انتظار بس است
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی ؛ شهيد على حاج رضائى در بیست و هشتم فروردین 1348 ، در شهرستان محلات به دنیا آمد. پدرش محمد، خیاط بود و مادرش طاهره (فوت1366) نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ششم مرداد 1367، در اسلام آباد غرب هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. برادرانش مهدی و محسن نیز شهید شده اند.
وصیتنامه شهيد على حاج رضائى
بسم الله الرحمن الرحيم
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ
السلام
عليك يا ابا عبدالله سلام بر تو اى فرزند پاك مكتب خونى سرخ شهادت.
سلام بر تو اى راهبر انسانها از شب ظلمانى بسوى نور. سلام و بر تو اى استوره شجاعت و
شهادت.
سلام بر تو اى حسين (ع) كه بعد از چندين قرن خون سرخت در رگ وفادارانت به جوش
آمده است. و سلام بر امام زمان (عج) و سلام و درود بر رهبر انقلاب خمينى عزيز و با سلام
و درود بر ارواح طيبه و تابناك شهداى اسلام.
حمد و سپاس خداى را كه توفيق نصيبم كرد كه بتوانم در جبهه شركت كنم و در كنار جهاد اكبر به جهاد اصغر نيز بپردازم. و صد شكر كه توفيق نصيبم شد كه توانستم در كنار سربازان امام زمان به جنگ عليه كفر و نفاق بپردازم.
حمد و سپاس خداى را كه با وجود سنگينى بار گناهان و با كثرت معاصى مرا در زمره ياران و وفاداران امام زمان قرار داد تا از اين راه بتوانم دین خود را به اسلام و مسلمين ادا نمايم.
سپاس و ستايش خداى را كه عشق خود را در سينه
ام قرار داد تا راهى باشد براى رسيدن به لقاء خودش.
نميدانم چه بنويسم و از كجا شروع كنم، آرى ديگر سخن از درد است، سخن از عشق است، عشق به او، سخن از فراق است فراق ياران از دست رفته.
فراقى كه در پايان به وصال مي انجامد و تمام دردها را نزد طبيب حقيقى مداوا مينمايد.
هجرى كه باعث وصال ميشود كه سبب بخشش و آمرزش و بخشش و آمرزشى كه سبب ورود به جنت و جنتى كه سبب ديدار محبوب و ديدارى كه سبب فانى شدن در او و فانى شدنى كه سبب باقى شدن و باقى ماندن ميشود. سخن را كوتاه كرده و جان مطلب را مينويسم.
از آن زمان كه عزم رفتن به جبهه نمودم با وجود مشكلات فراوانى كه در سر راهم بود ولى ديگر در روياهاى خودم بودم. با خود سخن ميگفتم سخنى كه گوئى در دلم زمزمه ميگرد و مرا اميدوار به لقاء محبوب ميسازد. در آن زمان خود را تنها احساس ميكردم همه را دور از خود و خود را دور از همه ميپنداشتم. دنياى به اين بزرگى برايم تنگ شده بود و در نظرم مانند قفسى سست عنصر بود. لذا دوست داشتم كه اين قفس را در هم بشكنم و از اين دنياى فانى بسوى عالم باقى بشتابم.
آرى دريچه دلم باز گرديد و ديدم كه فرصت
را بايد غنيمت شمرد بايستى به يارى حسين رفت. حسين زمان همان حسينى كه فرزندش شير جماران
است. مگر ما نبوديم كه سالهاى سال بر سينه ها مى كوفتيم و لباس عزا بر تن ميكرديم و
بيرقهاى سياه را بر دوش ميكشيديم و در غم امام حسين (ع) بوديم چه ها كه نميكرديم مگر
اكنون زمان كيست، اكنون نيز زمان همان حسين (ع) است و همان ياران امام حسينند كه ادامه
دهندگان راه آن امامند.
امام حسين (ع) ظهر عاشورا چه گفتند : امام حسين در لحظات آخر حياتش چه چيز زمزمه ميكردند، اكنون نيز زمان حسين (ع) است و فرياد هل من ناصر ينصرنى حسين (ع) از حلقوم مبارك امام امت بگوش ميرسد و ياران نيز در جواب ميگويند لبيك. اى برادران و اى خواهران : شما چرا از لبيك گويان به نداى حسين زمان نباشيد شما چرا از ديگران سبقت نميگيريد. اگر زمانى ادعاى يارى حسين را ميكرديد اينك نيز مرد ميدان باشيد و استوار و ثابت قدم ياريش كنيد.
اى كسانى كه در تشييع جنازه من شركت كرديد و شعار راهت ادامه دارد را سر داديد و با خونم پيمان بستيد كه خون خونخوارانت را بر زمين ميريزيم. آيا تا بحال در اين راه قدم برداشته ايد و به شعار خود جامه عمل پوشانده ايد يا فقط و فقط زبان در لحام چرخانده ايد. و حق مطلب را ادا نكردبد. شما كه با خون شهدا پيمان بستهايد آيا حاضريد پيمان خود را شكنيد و بر سرعهد خود وفا نكنيد اگر چنين كنيد و بر عهد خود وفادار نمانيد همانند كوفيانيد پس شما را دعوت مى كنم به براداشتن اسلحه از دست افتاده برادران شهيدتان.
مبادا به آنانى كه در موقع تشييع جنازه شهداء در كنار پياده روها ميايستند و نيشخند ميزنند فرضت دهيد آنان غافلند و تنها و تنها به اين دنياى فانى دلبسته اند باشد تا فرداى قيامت در مقابل همين شهدا خجل زده شوند. مبادا به منافقين و مزدورانى كه قصد دارند به انى نظام الهى ضربه اى بزنند، اجازه صف آرائى دهيد خدا را يارى كنيد كه خدا شما را يارى خواهد كرد، از همه شما مردم و پدران و مادران ميخواهم كه مبادا از رفتن فرزندان خود به جبهه جل.وگيرى كنيد كه پشيمان ميشويد، بلاخره روزى جنگ تمام ميشود و آنموقع شما ميبينيد كه هيچ سهمى در پيروزى اين جنگ نداشته ايد آنموقع غصه ميخوريد، پس الان به فكر آنروز باشيد.
هميشه گوش بفرامين امام دهيد كه اين گنجى است در ميان شما.
از همه مردم شهرستان محلات ميخواهم كه در نماز جمعه و جماعات شركت كنندو از همه ميخواهم كه گوش به سخنان امام جمعه و نماينده امام در شهرمان جناب آقاى سيد طه مقدسى بدهند كه سخنان او همانا دستورات اسلام است و ايشان فردى دلسوز و خيرخواه هستند، خداوند انشاءا... سايه ايشان را از سر شما مردم كوتاه نگرداند.
خدايا ديگر مرا انتظار بس است. بس !!!!!
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی