قسمت سوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی»
دوست شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی» نقل میکند: «وقتی به بیحجابی برمیخورد، خودش را به او نزدیک میکرد و مؤدبانه میگفت: خواهر جان! تو رو به خدا حجابت رو حفظ کن! شما دارین زحمت شهدا رو هدر میدین.»
کد خبر: ۵۷۳۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
«فردای آن روز شهید بابایی به همراه چند نفر دیگر برای پیدا کردن خانه من به اصفهان رفته بودند. پس از تحقیق و بررسی، متوجه میشوند که آنچه به ایشان گزارش شده است واقعیت ندارد. کسانی که با ایشان بودند تعریف کردند که پس از بررسی موضوع، شهید بابایی به شدت ناراحت شد و در حالی که بر پشت دست خود میزد گفت: خوب شد بدون تحقیق تصمیمی نگرفتم خدایا تو را شکر ...» ادامه این خاطره از زبان تیمسار خلبان عباس حزین همرزم شهید سرلشکر خلبان «عباس بابایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۱۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «ابراهیم مختاریان» میگوید: همیشه هر وقت از کنارم رد میشد سرم را میبوسید و میگفت؛ «مادر من به سربازی میروم و اگر خدا بخواهد شهید میشوم. دعا کن شهید شوم، مگر این دنیا چی دارد که بمانم. مادر به شهادتم افتخار کن...»
کد خبر: ۵۷۳۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
مادر شهید بزرگوار «مهدی ربیعی»
«نصیحتش کردم تا از رفتن به جبهه پشیمانش کنم، اما "مرغش یک پا داشت" و گفت من باید بروم. چندین بار قصد رفتن به سپاه داشت تا تشکیل پرونده دهد، اما هر بار که از در خانه خارج شد، از راه برگرداندم و گفتم نرو صبر کن به سن سربازی برسی، بعد برو. هنوز تو بچه هستی، میروی و زیر دست و پا میمانی، باز هم گفت نه من باید بروم ...» آنچه میخوانید ناگفتههای پدر شهید «مهدی ربیعی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۳۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
از زمان دانشجویی نوع لباس پوشیدن عباس، که همیشه ساده و بیپیرایه بود، برای من شگفتی داشت و همواره در جست و جوی پاسخی مناسب برای آن بودم ...» ادامه این خاطره از زبان تیمسار خلبان عباس حزین همرزم شهید سرلشکر خلبان «عباس بابایی» در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۰۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به وطن، مسابقه کتابخوانی «رُمادی ۹» برگزار میگردد.
کد خبر: ۵۷۳۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
برگی از خاطرات شهید «عباس بابایی»؛
«من با حالت عصبانیت دست دخترانم را گرفتم و خواستم تا نزد مادرشان بفرستم؛ سرهنگ بابایی به من گفتند: آقاجان! اینها نعمتهای خداوند هستند و قلب و روح دارند. ممکن است برخورد تند ما در آینده برای آنان خاطره بدی باشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
«ابتدا به من گفتند پسرت نامه فرستاده بیا نامه پسرت را ببین. رفتم نامهاش را بخوانم خبر شهادتش را به من دادند تا اینکه بعد از گذشت ۷ روز، پیکر مطهرش آمد ...» آنچه میخوانید ناگفتههای پدر شهید «حسین دارپیچ» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «احمدرضا نبوی» میگوید: بر حسب دِین شرعی که بر گردن داشتم، از سرزمینم با جان و دل دفاع میکردم. به خود افتخار میکنم که در راه انقلاب قدم کوچکی برداشتم. خوشا به حال آنان که در این مسیر شهید شدند.
کد خبر: ۵۷۲۹۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
مجموعه 3 جلدی «شهيدان اينگونه بودند» نوشته رضا آبيار كه توسط نشر شاهد، وارد بازار نشر شده، خاطرات و ويژگیهای برخی شهدای دفاعمقدس و انقلاب اسلامی را از زبان والدين، همسران و فرزندان آنها دربر دارد.
کد خبر: ۵۷۲۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
شهید محمدحسین زنگی آبادی
«هر کار کردم او را از رفتن منصرف کنم نشد، اما وعدهای به من داد که قلبم آرام گرفت و بهانههایم کمتر شد گفت عزیزم هر درختی با خون اسلام آبیاری نمیشود و هر خونی هم پای اسلام ریخته نمیشود. این را بدان من که سعادتی ندارم برای شهادت، اما اگر شهید شدم به تو قول میدهم که شفاعتت کنم ...» آنچه خواندید بخشی از صحبتهای همسر شهید زنگیآبادی است که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
همرزم شهید در ذکر خاطرهای از شهید میگوید: شب آخر، در مقر دعای توسل برگزار نمودیم. آن شب شهید حیاتی زمزمه عارفانهای داشت و بعد از شهادت به راز آن گریههای عارفانه پی بردم. در ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
قسمت دوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی»
همرزم شهید «نوروزعلی اکبریچاشم» نقل میکند: «به عنوان فرمانده دسته گذاشتمش. تواناییهای خوبی داشت. گفت: پدرشون رو درمییاریم و نمیگذاریم منافقین بیان جلو. چند بار این جمله را تکرار کرد. از دلم گذشت: امشب حاجی شهید میشه.»
کد خبر: ۵۷۲۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
پدر شهید «حسین امانیوارمرزانی» نقل میکند: «بهش گفتم: ممکنه اسیر بشی. گفت: قبول دارم. گفتم: ممکنه شهید بشی. با خوشحالی گفت: آرزومه! اینها را که شنیدم، بوسهای به پیشانیاش زدم. گفتم: برو در پناه خدا!»
کد خبر: ۵۷۲۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید مدافع سلامت «لیلا بهمنزاده» میگوید: «مادر خوبی برای بچههایش بود. با من و پدرش خیلی خوب بود، خداروشکر میکنم که هیچکس از دخترم ناراضی نیست. یک روز که پیش شهید بودم گفت مادر حالم خوب نیست و احساس میکنم تب دارم. وقتی که به خانه برگشتم زنگ زد و گفت مادر فعلا خانه من نیا که کرونا گرفتم...»
کد خبر: ۵۷۲۸۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
برگی از خاطرات شهید «عباس بابایی»؛
«عباس از پدرم خواست تا لحظهای خوشه انگور را از ساقهاش جدا نکند در حالی که همه از خواسته او شگفت زده شده بودیم، بیدرنگ رفت، وضو گرفت و دو رکعت نماز شکر به جا آورد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «شیخ عباس فلاحی» در ذکر خاطرات ی از شهید میگوید: «همسرم میدانست شهید میشود چرا که از قبل خواب شهادتش را دیده بود.» در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۲۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان»
«وقتی چشمم به پیکرش افتاد، به یاد حضرت علیاکبر(ع) و امام حسین(ع) افتادم، ناراحت و متاثر شدم و با ترکیدن بغضم شروع به گریه کردن کردم. نوحه گلی گم کردهام میجویم او را زمزمه کردم. خواستم خودم با دستان خودم به خاک بسپارم اما به دلیل ازدحام و شلوغی این کار میسر نبود ...» آنچه میخوانید ناگفتههای مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان» است که در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۷۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
مادر شهید ناصر باباخانی:
«لباسهای نو به تن نمیکرد. بیشتر قدیمی میپوشید تا کسی دلش نخواهد از آنها بپوشد و مکروهی را مرتکب شود ...» آنچه میخوانید ناگفتههای مادر شهید «ناصر باباخانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۷۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
قسمت سوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
مادر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل میکند: «سید مهدی نشانهای نداشت. به او گفتم: مهدیجان! سلامم رو به مادرت زهرا برسون و بگو روز قیامت گوشه چشمی به من گناهکار رو سیاه کنه.»
کد خبر: ۵۷۲۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳