یاد یاران
شنبه, ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۸
ایشان آخرین بچه خانواده بوده و در انقلاب بسیار فعال بوده اند و یک کتابخانه که خانه یکی از اقوام را تبدیل به کتابخانه کرده بودند. شهید به نیازمندان بسیار کمک می کردند. ایشان مجروح جنگی بودند. دست چپ ایشان ترکش خورده بود و روده شهید را بریده بودند ولی ایشان از پا ننشست و به راه خود ادامه داد.


نام پدر: محمد حسن 

تاریخ تولد: 03/٠٦/1342

محل تولد: خمین 

نام عملیات: کربلای 5  

تاریخ شهادت: 08/١١/1365

محل دفن: گلزار شهدای خمین 

محل شهادت: شلمچه 

اقشار: دانشجویی ،  بسیج 


زندگینامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی نامه محمدقربان بهروزی
محمدقربان بهروزی در روستای اسفنجه به دنیا آمد و بعد از چهار سالگی اقامت در خمین باعث شد دوران تحصیلات را در شهر خمین بگذراند. محمدقربان در سال 1355 کلاس اول راهنمایی را طی کرد و در روزهای تعطیل با وجود اینکه درس را می‌خواند باز هم به سر کوه‌پز خانه‌ها می‌رفت و به کار مشغول می‌شد با روزی 2 تومان مزد، حدود یک ماهی کار می‌کرد با مزد اندک خود به شهر قم می‌رفت و کتابهای مذهبی از جمله دکتر علی شریعتی و آیت اله مطهری و سایر کتابهای مذهبی را تهیه می‌کرد و در اتاق کوچک خود کتابخانه‌ای دایر کرده بود به نام کتابخانه عمار و یاسر. حدود 40 نفر عضویت گرفته بود و فعالیت خود را شروع کرده بود. تا سال 56 حدود دو مرتبه .....به دست ساواک دستگیر و روانه زندان شد. به علت داشتن کتابخانه تا اوایل 57 فعالیت ایشان با نیروهای تحت امر کتابخانه‌اش فعالیتهای سیاسی و مذهبی را شدت داد تا روزی که انقلاب شدت زیادتری یافت. باز هم در سال 57 دو مرتبه دستگیر شد و باز رهایی یافت. از جمله نیروهیی که در زیر؟؟ داشته بیش از 39 نفرشان در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده‌اند. در سال 59 اوایل جنگ کردستان اعزام شدند و در عملیات فتح قله شمشیر شرکت کرده و به سختی مجروح گردیده است، در خرمشهر شرکت کرده است و به طوری مجروح شد که باعث شد از ناحیه دست راست و ناحیه شکم معلول باشد. به این مدت معلولیتش و فعالیت کردن درسش را خوانده و دیپلم را گرفته و در سال 62 به قم رفته و حدود 9 ماه در حوزه درس خواند. و بعداً به دانشگاه دولتی اصفهان شرکت کرده و در کنکور قبول شده و ادامه تحصیل داده حدود 3 سال در دانشگاه اصفهان در رشته مهندسی شیمی مشغول به تدریس بوده‌اند. در سال 64 یک مرتبه دیگر با معلول بودنش به جبهه اعزام شدند و در منطقه چنگوله به فعالیت پرداخت. و بعداً در سال 65 با معلول بودن دستش در حملة کربلای پنج شرکت نموده و به فیض شهادت نائل گشته است و به یارانش پیوسته. و ایشان علی‌رغم فعالیتهای سیاسی و مذهبی سخنرانیهای متعددی و روشنگریهای فعال داشته است و در شهر از نظر برنامه سیاسی بسیار روشن و ثابت فعالیت داشته و در حدی که رنج نامه‌ای از موضوع سیاسی شهر را پیوست و به وصیت‌نامه خود نمود و از نظر مهربانی بالاترین درک و فهم را داشته و از نظر خودسازی خود را خوب ساخته بود در حدی که برای همیشه برنامه کاری خود را طوری تنظیم کرده بود منظم و روشن. از ساعت 4 بعدازظهر درس می‌خواند تا ساعت 9 شب، از 9 شب عبادت و نماز شب می‌خواند و نهج البلاغه را مطالعه می‌کرد تا نماز صبح. نماز صبح را که می‌خواند استراحت می‌کرد تا 10 روز به همین روال حدود چندین سال را پشت سر گذرانید. در زندگیش هیچ دروغ نمی‌گفت این بود شمة زندگی کوتاهی از زندگی نامه محمدقربان بهروزی.

  بسم رب الشهدا

ایشان آخرین بچه خانواده بوده و در انقلاب بسیار فعال بوده اند و یک کتابخانه که خانه یکی از اقوام را تبدیل به کتابخانه کرده بودند. شهید به نیازمندان بسیار کمک می کردند. ایشان مجروح جنگی بودند. دست چپ ایشان ترکش خورده بود و روده شهید را بریده بودند ولی ایشان از پا ننشست و به راه خود ادامه داد.

از ایشان یک فرزند پسر به یادگاری مانده است که در حال حاضر به درس طلبگی مشغول است در شهرستان خوانسار به سر می برد.
شهید در خانه پدریش در زمان خودش در یک اتاق زندگی می کردند. و بعد به خانه شهید عباس که مستأجر بودند ایشان به پدر و مادرش بسیار احترام می گذاشت و ارادت خاصی نسبت به ائمه داشتند.
آخرین مرخصی که شید می خواست به منطقه برود صورت روحانی و نورانی پیدا کرده بود. شهید وقتی برادر بزرگترش به شهادت رسید پیراهن سفید به تن کرد و می گفت برادر من در راه خدا رفته و ما نباید سیاه به تن کنیم.
در محل زندگیش در زمینه انقلاب فعال و در امر به معروف و نهی از منکر بسیار فعال و دوستان خود را نصیحت می کردند.
از همرزمان شهید آقای سرمدی و طلبه شهید   که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
ایشان در گلزار شهدای شهرستان خمین آرمیده است. ایشان در وصیت نامه خود گفته بود که مرا شبانه خاک کنید. فرزند ایشان سه ماه بود که پدرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و همسر شهید با فرزندش زندگی می کند. اسم فرزند ایشان سجاد می باشد و حدود دو سال است که ازدواج کرده است.

مقاله رنجنامه شهدا به قلم دانشجوی شهید محمدقربان بهروزی
بسم الله الرحمن الرحیم
قال علی (ع): الحق اوسع الانبیاء فی التواصف و اضیقها و فی الناصف. (صالح: خ 216 )
با سلام و عرض ادبه به ساخت مقدس امام زمان (عج) و با عرض ارادت به پیشگاه امام امت و قائم مقام رهبری حضرت آیت اله العظمی منتظری و با درود فراوان بر ارواح مطهر شهدای اسلام بالخصوص شهدای عملیات پیروزمند کربلای 4 بالاخص شهید والامقام سردار متعهد و معتبر گردان روح اله برادر گرامی شهید سیدعباس میرهادی که مجلس برای گرامی داشت این عزیزان بر پا گردیده و سلام بر دیگر شهدای خمین همچون محسن سرمدی و بهرام شیخی، حسین ساعدی، ولی اله بهروزی و آنانی که با قلبی شکسته با ما و شما خداحافظی کردند و با دلی مملو از درد و غم از این دنیا رخ بربستند و به دیدار معشوق پرکشیدند. آری برادر عزیز و خواهر مسلمان مکتوبه‌ای که هم اکنون به سمع شما می‌رسد مرکبش خون دل شهیدانی است که برای این انقلاب سوختند و دم فرو بستند، می‌خواهم از دل سوخته آنان با شما سخن بگویم. از شهداء اما نمی‌دانم از کدامیک از دردهای زیادشان بگویم. آنان را با گاز شیمیایی کشتند یا بگویم قلب رئوفشان را آماج تیر کین قرار دادند از خون پاکشان که ؟؟؟ جنوب را رنگین کرد یا از دل شکسته همسرانشان؟ یا از کمر خمیده برادرانشان؟ از کجا بگویم هر جا که راه می‌روم در کوچه در خیابان همه می‌گویند بگو از ما بگو و گرنه خود خواهیم گفت. ؟؟؟ می‌گویند بگو نسیم صبحگاهی که از شمال شهر می‌آیند از همین بهشت شهدا از زیر خاک از جنازه‌هایی که در جنوب است بانگ می‌آید که مرد بظاهر زنده بگو، راستش می‌خواهی بپرسی مگر چه خبر است؟ آمریکا به خلیج آمده؟ شوروی می‌خواهد به ما حمله کند؟ یا موشکهای هسته‌ایش را بر روی ما نشانه رفته‌اند؟ چه شده است چرا اینقدر نگرانند و می‌گویند حرف بزن تا با گوش جان بشنویم. ما هم می‌خواهیم بیاییم خوب مگر چه مسائلی و دردهای گفتنی وجود دارد، هر چند که می‌دانید، اما من باب تذکر گویم برادر لحظه‌ای گوش کن خواهرم تو هم گوش کن، از خیلی دور نمی‌گویم از قدیم از طاغوت از همین چند روز قبل می‌گویم که عباس عزیز (شهید سیدعباس میرهادی فرمانده گردان روح اله) هم برایتان گفت: او نگفت که کسی را خوشحال و یا غمگین نماید از احساس تکلیف می‌کرد و انجام وظیفه نبود. او داشت از  غم منفجر می‌شد، گفت حالا که سفر آخر است و دیگر حتی ممکن است جنازه‌ام برنگردد بگذار بدانند مردم، و مردم شیفته هستند، عاشق اسلامند، مردم دارند عصاره هستیشان را می‌دهند، گفت تا آنان را که خفته‌اند و خاموش نشسته‌اند بیدار کند. عباس عزیز برای خود نگفت برای کسب مقام نگفت چون علی الظاهر وجود دنیایی نداشت و حتی نگفت که مردم در تشیع جنازه‌اش بیشتر شرکت کنند و یا برای یک متر زمین جهت دفن کردنش و بربالینش حاضر شدن و فاتحه‌ای بر او بخوانند، چون جنازه مطهرش در جبهه رزم باقی ماند. او گفت تا حجتش را بر من و تو تمام کند. راستش حسین ساعدی (فرمانده سابق گردان روح اله که در عملیات خیبر شهیدشد) چرا نگران آینده انقلاب بود، شهید محسن سرمدی چرا؟ شهید ولی اله بهروزی چرا؟ او خوب ؟؟؟ کارگری بیش نبود و با دستهای پینه بسته خود کار می‌کرد و مخارج اندک زندگی را فراهم می‌نمود. پس چرا نگران بودند؟ آری برادر و خواهر حزب اله جواب این سؤالات خیلی راحت است یک مقدار دقت کن، چند قدمی در شهر قدم بزن، دیوارها خود می‌گویند، ؟؟؟ می‌گویند که چگونه پوسترهای سینمایی و تابلوهای دکه‌های آپاراتی چهره دیوار‌ها را غمگین کرده. شاید تعجب کنی که مغازه‌های آپاراتی نزدیک است از نانوایی‌های شهر ما بیشتر شود، شاید بعضی از شما بگویید شاید می‌خواهند فرهنگ اسلامی را در روحیه شجاعت‌دار جوانان و نوجوانان بدمند، زهی خیال باطل و راستش اینچنین است، گوش کن می‌خواهم از باندهی فحشاء و منکرات برایت بنویسم، از باندهیی که در این مجالس انسان خجالت می‌کشد اسمشان را بگوید، چرا پرونده‌های آنان مختومه شد، چرا هنگامی که فرزندان حزب اله و انسانهای با وجدان و مؤمن علیه این مفاسد تظاهرات می‌کنند و همین گردان روح اله با امضاء توماری مفاسد را محکوم می‌کنند آنان را آشوبگر معرفی می‌نمایند و برای مصلحت عده‌ای هم تهدید می‌کردند. تا به حال پرسیده‌اید از مسئول قضایی، مسئولین شهر و آنانی که بنحوی از ؟؟؟ مسئول هستند، از نماینده محترم مجلس خمین، از امام جمعه محترم که چرا این مسائل را از مسئولین اجرایی و قضایی نمی‌خواهند که رسیدگی شود. همین چند سال چقدر دزدی در بعضی از ادارات شده‌، کجا رفتند آن آهن دزدها و سارقین اموال عمومی و فسادکاران شاید بگویید از این شهر منتقل شده‌اند تا دیگر دزدی نکنند و یا بگویید به اداره دیگری منتقل شده‌اند تا درست گردند. یا می‌خواهید بگویید که آنها دزدی و فسادی نکرده‌اند. آنها خطایی را مرتکب شده‌اند که از هر انسانی سر می‌زند و قابل چشم پوشی می‌باشد. پس شاید بگویید حتماً‌ مسئولین و امام جمعه و نماینده محترم اطلاع ندارند. بیایید پای درد دل رزمندگان بنشینید تا برایتان بگویند که چه خبر است در این شهر، چرا امام جمعه محترم که باید پناهگاه بی‌پناهان باشد از مسئولین به طور جدی نمی‌خواهند و از آنان سؤال نمی‌کنند نماینده محترم مجلس چطور؟ از مسئولین رده بالا نمی‌خواهد رسیدگی کنند برای ما شبکه گاز و یا کارخانه گچ و یا جاده آسفالت از مسائل ثانوی ماست و ما می‌خواهیم شهرمان واقعاً نمونه باشد و ظاهراً می‌گویید مصلحت نیست، مسئله اصلی جنگ است اینها بعداً حل خواهد شد و ما خانواده شهدا یک سؤال از شما داریم و آن اینکه آیا دزدها از کیفر فرار کنند و آدمهای فاسد و مفسد از کیفر شدن رهایی یابند و یا نسل نوجوان ما در درون خالی شوند این مصلحت انقلاب است ما از شما توقع نداریم به جبهه بروید و تفنگ بر دوش بگیرید هر چند جبهه جایگاه مردان خداست و ما حدود 20٪ از روحانیونمان در جبهه‌ها به شهادت رسیدند ما اینها را از شما نمی‌خواهیم ما توقعمان کم است نمی‌گوییم وسائل رفاهی می‌خواهیم ما می‌گوییم دست دزدها را باز نگذارید دست عاملان فساد و فحشاء را باز نگذارید ما می‌گوییم بر مناسبی که تکیه زده‌اید بخاطر هر چیز که پیش شماها قداست دارد درد امت حزب اله و خانواده محترم شهداء آنانی که می‌سوزند فقط بخاطر خدا رسیدگی کنید و آن روزی خواهد آمد که خداوند شما را از این مناسب به زیر بکشد و آن روز دیگر برای جبران دیر است شما همت کنید ما جان فشانی خواهیم کرد ما مخلص روحانیت هستیم و سخن زیاد است شاید یک کتاب قطور به وسعت سینه همه دردمندان حزب اله و وقت کم انشاءا... این سخنان تنها جهت رضای خداوند باشد و به برکت خون شهداء مسئولینی که دانسته و ندانسته وظایف خود را انجام نمی‌دهند به خود بیایند و الا به حرمت خون شهداء همه کسانی که خیانت می‌کنند عمداً، نیست و نابود خواهند شد و با درخواست پیروزی برای رزمندگان اسلام و مجد و عظمت برای روحانیت عزیز بالاخص حضرت امام خمینی و قائم مقام رهبری.
والسلام علی من اتبع الهدی

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
رضا بهروزی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۰۰ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۶
0
0
شهید محمد قربان بهروزی عموی بنده و اسطوره اخلاق و ایمان ب حق برای نسلهای بعد از خودشان خواهند بود
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده