زير نظر بگيريم و يا بيشتر زير ديد دوربين برده بوديم خيلي واضح و روشن بود که اخلاق نيکو و پسنديده دارد.
از انجا که در خانواده اي مذهبي به دنيا آمده بود با مجالس دعا ومناجات نيز بسيار انس داشت ، مراحل سه ساله راهنمايي را پشت سر گذاشت و پا به دبيرستان نهاد .
در انجمن اسلامي دبيرستان نيز فعاليتهايي داشت و از همان سالها با رفقاي خوب ، با تقوا و خوش اخلاق رفت و آمد داشت .
همين مسئله نيز به او کمک مي کرد تا هر چه بهتر و پسنديده تر پرورش يابد. در گير و دار انقلاب و مبارزات بر عليه رژيم سهم عمده اي داشت. هر چند هنوز سن چنداني نداشت اما از هوش سرشاري برخوردار بود. پس از پيروزي انقلاب در سپاه و بسيج مشغول فعاليت شد و کم کم جذب سپاه و مشغول فعاليت دائمي در سپاه شد .با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و يا بهتربگويم, کفرجهاني عليه اسلام ,حال و هواي حميد عوض شد. دائم دم از جبهه و جنگ مي زد و روحش در جايي ديگر سير مي کرد.
بعد از فرمايش امام پيرامون اينکه هرکس که مي تواند بايد به جبهه برود با دست کاري در رونوشت شناسنامه اش روانه ي جبهه هاي نور عليه ظلمت مي گردد.
آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا مي روم سوي کربلا تا هرچه زودتر او را در آغوش بگيرم, يا کربلا مرا در آغوش بگيرد. معبودا ديگر توان و استقامت اينکه هر روز ناظر شهيد شدن يکي از ياران با شم را ندارم هرچه دور و برم را نگاه مي کنم خودم را تنها مي بينم و ياران همه رفته اند.
از انجمن قلم ديگر کسي نمانده, از کانون ابوذر ديگر ياري نمانده, خودم را در همه حال تنها مي بينم .بر اين انديشيدم که ديگر جاي ماندن نيست و بايد رفت.
اي شهيدان اي کساني که مرا در اين راه کشانديد. اي حسن و مهدي وسعيد , درجه شهيد شدنم را از شما مي خواهم.
خدايا به مقربان در گاهت قسمت ميدهم مرا از شهداي واقعي درراهت قرار برده نه به ظاهر و به اسم شهيد. دلم مي خواهد که گمنام شهيد بشوم و دلم مي خواهد که در لحظه هاي آخر عمرم آقا امام زمان (عج) را ببينم گرچه لياقت ديدن رويش را ندارم. خدايا مرا در صف شهداي کربلا قرار بده .
پروردگارا خود از اعمال و رفتارها آگاهي, مي بيني که زير لواي اسلامي بودن دارند به انقلاب و قرآن خيانت و خون شهدا را پايمان مي کنند .خود مي بيني کساني که در زمان طاغوت از پله هاي حزب رستاخيز بالا وپايين مي رفتند امروز به هر نحوي زير لواي هر کسي و يا شخصيتي چه جنايتهايي مي کنند .
روي سخن با کساني هست که در حال حاضر ظاهرشان را حفظ کرده اند و آمده اند مي خواهند قيم اين مردم مظلوم بشوند. مي آيند در انتخابات جز هئيت اجرائي و هئيت نظارت مي شوند .به خدا قسم جز خيانت هيچ کاري انجام نداده اييد, بماند تا روز محشرکه فرا خواهد رسيد و آنجاست که بايد سزاي اعمالتان را بکشيد.
هستند کساني که به گونه اي مسئوليت دارند و حتي در لباس مقدس روحانيت هستند ولي جز خيانت کاري ازآنها ساخته نيست. آيا هيچ مي دانيد که اينها لاشه اي بيش نيستند که روز بروز بوي خيانتشان به مشام اين ملت مي نشيند و همين ملت شما ها را چون رهبرتان بني صدر خائن فراري خواهند کرد .پس به خود آييد و درد اين ملت و خانواده هاي شهدا را لمس کنيد. اي همشهريان عزيز اين سيد مظلوم و صديق{دکتر بهشتي} که در ميان شما هست قدرش را بدانيد. نگذاريد روبه صفتان اينقدر خون به دل اين سيد مظلوم بکنند و اين همه تهمتهاي ناروا به او بزنند او که دل به اين دنيا نبسته است و فقط به خاطر اسلام وقرآن کار مي کند. به خدا قسم اين مظلوم هيچ مسئولتي را نمي پذيرد و فقط برحسب اينکه وظيفه شرعي و فرمان امام را لبيک گفته باشد اين مسئوليتها را بر گردن نهاد و خود را در راه همه نارواها و ...قرار داد.
آيا اين سزوار اين چنين قدر داني هست بکذرد تا جدش ازآنها انتقامش را بگيرد.
خصوصيات شهيد حميد رضا محمدي
البته حميد اکثرا درج بهه بود اما وقتي مي آمد و چند روزي اينجا بود سرا سر حرکاتش براي ما به عنوان خاطره باقي مانده است اولا اگر کسي از او دعوت مي کرد حتي الامکان نمي پذيرفت و همه اش مي گفت نبايد زياد اسراف و تبذير کرد بعد هم اگر مي پذيرفت و مي امد همه اش مي گفت چرا اينقدر غذا اضافه است را يکنوع غذا پخته ايد و ازا ين مسايل بند آموز .
يکبار که بايک عده ا از بچه هاي تخريب به محلات آمده بود از او خواستيم تا آنها را به منزل بياورد و او جواب داد من خجالت مي کشم که با بچه باييم اينجا چرا که شايد منزل ما کمي طاغوتي باشد و وقتي پس از اسرار زياد قبول کرد گفت پس بشرطي که يکنوع غذا بيشتر سر سفره نباشد اتفاقاً مادرش دو نوع غذا پخت ولي جرائت نکرديم يکنوعش را بيشتر سر سفره بياوريم .به آداب و رسوم اسلامي اهميت خاصي مي داد حتي نشستي سر سفره را تذکر مي داد که چگونه بايد نشست وهمين يک خاطره ايي شد است در ذهن ما که هر موقع ميخواهم سر سفره بنشينيم بياد او خواهيم افتاد . بعضي اوقات خيلي دير مي شد تا به مرخصي بيايد وقتي به او تلفن مي زديم همه اش مي گفت خوب شما بيائيد هدفش اين بود که ما برويم آنجا ، آن وضع را ببنيم ِ، بينيم که چگونه دنيايي است جبهه ها، برويم با اطلاع بشويم از وضع جبهه ها و اثري روي ، بگذارد يکبار هم که به مرخصي آمده بود ما يک سري لوازم جهت منزل خريداري کرده بوديم که با اعتراض شديد حميد مواجه شديم گفت شما بايد بيشتر به فکر ضعفا و مستعضعفين باشيد نه بفکر لوازمات منزل و اينجور مسايل همه اش بفکر مردم بود اصلا مسئله پدرو مادر براي مطرح نبود اگر از کسي خلافي سر مي زد به واو گوش زد مي کرد.
س) زندگي ، شهادت مختصراً
حميد متولد سال 44 بود در 18 فروردين 44 چشم به دنيا گشود البته بايد متذکر شويم که چندين سال بو دکه ازخ دا در خواست اولاد مي کرده بوديم وبايد گفت حميد را با راز و نياز و به نام امام رضا (ع) ازخدا گرفتيم و بهمين خاطر اسمش را حميد رضا گذاشتيم و چون خوب از يکطرف با راز و نياز او را از خدا گرفته بوديم و از طرف ديگر فرزند بزرگ خانواده بود خوب به او خيلي علاقه من بوديم اما چون در راه خدا و بخاطر اسلام شهيد شده غاست مقداري از درد ما را تسکين مي دهد اين را متذکر نشدم که در همه نامه هايش مکررا متذکر ميشد که اسلام مکتبي است که همه ما بايد فداي آن شويم و انگار از همان اول مي خواست با اين کلام شيرين و دلبراي روح خدا، در گوش ما کند که اگر من شهيد شدم ناراحت نباشيد . البته ناراحتي ما بخاطر اينست که نيست تا بيشتر به اسالم خدمت کند و فرزند دوم ما هم خيلي کوچک است تا جايي برادرش را پر کند هر چند که پرچم افتاده از دست سرداري را سردار ديگر بر خواهد داشت.
س) تعداد دفعات جبهه
حميد از وقتي به جبهه رفت فقط يکي دوماه آنهم جهت استراحت و بهبود جراحتش به محلات آمد و گرنه در طول اين 3 سال تا شهادت هميشه در جبهه بود . 3 مرتبه هم مجروح شد.
س) پيام شما پدر شهيد
پيام من به اين ملت اين است که پاسداري کنند از خون اين شهيدان اين شهدا براي اسلام شهيد شوند در راه اسلام و براي پيروي از فرمايشات امام، اولا خيانت نکنند بخون اين شهيدا آن عده که دارند خيانت مي کنند و بخيال خودشان دارند خون اين عزيزان را پايمان مي کنند اين شهيدان در قيامت جلوي تک تک آنها را خواهند گرفت ، خيانت نکنند نسبت به فرمايشات اما م رهبر کبير انقلاب به دستورات ايشان عمل کنند به آنها مي گويم الا اقل اگر رهرو شهيدان نيستيد حداقل به آنها خيانت نکنيد من نميدانم اينها که اينطور خيانت مي کنند چگونه در قيامت مي خواهند پاسخگو باشند و از ملت مي خواهم که نگذارند خون اين عزيزان پايمان شود جمهوري اسلامي را کمک کنند وانشاءا... هم زمان حميد کاري بکنند که هر چه زودتر اسلام پيروز بشود وروح شهيدان از ما راضي گردد . خداوند آنها را موفق و مويد گرداند.
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
برادران عزيز, ياران هم صف خونين بسته وشهادت را ادامه زندگي قرار داده اند .حزب اله را ياري کرده و درصف جنود اله قرا گيريد .همه خود را آماده جنگهاي آينده کنيد زيرا که اسلام هميشه با کفر در جنگ است و اسلام درآينده احتياج به نيرو دارد.
خواهران گرامي رسالت زينت گونه تان را با رسانيدن پيام شهيدان به انجام رسانيد و با حفظ حجاب اسلامي و نفي حجاب و فرهنگ طاغوت از پايمان شدن خون شهيدان جلوگيري کنيد.
پدرو مادرم اگر جنازه ام به دست شما نرسيد هيچ ناراحت نباشيد زيرا فقط در راه خدا هدف مطرح است و هدف من هم که شهادت در راه او و رسيدن به لقاء دين بود نصيبم شد و اين آروزي هميشگي من برآورده شد.
پروردگار ميخواهم خود را در راهت فاني کنم , بسوزم تا به لقاء تو برسم و تورا ببنيم. مي خواهم تکه تکه شوم تا شايد لياقت ديدار تورا و هميشني با شهدا را پيدا کنم .مي خواهم با اخلاص در نيت و عملم شهيد شوم. مي خواهم با فرق شکافته و بدن غرق به خون به ديدارت بيايم .مي خواهم سرم را در راهت بدهم اما به تو برسم.
واي بر من ، خدايا اگر به تو نرسم ,چه کنم . اگر تکه تکه شوم ، فرقم و بدنم خونين شود وسرم از تن جدا شود اما نيتم خالص نباشد يعني شهيد نباشم, چه کنم.
خدايا مي خواهم سر به سجده حق گزارده و آنقدر در فراق ديدار تو گريه کنم تا چشمانم از حدقه درآيد ، مي خواهم جهاد کنم تا لايق شهادت بشوم .خدايا مي خواهم شهيد باشم ، مي خواهم نيتم خالص شود و به تو بپيوندم تا تو مرا از شهدا قرار دهي .
خدايا کريمي ، بخشنده و مهرباني ، شهادت را روزيم کن . حميد رضا محمدي