شهید سید داود شبیری در وصیتنامه خود می نویسد: خدایا! شهادت را نصیبم کن که با ریخته شدن خونم بار گناهم کم شود. بارالها! آنچه تقدیر توست، راضى هستم اما دوست دارم دست و پایم قطعه قطعه گردند چرا که با این دست و پا دنبال گناهان زیادى رفته‌ام. دوست دارم تمام اعضا و جوارحم در راه تو قطعه قطعه گردند و لااقل امیدى براى بخشایش گناهانم باشد.

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید سیدداود شبیری دوم خرداد ۱۳۴۵‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش سیدعلی النقی و مادرش بتول نام داشت. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و یکم فروردین ۱۳۶۶‏، در شلمچه به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای پایین زادگاهش واقع است.

 

وصیتنامه شهید سیدداود شبیری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

((ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون))آل‌عمران ۱۶۹

((مپندارید کسانى که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خداوند روزى مى خورند))

((اگر دشمن را در خانه اش نکشید، دشمن مى آید و شما را در خانه تان مى کشد)) (شهید محمد منتظرى)

الهى یک مکان مقدس به دست آورده ام و شروع به نوشتن وصیت نامه مى کنم در حالى که نمى دانم آیا شهادت نصیب من پر معصیت خواهد شد و یا من گناهکار لایق شهادت مى باشم؟ فردى که عمرش را به معصیت گذرانده و همیشه در امواج گناهان بوده است.

وقتى به آتش سوزان جهنم فکر مى کنم، امیدى براى من باقى نمى ماند ولى وقتى به لطف و رحمت تو مى اندیشم، امیدوار از عاقبت خویش مى شوم. راستى در این بیست سال عمرم چه عمل نیکى از من سرزده است؟ راستى چه اعمال نیکى نسبت به پدر و مادرم و دوستانم کرده ام؟ هیچ! پس فقط امید به آیه "((توبوا الى الله توبک نصوحا))تحریم ۸" دارم و امید به این دارم که با ریخته شدن قطره خونم در راه تو گناهانم بخشیده مى شود.

خداى من! تو مى گویى چنین باش، باشد. تو مى گویى از غیر خدا ببر، مى برم. تو مى گویى بر نفست غلبه کن، مى کنم. تو مى گویى در راه من دست و پا بده، مى دهم. تو مى گویى در راه من جان باز، مى بازم. تو مى گویى در راه من از همه چیزت بگذر، مى گذرم. هر چه را که تو گفته اى انجام مى دهم. چرا که مى دانم تو رحمانى، غفارى، رحیمى.

پس خدایا! شهادت را نصیبم کن که با ریخته شدن خونم بار گناهم کم شود. بارالها! آنچه تقدیر توست، راضى هستم ولى دوست دارم دست و پایم قطعه قطعه گردند چرا که با این دست و پا دنبال گناهان زیادى رفته‌ام. دوست دارم تمام اعضا و جوارحم در راه تو قطعه قطعه گردند و لااقل امیدى براى بخشایش گناهانم باشد.

اما پدر و مادر گرامى! اکنون غروب است و من در حال و هوایى دیگر مشغول نوشتن وصیت نامه هستم.

غروب موقع خوبى است براى تفکر. آن هم غروبى که خونین است. غروبى که یادآور عاشورا و محرم حسینى است.

غروبى که نظاره گر مکانى است که در آن خون هزاران شهید ریخته شده است. هر چه قدر مى اندیشم، مى بینم در عمرم نسبت به شما هیچ عمل نیکى انجام نداده ام و حتى شما را اذیت و ناراحت نموده ام.

آنچه که من مى خواهم براى شما بنویسم، این است که بزرگى خودتان را نشان دهید و این فرزندتان را حلال نمایید تا در پیش مولایم حسین(ع)، روسفید باشم. شاید این حقیقت براى شما آشکار نشده بود که من براى چه به جبهه رفته ام. همچنانکه مى دانید ما سیدیم و اولاد رسول هستیم. وقتى مى بینم دینى را که رسول آورده است، در خطر است چرا به جبهه نروم. وقتى مى بینم راه حرم باصفاى مولایمان حسین(ع) را به رویمان بسته اند، چه درنگى بنمایم.

وقتى مى بینم تجاوز به مملکت اسلامى ما مى کنند، چرا نروم. وقتى مى بینم امامم، مجتهدم، رهبرم ندا مى دهد که باید بروى، چرا نروم.

پدرجان و مادرجان! من مقلد امامم. بگذار دیگران نروند. بگذار دیگران نق بزنند. مگر ما مقلد آنان هستیم؟ در زمان امام حسین(ع) نیز عده اى شب عاشورا از معرکه جنگ فرار نمودند. امام حسین با همان عده معدود به جنگ یزیدیان برخاست زیرا که مى دانست، حق است و آخر خون حسین(ع) بود که اسلام را تا الان زنده نگه داشته است. در راه خدا کشته شدن و کشتن هر دو پیروزى است.

پدر عزیز و مادر گرامى! مرگ یک بار است، ولى بهتر است باعزت باشد نه با ذلت. لااقل در آخرت به جدم بگویم که حسین جان! من نیز زیر بار ذلت نرفتم و با لشگر یزید زمان صدام، به رهبرى امام به نبرد برخاستم. وقتى به تاریخ بنگرید، عبرت است براى من و شما و دیگران. مرگ در راه خدا براى قاسم ابن حسین(ع)، شیرین تر از عسل است.

شهادت براى حنظله واجب تر از حجله دامادى است. پس منى که سیدم، باید قبل از همه به راه آنان ادامه دهم.

پدرجان و مادرجان! در هجر من صبور باشید و هیچ اندوهى به خودتان راه ندهید. اگر ناراحتى ایجاد کنید، دشمن را خوشحال کرده اید. بدانید که من به خاطر رضاى خداوند متعال به جبهه آمده ام و امید آن دارم که مانع آمدن برادرم به جبهه نباشید.

بگذارید سلاح افتاده شهیدان را بردارد و راه گلگون آنها را ادامه دهد. اکنون چشم مسلمانان از یک سو و چشم جهانخواران از سوى دیگر به کشور اسلامى ایران دوخته شده است. از یک سو مسلمانان از ما یارى مى طلبند و از سوى دیگر جهانخواران شرق و غرب تلاش در نابودى ما مى کنند.

الان دیگر وقت درنگ نیست، باید مسلمان بودن و اسلامى بودن خودمان را به آنها نشان بدهیم. بگذار خونخواران و جنایت پیشگان بدانند که با کشتن صدها و هزارها از من، نه تنها به مقصود خود نمى رسند، بلکه خود را تباه مى کنند.

اما خواهر! تو را مى خواهم که زینب وار باشى. حجابت را نگهدارى و صبور باشى. راهى که من رفته ام، حق است. اگر شما هم دنباله رو این راه باشید و گوش به حرف امام بدهید، به حقیقت خواهید رسید. برادرم! سنگر پر خون شهیدان خالى است. بر توست که سنگر آنها را پر نمایى چرا که خون تو رنگین تر از آنها نیست.

وصیت چندان زیادى ندارم. فقط تمام کتابهایى که در خانه دارم، به جبهه بدهید و تمام لباسهاى نظامیم را به جبهه بدهید و همیشه به جبهه جنگ کمک کنید و امام و رزمندگان را همیشه دعاگو باشید.

بگذارید، بنویسید کسانیکه از من بدى دیده اند یا حقى بر گردن من دارند، به بزرگى خودشان حلال نمایند. حلالیت مرا از تمام فامیلان و دوستان و آشنایان حتما و حتما و حتما بگیرید و یک ماه روزه و بک سال نماز براى من بگیرید.

مریم جان! حجابت را نگهدار و سعى کن زیاد مطالعه کنى تا حقایق را دریابى.

((اللهم الرزقنى توفیق الشفاعة الحسین (ع) یوم الورود و ثبت لى قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین))

 

سمند حادثه را زین کنیم و بشتابیم‌

دل از فروغ تو آذین کنیم و بشتابیم

عروس یک شبه را با وداع حنظه وار

فداى مکتب و آئین کنیم و بشتابیم

به دست خنجر و بر سینه جوشن

بى پشت ‌وجود را سپر دین کنیم و بشتابیم

 

سید داوود شبیرى

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده