يکشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲۱:۲۶
راننده، اتوبوس را در کنار جاده متوقف کرد و از مسافران خواست که پياده شوند. - وضعيت قرمزه بپريد پايين. - اين جا که پناه گاه نداره. - آقاي راننده گازشو بگير بريم با اينجا کاري ندارن. - روي زمين بخوابيد و گوشهاتونو با دستاتون محکم بگيريد.

زندگی نامه شهید فرقدان

آن ددمـنش لبخــندها را بر نمي تافت          زيبــايي پيــوند هـا را بر نمــي تـافت
صــدام را مي گويم او را مي شنـاسيد           ديوي که غير از بندها را بر نمي تافت
 توجه توجه علامتي را که هم اکنون مي شنويد اعلام وضعيت قرمز يا علامت خطر و معني و مفهوم آن اين است که حمله ي هوايي  صورت خواهد گرفت. محل کار خود را ترک کرده به پناهگاه برويد.
راننده، اتوبوس را در کنار جاده متوقف کرد و از مسافران خواست که پياده شوند.
-    وضعيت قرمزه  بپريد پايين.
-    اين جا که پناه گاه نداره.
-     آقاي راننده گازشو بگير بريم  با اينجا کاري ندارن.
-    روي زمين بخوابيد  و گوشهاتونو با دستاتون محکم بگيريد.
   آقاي صحيفي همراه فرزندانش زهرا، بهنام و همسرش خانم فرقدان از اتوبوس پياده شدند. زهرا در حالي که آسمان را نگاه مي کرد گفت: «بابا چرا روي سر ما بمب مي ريزند؟» و آقاي صحيفي پاسخ داد: «زورشون به رزمنده ها نمي رسه مي خوان دق دليشونو سر مردم بي دفاع خالي کنند.»
با اعلام وضعيت سفيد از راديو، مسافرها  سوار اتوبوس شدند. همه دلواپس و نگران بودند.  
-    حالا ببيني کجارا زده.
-    خدا صدامو لعنت کنه.
-    براي سلامتي رزمنده ها صلوات.
   اتوبوس که از پيچ جاده گذشت بهنام با خوشحالي گفت: «رسيديم.»
نهم بهمن ماه سال 1365 بود و روستاي وفس در زير حريربرف چهره ي زيبايي به خود گرفته بود، اتوبوس در ميدان ده ايستاد، آقاي صحيفي، خانم فرقدان و بچه هايشان از اتوبوس پياده شدند و يک راست به خانه اي که کنار يک باغ قرار داشت رفتند آنها براي برحذرماندن از خطربمباران به اين محل امن آمده بودند و قصد داشتند چند روزي بمانند تا اوضاع بمباران شهرها آرام ترشود. بچه ها که وارد حياط شدند. گوله برف بازي را شروع کردند. آقاي صحيفي به طرف اتاق ها رفت تا زودتر بخاري را روشن کند و خانم فرقدان به طبيعت زيباي حياط چشم دوخته بود. او که متولد ساوه بود. سي و هفت سال داشت و از سال 1353 با مدرک ديپلم به استخدام آموزش و پرورش درآمده بود. کارش را با معلمي در روستاهاي اراک  آغاز کرد و سپس دفترداري را پيش گرفت.
کانون خانواده ي آقاي صحيفي از فروغ عشق و محبت گرم بود و بچّه ها در آن محيط سرشار از عطوفت و معنويت و روح فرهنگي از فضايل اخلاقي وتربيت خوبي برخوردار شده بودند.
 خانه اي که آن ها در آن پناه گرفته بودند. خانه ي معلم قديمي وفس، پدر آقاي صحيفي بودکه با کوچ پدر به شهر، سال هاي سال خالي مانده بود و مش رجب،  همسايه ي ديوار به ديوار،  هر روز سري به آن جا مي زد و درخت هاي آن را آبياري مي کرد. البته خود آن ها هم چندباري به اين خانه آمده بودند و بچه ها  طبيعت و محيط  باصفاي آن را خيلي دوست داشتند.
يک شبانه روز از اقامت آقاي صحيفي و خانواده اش در خانه ي پدري گذشته بود که   مش رجب خبر آورد بهرام از سربازي به مرخصي آمده است و مي خواهد شب بازگردد و گفته نمي تواند به وفس بيايد.
آقاي صحيفي  مشتاق ديدار فرزند بود وهمسر و فرزندان  تا شنيدند بهرام آمده هم صدا گفتند که بايد به شهر برگرديم، بي خبر از اين که خدا آن ها را برگزيده است،  بار و بنديل را بستند و با اتوبوس به طرف اراک راه افتادند و ساعتي بعد در گاراژ حبيب خان از اتوبوس پياده شدند و راه خانه را پيش گرفتند خانه ي آقاي صحيفي در کوچه ي انتقال خون واقع در خيابان  امام خميني(ره) بود. رابطه ي عاطفي عميقي بين خانواده ي آقاي صحيفي وجود داشت و به همين خاطرآن ها تا چشمشان به بهرام افتاد از خوشحالي بال درآوردند. بهرام از حال وهواي دوره خدمت براي آن ها گفت و با چند لطيفه که از دوستانش شنيده بود، لبخند را برلبان افراد خانواده نشاند. هنوز گل لبخند بر لبانشان شکوفا بود که آژيرقرمز در فضاي شهر به صدا درآمد، در هجوم بمب افکن هاي دشمن در يک چشم به هم زدن خانه ي آقاي صحيفي به تلي از خاک مبدل شد، صداي ضدهوايي هاي پراکنده در شهر طنين انداز بود و صداي آژيرآمبولانس ها و ماشين هاي پليس، خبر از عمق فاجعه داشت. اين بمباران براي چندمين بار در روز جمعه در نزديکي مصلي بيت المقدس اراک و دقايقي بعد از پايان نماز جمعه صورت گرفت. امدادگرها کار امدادونجات را شروع کردند. آن ها ساعتي بعد در نگاه بهت زده ي مردم شهر، پيکرآقاي صحيفي خانم فرقدان، بهرام20ساله، بهنام 3ساله و زهراي 13ساله را از زير آوار بيرون آوردند، مردم، مويه کنان بر سر و صورت خويش مي زدند و مرگ خفت بار صدام را از خداوند مي خواستند. فرداي آن روز پيکر پاک دو معلم شهيد و سه گل پرپر و ديگر شهداي آن جنايت ددمنشانه، روي دست مردم سوگوار شهر تشييع شد، و اينک سال هاست که خانواده ي آقاي صحيفي، در گلزار شهداي اراک هم چنان مهربان و مأنوس درکنار هم آرامشي سبزدارند.       
   آقاي محمدعلي صحيفي در تاريخ 20/10/1311 در شهر اراک متولد شد و در سال 1330 به عنوان متصدي خدمات به استخدام آموزش و پرورش درآمد. وي با تلاش هايي که نمود در سال 1348 بعد از اخذ مدرک ديپلم در رشته ي ادبي به عنوان آموزگار مشغول به کار شد و با شايستگي و توانمندي هايي که آقاي صحيفي از خود نشان مي دادند، در کارهاي کليدي مانند متصدي دفتر محرمانه، مسؤول حفاظت و رمز محرمانه، کارشناس حفاظت سازمان، کارشناس امور اسناد و کمک کارشناس تشکيلات در اداره آموزش و پرورش استان به کار گرفته شدند.  زماني که مسؤوليت دفتر مديرکل آموزش و پرورش استان را عهده دار بودند، در تاريخ 1/8/1359 بازنشست شدند و در تاريخ 10/11/1365در حالي که شهر در طول بيست روز گذشته پس از شروع عمليات کربلاي5 سومين بار بود که بمباران مي شد، به اتفاق اعضاي خانواده به شهادت رسيدند.
خانم طيبه فرقدان همسر آقاي صحيفي در تاريخ 8/1/1338 در شهر ساوه متولد شد. پس از اخذ مدرک ديپلم در رشته ي علوم طبيعي از دبيرستان ايراندخت اراک  به عنوان آموزگار به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در دبستان بهار کارچان مشغول به کار شد، بعد از آن در سال 1354 در دبستان ناهيد اراک معاون بود، سپس در دبستان 17شهريور نيز با سمت دفتردار به کار گرفته شد. وي در تاريخ 10/11/65 به شهادت رسيد.

منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده