دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۱۰
مادرم، مادر مهربانم! لطف ها ومهرباني هايت را فراموش نخواهم کرد. مبادا در سوگ من بگريي زيرا که اگر گريه کني اجر وثواب شهادتم از بين مي رود. در ثاني تو بايد افتخار کني و بر خود ببالي که تو نيز درراه اسلام کاري هر چند کوچک انجام داده اي يعني نثار خون فرزندت...
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی ؛شهید سید محمد موسوی در بیستم خرداد 1342، در روستای نخجیروان از توابع شهرستان محلات به دنیا آمد. پدرش سیدیحیی (فوت 1356 ) کشاورزی می کرد و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی درس خواند. آموزگار بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم تیر 1363، در مریوان هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش قرار دارد. برادرش سیدحسین نیز شهید شده است.

چشمــــان تو رو به سوي فـــردا دارد        انـــدازه ي آسـمـــان دلــــت جــــا دارد
وقتي که به خون نشست جسمت، ديدم        آييــــنه در آييــــنه تمــــاشــــا دارد
سيد محمد موسوي دريوم الله 15 خرداد سال 1342 در روستاي نخجيروان از توابع شهرستان محلات ديده به جهان گشود. تولد او در چنين روز بزرگي شايد نشاني باشد از آنچه بعدها او سرلوحه زندگي خود قرار داد وآنچه درزندگي، افکار وانديشه هاي او ديده شد. سيزده سال بيشتر نداشت که سايه ي پدر از بالاي سرش رفت. اما خداوند مادرش را براي او نگه داشت تا با پايمردي وعطوفت هم نقش پدر و هم نقش مادر را به خوبي ايفا کند و فرزندي در دامان پاک خود پرورش دهد که سرآمد همه جوانان روستا در اخلاق و منش انساني و ديگر وجوه پسنديده گردد. سيد محمد موسوي درپاسداشت زحمات بي دريغ مادر در راه تعليم وتربيت صحيح خود در فرازي ازوصيت نامه اش اينگونه مي آورد « مادر عزيز اگر شرک نبود برتو سجده مي کردم مجال از دست رفت و اين شمر دون نگذاشت ديگر چهره نوراني تو را  ديدار کنم راهي را که رفته ام آگاهانه بود و از هيچ گونه عواطف واحساسات سرچشمه نگرفته است انشاءالله که مرا حلال خواهي کرد» کم نبوده اند مردان بزرگي درطول تاريخ که از دامان مادران عفيف و مؤمن خويش به اعلي درجه انسانيت دست يافته اند. مادراني که تمام همّ و غم خود را صرف تربيت درست وانساني فرزندانشان کرده اند فرزنداني صالح که خير دنيا وآخرت را براي مادرانشان به ارمغان آوردند. بخش عمده اي از آنچه حماسه در طول هشت سال دفاع مقدس به وقوع پيوست چيزي نبود جز ايثار مادراني که فاطمه وار همه هستي شان را صرف رشد      نهال هايي کردند که تا هميشه تاريخ مايه فخر و سربلندي هر ايراني منصفي خواهند بود اين شمع وجود مادر بود که مي سوخت تا فرزند پروانه وار رسم عاشقي بياموزد و جان در راه معشوق فدا کند.

خلوت گزيده را به تماشا چه حاجتست                                    چون کوي دوست هست به صحراچه حاجتست

سيد محمد در سال 1361 نداي رهبر را لبيک گفت و به جبهه رفت عشق و علاقه او به آموختن و فراگيري علم باعث شده در همان سال ها به موازات حضور در جبهه درسش را نيز ادامه دهد و در رشته ي زبان انگليسي در مرکز تربيت معلم شهيد باهنر اصفهان پذيرفته شود او بعد از فراغت از تحصيل براي تدريس به خطه محروم و ستمديده کردستان رفت و در آنجا سنگر علم و دانش را در کنار سنگر مبارزه بنا نهاد او همواره در طول خدمت پربارش چه از سوي دانش آموزان و چه از سوي معلمين ومسئولين به عنوان معلمي نمونه و الگوي سايرين شناخته مي شد. همواره سعي مي کرد شاگردانش را به نحو احسن با تعاليم عالي و انساني دين مبين اسلام آشنا سازد. آن چنان که رابطه خاص بدين واسطه بين او و دانش آموزانش پديد آمده بود. رابطه اي فراتر از يک رابطه معمولي انساني که بر اساس منفعت طلبي و سودجويي طرفين بنا نهاده مي شود. البته اين رابطه فقط محدود به دانش آموزانش نمي شد چنانکه او درباره-ي خانواده اش نيز همواره نقشي فراتر از آنچه را که از او توقع مي رفت ايفا مي کرد. خانواده اش مي گويند: او هميشه سعي مي کرد با رفتار رئوف و صحبت هاي خوب خود با خواهران و برادران کوچکتر احساس خلاء وجود پدر را در زندگيشان از آن ها دور سازد. هنگامي که از او سؤال مي شد آيا در کردستان تنها و ناراحت نيستي چنين پاسخ مي گفت: «چرا ناراحت باشم، من که تنها نيستم.»
محمد براي رسيدن به کمال تنها در پي شهادت بود همواره در خاتمه مناجاتش با خدا دست به آسمان بلند مي کرد و مي گفت: (اللهم ارزقنا توفيق الشهادة في سبيلک) يکي از نزديکان ايشان مي گويد: سيد محمد هنگامي که در کردستان تدريس مي کرد هر چند وقت يکبار به منزل ما در تهران سر مي زد من وخواهرش تصميم گرفتيم با او در ارتباط با ازدواج صحبت کنيم. آن روز که او آمد من با او در اين رابطه صحبت کردم. اما ايشان مخالفت کردند. ولي من اصرار کردم ايشان باز مخالفت کردند. وقتي که من باز بر پيشنهاد خود اصرار ورزيدم. ايشان گفتند که کومله هاي کردستان مرا تهديد کردند. بهتر است که اگر روزي به شهادت رسيدم، تشکيل خانواده نداده باشم. ولي اين موضوع را به مادرم اطلاع ندهيد. من ديگر صحبتي نکردم بعد از چند روز ايشان به کردستان برگشتند و پس از مدتي خبر شهادتشان را به ما دادند.
بالاخره سيد محمد به آنچه همواره آرزويش را داشت وانتظارش را مي کشيد، رسيد و در شامگاه سه شنبه 4/4/1364 با چند نفر از همرزمانش در محاصره ضد انقلاب قرار مي گيرد و با شروع درگيري دشمنان قسم خورده اسلام بدن مطهرش را به رگبار گلوله مي بندند و او را در سن 22 سالگي درپايگاه سروآباد مريوان به شهادت مي رسانند.

فرازی از وصیت نامه شهید
« ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون))

مادرم، مادر مهربانم! لطف ها ومهرباني هايت را فراموش نخواهم کرد. مبادا در سوگ من بگريي زيرا که اگر گريه کني اجر وثواب شهادتم از بين مي رود. در ثاني تو بايد افتخار کني و بر خود ببالي که تو نيز درراه اسلام کاري هر چند کوچک انجام داده اي يعني نثار خون فرزندت.»

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده