یاد یاران
سه‌شنبه, ۰۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۱۹
مادر شهید در عالم خواب دیده بود یک شب قبل از شهادتش در عالم خواب دیدم که در بالکن نشسته بود دیدم از پشت بام داشت می رفت بالا به او گفتم حمید نیافتی نگاه کردم به صورتش دیدم نوری در چهره اش می درخشید گفتم نیافتی بگذار در اغوش خود بیافتی...
نام پدر: رضا 

تاریخ تولد: ١٣٤١/٠١/٠١ 

محل تولد: اراک 

نام عملیات: کربلای 5  

تاریخ شهادت: ١٣٦٥/١١/٠٥ 

محل دفن: نا مشخص 

محل شهادت: نا مشخص 

اقشار: دانش آموزی ،  مخابرات 

عنوان خاطره:
همیشه موقع اذان صبح مسجد بود. بچة برادرش دوساله بود همراه خودش به مسجد می‌برد. می‌گفتم مادر این را کجا می‌بری باعث دردسرت می‌شود می‌گفت می‌خواهم از الآن بلد بشود مسجد رفتن را اگر از الآن نیز مسجد نرود دیگر بلد نمی‌شود. وقتی می‌رفت کارخانه کار بکند همة کارگران دست می‌کشیدند و می‌گفتند حمید زود بیا می‌خواهیم برویم  می‌گفت من هنوز وقتم تمام نشده این نانی که می‌خواهم بخورم درست نیست اگر شما می‌خواهید زود بروید من خودم با موتور می‌آیم و شب داماد سلام شهید بود که مراسمی گرفته بودند خانوادة عروس ضبط صوتی گذاشته بودند. وقتی آمد توی حیاط دید اینها ضبط صوت گذاشته‌اند گذاشت رفت حیاط گفت ما دهانمان پر خون است شما چه گذاشته‌اید، دیگر دامادسلامش را نماند، گذاشت رفت جبهه.
مادر:
یک روز شهید آمد منزل گفت مادر آقای منتظری گفتند که هر کس زن بگیره دینش کامل می‌شود من هم می‌خواهم که زن بگیرم تا به شهادت برسم. گفت مادر من زنی می‌خواهم که با حجاب باشد، مؤمن باشد و بتواند با تو کنار بیاید.

عنوان خاطره:

مادر شهید در عالم خواب دیده بود یک شب قبل از شهادتش در عالم خواب دیدم که در بالکن نشسته بود دیدم از پشت بام داشت می رفت بالا به او گفتم حمید نیافتی نگاه کردم به صورتش دیدم نوری در چهره اش می درخشید گفتم نیافتی بگذار در اغوش خود بیافتی
به من می گفت مادر تو الگوی خواهرم و همسرم هستی یک شب دوباره در عالم خواب دیدم که به حمید گفتم حمید من مکه رفتم تو با خبر هستی گفت اره من مکه با تو بودم خانه خدا را زیارت کردم و گفتم پس چطور تو را ندیدم گفت من دستم را به خانه خدا زدم وانگشتی بعنوان نشانه به شکم من زد موقعی که از خواب بلند شدم اثر انگشت را بر روی شکم دیدم


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده