شهید مهدی ابویی مهریزی سنگر ساز بی سنگر جهاد سازندگی در بیست و هشتم دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
نگاهی به زندگی شهید مهدی ابویی مهریزی
نوید شاهد: شهید مهدی ابویی مهریزی فرزند اکبر و حوریه حسین زاده در بیست و سومین روز از تابستان سال 1348 متولد شد.  مهدی چون فرزند اول خانواده بود، جایگاه ویژه ای داشت. او کم کم بزرگ شد و با گذشت زمان شاهد تولد چهار برادرش بود. او دوران کودکی را در محله خیابان ابوذر تهران گذراند. زمانی که وقت مدرسه رفتن رسید، در نزدیکی خانه شان به مدرسه ابتدایی رفت و درس خواندن را شروع کرد. او شاگردی مودب و درس خوان بود و بدین سبب دوران ابتدایی را با رضایت معلمان و همراه با موفقیت تحصیلی پشت سر نهاد.

مهدی در میانه تحصیلات ابتدایی، تظاهرات و مخالفت های مردم با رژیم شاهنشاهی را تجربه کرد و در کنار خانواده و مردم شاهد پیروزی انقلاب اسلامی و جشن و شادمانی مردم در روز 22 بهمن ماه 1357 بود.

خانواده ابویی مهریزی پس از پیروزی انقلاب اسلامی محله سکونت خود را تغییر دادند.آنها خیابان ستارخان و محله برق آلستوم را برای سکونت برگزیدند و به همین دلیل مهدی تحصیلات دوره راهنمایی را در مدرسه شهید بهشتی گذراند.

سال 1359 در حالی که آخرین روز تابستانش را پشت سر می گذاشت. صدای انفجار بمب که از هواپیماهای متجاوز ارتش عراق روی شهر تهران ریخته می شد، در همه شهر پیچید . خبر شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران از رادیو پخش شد. همه جا شور و التهاب جنگ در بین مردم دیده می شد. خبرهای جنگ و تجاوز دشمن در مرزهای کشور، مردم را برای دفاع و مقابله با تجاوز مصمم ساخت. با سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) بسیج مردم برای مقابله با دشمن شکل گرفت . مردم از سراسر کشور برای آموزش نظامی به پایگاه های نظامی و بسیج مراجعه می کردند. مهدی هم دوست داشت کاری بکند. اما سن و سال او اجازه چنین کاری به او نمی داد.

سالهای اول جنگ با تمام سختی ها و همراه با تجاوز دشمن به شهرها و روستاهای غرب و جنوب کشور گذشت کم کم مردم داوطلب و شهادت طلبی و ایثار و مجاهدت رزمندگان اسلام و ارتش و سپاه پاسداران شرایط جبهه ها را به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر داد.

مهدی در آن دوران در دبیرستان 22 بهمن درس می خواند. خانواده ابویی مهریزی در آن سالها به محلّه جنت آباد نقل مکان کرده بودند. مهدی در کنار درس خواندن مشغول کار نیز شده بود. او برای کمک به خانواده اش در زیر زمین خانه برای ساخت قطعه خودرو کار می کرد .

مهدی در کنار درس و مدرسه و کار، در فعالیت های مذهبی و اجتماعی هم شرکت داشت. او به دلیل علاقه به آموزش قرآن، در کنار دایی خود که قاری قرآن بود، به فراگیری قرآن کریم پرداخت. مسجد نظام مافی در خیابان آیت آله کاشانی محل فعالیت اجتماعی او بود. در نمازهای جماعت شرکت می کرد. به کارهای هنری نیز علاقه داشت و بیشتر اوقات فراغت را به معرق کاری می پرداخت.

مهدی به سن هفده سالگی رسیده بود . دو سال از تحصیلات دوره دبیرستان وی می گذشت. جنگ در شرایط تعیین کننده ای قرار داشت. نبرد با دشمن به اوج رسیده بود. ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی که از روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی برای انجام فعالیت های پشتیبانی و مهندسی در جبهه های جنگ تشکیل شده بود، مردم داوطلب را آموزش می داد و به نقاط مختلف جبهه اعزام می کرد.

سال 1365 نبرد در جبهه های جنگ با شدت ادامه داشت. عملیات پی در پی رزمندگان توان دشمن را گرفته و به همین دلیل دشمن همه نیروهای خود را برای جلوگیری از نفوذ و پیشروی رزمندگان اسلام در منطقه به کار می بست. بمباران های شیمیایی دشمن پرونده سنگینی برای جنایات دشمن علیه رزمندگان اسلام گشود.

مهدی که همیشه در پی فرصتی برای شرکت در نبرد با دشمن بود، در سال 1365 به دنبال فراخوانی ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی به ساختمان آن ستاد در میدان انقلاب رفت و آمادگی خود را برای اعزام به جبهه های جنگ اعلام کرد.

مهدی داوطلبانه به نیروهای جهاد سازندگی در جبهه های نبرد پیوست و آموزش های اولیه را گذراند روز اول آذر ماه سال 1365 ، مهدی که فرزند بزرگ خانواده ابویی مهریزی بود، پدر و مادر و برادرانش را پس از خداحافظی ترک کرد و راهی منطقه شلمچه شد. در آن زمان منطقه شلمچه آماده نبردی بزرگ بود و زمانی که عملیات کربلای پنج در گرفت شلمچه یکپارچه آتش و دود و انفجار بود.

نیروهای پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی شبانه روز در جهاد و تلاش بودند. هیچ خطر و تهدیدی آنها را از انجام کارشان باز نمی داشت. تعداد زیادی از نیروهای مخلص جهاد سازندگی به شهادت رسیدند. اما شهادت همکاران، بر اراده دیگران می افزود و همه با جان و دل و با تمام وجود در میدان نبرد با دشمن برای رضای خدا و با آرزوی شهادت به فعالیت خود ادامه می دادند.

نزدیک به دو ماه از حضور مهدی در جبهه می گذشت. او به عنوان قایقران و نیروی آبی - خاکی، منطقه شلمچه را به خوبی می شناخت. مهدی شاهد شهادت بسیاری از دوستان و سنگرسازان بی سنگر جهاد سازندگی و رزمندگان اسلام بود و این وقایع بر عزم و اراده اش در نبرد با دشمن می افزود.

مهدی برای نقل و انتقال نیرو و امکانات و مواد لازم، قایق را زیر آتش دشمن با سرعت و شجاعت هدایت می کرد و در این کار مهارت خاصی داشت.

روز بیست و هشتم دی ماه سال 1365 بود. آن روز هم مثل روزهای دیگر شلمچه لحظه ای از آتش دشمن آرامش نداشت. مهدی هم درمیانه آتش لحظه ای از انجام فعالیت و نبرد غافل نمی شد. آن روز او با دو همرزم خود با قایق در حال حرکت بود. صدای انفجار در اطراف او قطع نمی شد. او با این شرایط آشنا و مأنوس بود. اما آن روز برای مهدی روز دیگری بود. شاید او نیز تجربه چنین احساسی را نداشت. ناگهان قایق او بر اثر شلیک دشمن منفجر گشت. مهدی و دو همرزم دیگرش بر اثر انفجار به شدت زخمی شدند. ترکشی بزرگ پهلوی مهدی را شکافت و ترکش های کوچک دیگر نیز همه بدن او را در برگرفت. او در کنار دو همرزم دیگرش به شهادت رسید و در حالی که در گرما گرم جهاد و نبرد با دشمن به جهاد و عبادت حق مشغول بود، به دیدار معبود شتافت و به شهادت رسید.

انتقال پیکر « شهید مهدی ابوی مهریزی» به خانواده اش، چند روزی به درازا کشید. روز پنجم بهمن ماه سال 1365 پیکر پاک او بر دست های مردم و جوانان مسجد نظام مافی و همرزمان و بستگانش به سوی بهشت زهرا تشییع شد و در قطعه 29 ، ردیف 14، در کنار شهدای عملیات کربلای پنج آرام گرفت.

شهید « مهدی ابویی مهریزی» در اولین اعزام خود، راهش را به سوی حق گشود و با کاروان شهدای سنگر ساز بی سنگر جهاد سازندگی در مقام قرب الهی جای گرفت و نام خویش را با نام جوانان شهید انقلاب اسلامی در تاریخ دفاع مقدس ملت ایران برای همیشه ماندگار ساخت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده