نوشته های متفکرانه شهید در خط حزب الله + دستنوشته
جمعه, ۰۷ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۰۸
بیستم آبان 1344، در شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش نور الله، عضو کادر شهربانی بود و مادرش کبرا نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته ریاضی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم مهر 1362، با سمت تیربارچی در منطقه رستگاری گیلانغرب بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. مزار او درگلزار شهدای زادگاهش واقع است.
بسمه تعالی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با سلام بر روان پاک شهیدان
چند لحظه ایست که اندیشیدم و در فکر فرو رفتم و نتایج فکرم را به صحنه کاغذ آورده ام
به خداوندی خدا قسم میخورم که جز آنچه در دلم هست چیزی نگویم
از وقتی که من در خط حزب الله رفته ام کمی به خود آمده ام و اندیشیده ام که برای چه به این خط آمده ام و در نتیجه آنقدر به خودم مسلط هستم که بتوانم مسیر خودم را مشخص کنم
روزها پی در پی میگذرد و هر لحظه خونی از یاران امام خمینی بر زمین ریخته میشود و با چشم خود ناظر این خونها هستم و میدانم که کسی خون خود را بهای آزادی میگذارد هدفی دارد پس اندیشیدم و دیدم که فقط برای اسلام و بگفته امام به جبهه رفته و سینه خود را سپر کرده است و از اسلام دفاع میکند و هر سینه ای از گلوله بیشمار میشود.
به خدا وقتی در سنگر مشغول دعا میشویم کمی می اندیشم که برای چه دعا میخوانیم و این اندیشه ام به جایی می رسد که باید در خط اسلام باشد میبینم که برادران سر دعا گریه می کنند و از خدا میخواهند که لحظه ای آنها را به خود وا مگذارند وقتی در دعا یکی گریه میکند دلم می شکند و گریه میکنم به حال و روزگارم گریه می کنم و برای شهیدان ناله می کنم و میبینم که چگونه مادران بر داغ فرزندانشان نشسته اند و شاید من هم ایندفعه که میروم شاید به سفر طول و درازی بروم و از شما می خواهم که مرا حلال کنید چون نمی خواهم از دست من نارضایتی داشته باشی چون خواب دیدم که شهید شده ام و پدرم با انقلاب بود و با لحنی آرام به امام تبریک میگوید و میگوید خمینی منهم پسرم فدای دین اسلام شده است و خمینی می گوید که درود بر تو ای حبیب ابن مظاهر و امیدوارم که بعد از شهید شدنم بتوانی الگو باشی برای پدران دیگر و دیگر عرضی ندارم بجز سلامتی شما و رهبرم
62/4/3
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با سلام بر روان پاک شهیدان
چند لحظه ایست که اندیشیدم و در فکر فرو رفتم و نتایج فکرم را به صحنه کاغذ آورده ام
به خداوندی خدا قسم میخورم که جز آنچه در دلم هست چیزی نگویم
از وقتی که من در خط حزب الله رفته ام کمی به خود آمده ام و اندیشیده ام که برای چه به این خط آمده ام و در نتیجه آنقدر به خودم مسلط هستم که بتوانم مسیر خودم را مشخص کنم
روزها پی در پی میگذرد و هر لحظه خونی از یاران امام خمینی بر زمین ریخته میشود و با چشم خود ناظر این خونها هستم و میدانم که کسی خون خود را بهای آزادی میگذارد هدفی دارد پس اندیشیدم و دیدم که فقط برای اسلام و بگفته امام به جبهه رفته و سینه خود را سپر کرده است و از اسلام دفاع میکند و هر سینه ای از گلوله بیشمار میشود.
به خدا وقتی در سنگر مشغول دعا میشویم کمی می اندیشم که برای چه دعا میخوانیم و این اندیشه ام به جایی می رسد که باید در خط اسلام باشد میبینم که برادران سر دعا گریه می کنند و از خدا میخواهند که لحظه ای آنها را به خود وا مگذارند وقتی در دعا یکی گریه میکند دلم می شکند و گریه میکنم به حال و روزگارم گریه می کنم و برای شهیدان ناله می کنم و میبینم که چگونه مادران بر داغ فرزندانشان نشسته اند و شاید من هم ایندفعه که میروم شاید به سفر طول و درازی بروم و از شما می خواهم که مرا حلال کنید چون نمی خواهم از دست من نارضایتی داشته باشی چون خواب دیدم که شهید شده ام و پدرم با انقلاب بود و با لحنی آرام به امام تبریک میگوید و میگوید خمینی منهم پسرم فدای دین اسلام شده است و خمینی می گوید که درود بر تو ای حبیب ابن مظاهر و امیدوارم که بعد از شهید شدنم بتوانی الگو باشی برای پدران دیگر و دیگر عرضی ندارم بجز سلامتی شما و رهبرم
62/4/3
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
نظر شما