آيا لياقت شهادت در راه خدا را دارم؟
سهشنبه, ۰۵ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۰۰
دوازدهم فروردین 1348، در روستای اکبرآباد از توابع شهرستان شازند به دنیا آمد. پدرش سیدعلی، شغل آزاد داشت و مادرش را معصومه می نامیدند. دانش آموز سال سوم دانشسرای تربیت معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم دی 1364، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند فرزند و عيــــال و خانمـــان را چه کند
ديوانه کني هـــر دو جهــــانش بخــــشي ديــوانه ي تو هر دو جهـــان را چه کند
من به فکر اين هستم که آيا لياقت شهادت در راه خدا و سرباز اسلام و قرآن بودن را دارم تا همانند آن همرزماني که براي اسلام عزيز فدا شدند، من هم فدا شوم؟
از خدا مي خواهم که اين نعمت بزرگ را از من دريغ نکند.
با شمايم، اي زندگان، آگاه باشيد به زودي شما هم به قافله ي مرگ ملحق خواهيد شد و به سوي سراي اخروي روانه خواهيد گرديد. قبل از هر چيز بايد بگويم کشته شدن من و هزاران جوان مسلمان ديگر، فقط و فقط به خاطر اعتقاد به وحدانيت خدا و رسالت پيامبرمان حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) است و بدانيد اين گونه رفتن نابودي نيست، بلکه همان حيات جاوداني است که خدا به بندگان خاص خود وعده داده است. از شما برادران و خواهراني که اين وصيتنامه را مطالعه مي کنيد، مي خواهم که اسلام را در اين زمان حساس ياري کنيد و ياور انقلاب و امام خميني(ره) باشيد.
تقاضاي من از دانش آموزان، معلمان، دانشجويان و ديگر کساني که در آموزش و پرورش نقشي را بر عهده دارند اين است که کلاس ها را سنگر نبرد خود قرار داده و همواره با دشمن اصلي انسان؛ يعني جهل و ناداني مبارزه کنند.
برادران و خواهرانم، از شما مي خواهم هميشه اين جمله ي گهربار امام علي(عليه السلام) را در نظر داشته باشيد که فرمودند:«مبارزه کنيد و بگذاريد بجاي لکه ي ننگ، دامن شما به خون سرختان آغشته گردد.»
اين ننگ است که هنوز عده اي از خواب غفلت برنخاسته و ارزش زماني را که در آن زندگي مي کنند، نمي دانند. پدر عزيزم، من راهم را شناختم و در اين راه قدم برداشتم و جانم را در اين راه به پيشگاه جانان تقديم کردم؛ از شما مي خواهم که صبر پيشه کنيد که:«انّ الله مع الصابرين»
مادر مهربان من، گر چه نتوانستم زحمات شما را جبران کنم و از شما قدرداني کامل نمايم، ليکن از شما مي خواهم که حق خود را بر من حلال کنيد و مرا از دعاي خيرتان محروم نسازيد.
در آخر هم، هنگام تشييع جنازه ي من، پيکرم را از مقابل در دانشسرا به سوي قبور حرکت دهيد؛ چون در اين مکان مقدس من دو سال پرورش يافتم و در آنجا، با بسياري از حقايق معنوي آشنا شدم.
برادر حقير شما، سيد مجتبي بني جمالي
26/9/1364
جزيره ي مجنون
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند فرزند و عيــــال و خانمـــان را چه کند
ديوانه کني هـــر دو جهــــانش بخــــشي ديــوانه ي تو هر دو جهـــان را چه کند
من به فکر اين هستم که آيا لياقت شهادت در راه خدا و سرباز اسلام و قرآن بودن را دارم تا همانند آن همرزماني که براي اسلام عزيز فدا شدند، من هم فدا شوم؟
از خدا مي خواهم که اين نعمت بزرگ را از من دريغ نکند.
با شمايم، اي زندگان، آگاه باشيد به زودي شما هم به قافله ي مرگ ملحق خواهيد شد و به سوي سراي اخروي روانه خواهيد گرديد. قبل از هر چيز بايد بگويم کشته شدن من و هزاران جوان مسلمان ديگر، فقط و فقط به خاطر اعتقاد به وحدانيت خدا و رسالت پيامبرمان حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) است و بدانيد اين گونه رفتن نابودي نيست، بلکه همان حيات جاوداني است که خدا به بندگان خاص خود وعده داده است. از شما برادران و خواهراني که اين وصيتنامه را مطالعه مي کنيد، مي خواهم که اسلام را در اين زمان حساس ياري کنيد و ياور انقلاب و امام خميني(ره) باشيد.
تقاضاي من از دانش آموزان، معلمان، دانشجويان و ديگر کساني که در آموزش و پرورش نقشي را بر عهده دارند اين است که کلاس ها را سنگر نبرد خود قرار داده و همواره با دشمن اصلي انسان؛ يعني جهل و ناداني مبارزه کنند.
برادران و خواهرانم، از شما مي خواهم هميشه اين جمله ي گهربار امام علي(عليه السلام) را در نظر داشته باشيد که فرمودند:«مبارزه کنيد و بگذاريد بجاي لکه ي ننگ، دامن شما به خون سرختان آغشته گردد.»
اين ننگ است که هنوز عده اي از خواب غفلت برنخاسته و ارزش زماني را که در آن زندگي مي کنند، نمي دانند. پدر عزيزم، من راهم را شناختم و در اين راه قدم برداشتم و جانم را در اين راه به پيشگاه جانان تقديم کردم؛ از شما مي خواهم که صبر پيشه کنيد که:«انّ الله مع الصابرين»
مادر مهربان من، گر چه نتوانستم زحمات شما را جبران کنم و از شما قدرداني کامل نمايم، ليکن از شما مي خواهم که حق خود را بر من حلال کنيد و مرا از دعاي خيرتان محروم نسازيد.
در آخر هم، هنگام تشييع جنازه ي من، پيکرم را از مقابل در دانشسرا به سوي قبور حرکت دهيد؛ چون در اين مکان مقدس من دو سال پرورش يافتم و در آنجا، با بسياري از حقايق معنوي آشنا شدم.
برادر حقير شما، سيد مجتبي بني جمالي
26/9/1364
جزيره ي مجنون
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
نظر شما