خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
جمعه, ۰۵ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۳۵
هر سال نزدیک عید که میشد در حد توان برای بچه ها لباس نو و تازه می خریدم. وقتی به امیر میگفتم امیرجان چه لباسی می‌خواهی اصلا بیا برویم بازار با سلیقه خودت هر چه دوست داری بخر محترمانه می گفت مادر جان از من نخواهید در اعیاد لباس و کفش نو بپوشم.

هر سال نزدیک عید که میشد در حد توان برای بچه ها لباس نو و تازه می خریدم. وقتی به امیر میگفتم امیرجان چه لباسی می‌خواهی اصلا بیا برویم بازار با سلیقه خودت هر چه دوست داری بخر محترمانه می گفت مادر جان از من نخواهید در اعیاد لباس و کفش نو بپوشم.

دلیلش چیست؟ عزیزم لباس ها و کفش هایت کهنه شده. مناسبت نیست.

- مادر خوبم بعضی از بچه ها نمی توانند لباس و کفش نو تهیه کنند یا یتیمند و کسی را ندارند که به فکرشان باشد یا فقیرند. ممکن است با دیدن کفش و لباس تازه من دل شکسته شوند.

امیر به دوستان نزدیکش هم سفارش می‌کرد که مثل او رفتار کنند.

خانم حسینی مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده