وصیت نامه شهید سیدرمضان حسینی
سهشنبه, ۰۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۱۹
حسين جان داستانها و گفتارهاى پدرانمان هميشه ما را عاشق راهت مى كرد و هميشه آنها از بى وفايى كوفيان براى ما نقل مى كردند و گويائى ازدوران طفوليت ما عاشق كشته شدن درراهت را داشتيم و اما طولى نكشيد كه منادى ما را صدا زد و گفت اگر آن روز نبوديد حالا حسين جان روز امتحان فرا رسيد و عده اى دنيا كثيف را به آخرت جاويدان ترجيح دادند و خدا را شكر مى كنم كه اين صحنه را دردوران جوانى من و در اين زمان به ما و اى كاش درمأموريت براى على اصغر كشته مى شدم ...
نام پدر: سید حسن
تاریخ تولد: ١٣٤٧/٠١/٠١
محل تولد: روستای محمد آباد
نام عملیات: کربلای 5
تاریخ شهادت: ١٣٦٥/١١/٠٥
آخرین مسئولیت: آر پی جی زن
محل دفن: روستای محمد آباد
محل شهادت: شلمچه
اقشار: دانش آموزی ، بسیج ، تیپ 71 روح الله ، گردان علی ابن ابی طالب
وصیت نامه شهید
به نام لله پاسدارحرمت خون مقدس شهيدان اسلام و با سلام برتمام اولياى دين مقدس اسلام و با سلام برحسين . سلام برتو اىمظلوم كربلا اى مظلومى كه درعرض يك هفته تمامىيارانت را كشتند .حسين جان داستانها و گفتارهاى پدرانمان هميشه ما را عاشق راهت مى كرد و هميشه آنها از بى وفايى كوفيان براى ما نقل مى كردند و گويائى ازدوران طفوليت ما عاشق كشته شدن درراهت را داشتيم و اما طولى نكشيد كه منادى ما را صدا زد و گفت اگر آن روز نبوديد حالا حسين جان روز امتحان فرا رسيد و عده اى دنيا كثيف را به آخرت جاويدان ترجيح دادند و خدا را شكر مى كنم كه اين صحنه را دردوران جوانى من و در اين زمان به ما و اى كاش درمأموريت براى على اصغر كشته مى شدم .
يا حسين آرى عده اى كشته شدن شما را فيلم سينما گرفتن و در مراسم عاشورا خود را صاحب عزا قرار مى دهند.
اى آنانى كه عشق حسين در سينه داريد كجائيد اى مردان اى جوانان .
خدا ما را از سربازان آقا امام زمان قرار ده و اكنون كه قلم به دست گرفتم و چيزى به عنوان يادگار مى نويسم احساس مى كنم كه مأموريت آخرم است وخدا را شكر مى كنم كه در اين باره هنوز هم خود كرد . توفيق جهاد و شهادت در راه خودش را به من عطا فرمود .
در پايان از كليه دوستان و آشنايان و همسايگان و قوم خويشان دور و نزديك مى خواهم كه مرا حلالم كنيد و خود قبول دارم كه فردى بى ثمر بودم و دوست دارم كه مى توانستم بى نهايت به شما خدمت كنم .
با عرض سلام خدمت پدر ومادر عزيزم: دعا و سلام مى رسانم و اميدوارم كه مرا حلالم كنيد . عزيزانم چه برايتان بنويسم من فرزند بدى براى شما بودم و شما پدر و مادر عزيزم دستانم مى لرزد و نمى دانم چه كار كنم و از شما ممنونم كه مرا دامادم كرديد ولى من لايق اولاد بودن براى شما نبودم و به جز زحمت و اذيت چيزى ديگر نبودم .
پدر عزيزم : موقع رفتن فرارسيده است آرى سفرى كه ديگر مرا هرگز نمى بينيد و خدا را شكر كنيد كه توانستيد هديه اى كوچك در راه خدا بدهيد انشاء الله بزودى شما را شفاعت مى كنم ولى مى خواهم كه با صبر و تحمل خود خار بر چشم منافقين كوردل بكنيد و بدانيد صبر شما روح مرا خوشحال مى كند.
خدمت همسر عزيزم دعا و سلام مخصوص مى رسانم و انشاء الله كه مرا حلالم كند و من از دست تو راضى بودم و انشاء الله كه به خاطر خدا صبر پيشه مى كنيد و اگر در طول اين مدت چند ماه ناراحتى از من ديديد مرا حلالم كنى و انشاء الله كه شما را شفاعت مى كنم .
پدر جان از تو مى خواهم كه با همسرم همچون اولادت رفتار كنى و او را دلدارى دهيد چرا كه او نزديكترين كس در نزديكى خود را از دست داده است .
خدمت برادران عزيزم :دعا و سلام مى رسانم . برادرانم اميدوارم كه مرا حلال كنيد و خوب درس بخوانيد و پدرم را تنها نگذاريد و عزيزم نگذاريد كه او دلتنگ باشد و نمازرا حتما بپا داريد و هميشه حمايت خودرا ازامام داشته باشيد و نگذاريد سلاح من به زمين بماندآرى سلاحم را دردست بگيريد و اين يزيديان كفار را نگذاريد كه پيش از اين ديگرآشوب بپا دارد.
خدمت خواهران عزيزم :يك دعا و سلام مىرسانم واميدوارم همچون زينب (ع) صبر پيشه كنيد و مرا حلالم كنيد كه نتوانستم برادرخوبى براى شما باشم و نماز را حتما بپاداريد.
خدمت تمام قوم و خويشان و دوستان دعا و سلام مى رسانم خدمت تمام اهالى محمدآباد سلام مى رسانم .
خدايا ديگرتا كى ديگر نمى توانمآه دل سوز مادران را تحمل كنم اى غافلين تا كى مى خواهيد پنبه به گوش خود كنيد دستان را دورازآتش بگيريد چه شده شما را مگرپدران ما نرفتند چرا بايد ازديگران تجربه نگيريم .آرى نگذاريد عده اى اين طوردرآتش خون بسوزند و سعى كنيد دراين امتحان سربلند بيرون بياييدو اين را بدانيد كه هميشه اين شمع بر پا نمىماند.
يا حسين من عاشق تو هستم و اى كاش دردوران كودكى براهت كشته مى شدم جهاد كردن و شهيد شدن در راهت عجب صفايى دارد . حسين جان ما اهل كوفه نيستيم .
مهدى پس كى مىخواهى بيايى ودوست دارم پرچم پرافتخاراسلام را به تمامى قله ها و خاكريز هاى دشمن برافراشته كنم وآنقدربكشم ودردرياى خون شنا كنم تا به ساحل نجات برسم.
و اى شمشيرها اى تيرهاى عالم و گلوله ها و اى خمپاره ها اگر اين آئين پر نور محمد با خون من و اربابم مهدى (عج) بر قرار مى شد پس بيائيد مرا قطعه قطعه كنيد .
در پايان پدر جان دوست دارم در غم من گريه نكنيد چرا كه با ديده باز ازاين دنياى فانى پروازكردم.
و برادرانم را خوب تربيت كنيدودر راه اسلام عازم نبرد كنيد كه انشاء الله پيروزيم . و اگربه كربلا رفتيد حتما بگوئيد به آقا حسين بچه هاى ما هم دوست داشتن به زيارت تو بيايند و به جاى ما هم عرض ادب بكنيد و انشاء الله اگر نور على جان آمد سلام مرا به ايشان برسانيد . با اميد عملى شدن - راه قدس از كربلا مى گذرد و به اميد طول عمر امام
خداحافظ
عصر 27/2/65 هنگام وداع ياران
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
خدمت عمو حاج على با خانواده دعا و سلام مى رسانم و انشاء الله كه مرا حلالم مى كنيد و ديگر نمى دانم از روى شرمسارى چه برايتان بنويسم .در ضمن اگر جنازه من آمد در محمد آباد دفن كنيد پهلوى رفيق تنهايم نصرت امانى .
سيد رمضان حسينى 27/2/65
اگر باشد قرار آخر بمـــيرم نمى خواهم كه در بستر بميرم خدايا كن شهادت را نصــــيبم كه همچون اكبر و اصغر بمـيرم ...
به نام لله پاسدارحرمت خون مقدس شهيدان اسلام و با سلام برتمام اولياى دين مقدس اسلام و با سلام برحسين . سلام برتو اىمظلوم كربلا اى مظلومى كه درعرض يك هفته تمامىيارانت را كشتند .حسين جان داستانها و گفتارهاى پدرانمان هميشه ما را عاشق راهت مى كرد و هميشه آنها از بى وفايى كوفيان براى ما نقل مى كردند و گويائى ازدوران طفوليت ما عاشق كشته شدن درراهت را داشتيم و اما طولى نكشيد كه منادى ما را صدا زد و گفت اگر آن روز نبوديد حالا حسين جان روز امتحان فرا رسيد و عده اى دنيا كثيف را به آخرت جاويدان ترجيح دادند و خدا را شكر مى كنم كه اين صحنه را دردوران جوانى من و در اين زمان به ما و اى كاش درمأموريت براى على اصغر كشته مى شدم .
يا حسين آرى عده اى كشته شدن شما را فيلم سينما گرفتن و در مراسم عاشورا خود را صاحب عزا قرار مى دهند.
اى آنانى كه عشق حسين در سينه داريد كجائيد اى مردان اى جوانان .
خدا ما را از سربازان آقا امام زمان قرار ده و اكنون كه قلم به دست گرفتم و چيزى به عنوان يادگار مى نويسم احساس مى كنم كه مأموريت آخرم است وخدا را شكر مى كنم كه در اين باره هنوز هم خود كرد . توفيق جهاد و شهادت در راه خودش را به من عطا فرمود .
در پايان از كليه دوستان و آشنايان و همسايگان و قوم خويشان دور و نزديك مى خواهم كه مرا حلالم كنيد و خود قبول دارم كه فردى بى ثمر بودم و دوست دارم كه مى توانستم بى نهايت به شما خدمت كنم .
با عرض سلام خدمت پدر ومادر عزيزم: دعا و سلام مى رسانم و اميدوارم كه مرا حلالم كنيد . عزيزانم چه برايتان بنويسم من فرزند بدى براى شما بودم و شما پدر و مادر عزيزم دستانم مى لرزد و نمى دانم چه كار كنم و از شما ممنونم كه مرا دامادم كرديد ولى من لايق اولاد بودن براى شما نبودم و به جز زحمت و اذيت چيزى ديگر نبودم .
پدر عزيزم : موقع رفتن فرارسيده است آرى سفرى كه ديگر مرا هرگز نمى بينيد و خدا را شكر كنيد كه توانستيد هديه اى كوچك در راه خدا بدهيد انشاء الله بزودى شما را شفاعت مى كنم ولى مى خواهم كه با صبر و تحمل خود خار بر چشم منافقين كوردل بكنيد و بدانيد صبر شما روح مرا خوشحال مى كند.
خدمت همسر عزيزم دعا و سلام مخصوص مى رسانم و انشاء الله كه مرا حلالم كند و من از دست تو راضى بودم و انشاء الله كه به خاطر خدا صبر پيشه مى كنيد و اگر در طول اين مدت چند ماه ناراحتى از من ديديد مرا حلالم كنى و انشاء الله كه شما را شفاعت مى كنم .
پدر جان از تو مى خواهم كه با همسرم همچون اولادت رفتار كنى و او را دلدارى دهيد چرا كه او نزديكترين كس در نزديكى خود را از دست داده است .
خدمت برادران عزيزم :دعا و سلام مى رسانم . برادرانم اميدوارم كه مرا حلال كنيد و خوب درس بخوانيد و پدرم را تنها نگذاريد و عزيزم نگذاريد كه او دلتنگ باشد و نمازرا حتما بپا داريد و هميشه حمايت خودرا ازامام داشته باشيد و نگذاريد سلاح من به زمين بماندآرى سلاحم را دردست بگيريد و اين يزيديان كفار را نگذاريد كه پيش از اين ديگرآشوب بپا دارد.
خدمت خواهران عزيزم :يك دعا و سلام مىرسانم واميدوارم همچون زينب (ع) صبر پيشه كنيد و مرا حلالم كنيد كه نتوانستم برادرخوبى براى شما باشم و نماز را حتما بپاداريد.
خدمت تمام قوم و خويشان و دوستان دعا و سلام مى رسانم خدمت تمام اهالى محمدآباد سلام مى رسانم .
خدايا ديگرتا كى ديگر نمى توانمآه دل سوز مادران را تحمل كنم اى غافلين تا كى مى خواهيد پنبه به گوش خود كنيد دستان را دورازآتش بگيريد چه شده شما را مگرپدران ما نرفتند چرا بايد ازديگران تجربه نگيريم .آرى نگذاريد عده اى اين طوردرآتش خون بسوزند و سعى كنيد دراين امتحان سربلند بيرون بياييدو اين را بدانيد كه هميشه اين شمع بر پا نمىماند.
يا حسين من عاشق تو هستم و اى كاش دردوران كودكى براهت كشته مى شدم جهاد كردن و شهيد شدن در راهت عجب صفايى دارد . حسين جان ما اهل كوفه نيستيم .
مهدى پس كى مىخواهى بيايى ودوست دارم پرچم پرافتخاراسلام را به تمامى قله ها و خاكريز هاى دشمن برافراشته كنم وآنقدربكشم ودردرياى خون شنا كنم تا به ساحل نجات برسم.
و اى شمشيرها اى تيرهاى عالم و گلوله ها و اى خمپاره ها اگر اين آئين پر نور محمد با خون من و اربابم مهدى (عج) بر قرار مى شد پس بيائيد مرا قطعه قطعه كنيد .
در پايان پدر جان دوست دارم در غم من گريه نكنيد چرا كه با ديده باز ازاين دنياى فانى پروازكردم.
و برادرانم را خوب تربيت كنيدودر راه اسلام عازم نبرد كنيد كه انشاء الله پيروزيم . و اگربه كربلا رفتيد حتما بگوئيد به آقا حسين بچه هاى ما هم دوست داشتن به زيارت تو بيايند و به جاى ما هم عرض ادب بكنيد و انشاء الله اگر نور على جان آمد سلام مرا به ايشان برسانيد . با اميد عملى شدن - راه قدس از كربلا مى گذرد و به اميد طول عمر امام
خداحافظ
عصر 27/2/65 هنگام وداع ياران
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
خدمت عمو حاج على با خانواده دعا و سلام مى رسانم و انشاء الله كه مرا حلالم مى كنيد و ديگر نمى دانم از روى شرمسارى چه برايتان بنويسم .در ضمن اگر جنازه من آمد در محمد آباد دفن كنيد پهلوى رفيق تنهايم نصرت امانى .
سيد رمضان حسينى 27/2/65
اگر باشد قرار آخر بمـــيرم نمى خواهم كه در بستر بميرم خدايا كن شهادت را نصــــيبم كه همچون اكبر و اصغر بمـيرم ...
منبع : اداره حفظ و نشر بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۲
انتشار یافته: ۲
دایی جان تو بهم زندگی دوباره دادی تو شفاعت کردی که ی معجزه تو زندگیم اتفاق بیافته
هرچند من خیلی کوچک تر از توام اما بهت افتخار میکنم دایی شهیدم سید رمضان حسینی
دایی جان تو بهم زندگی دوباره دادی تو شفاعت کردی که ی معجزه تو زندگیم اتفاق بیافته
هرچند من خیلی کوچک تر از توام اما بهت افتخار میکنم دایی شهیدم سید رمضان حسینی