انسان اگر در راه خدا هم شهيد شود، خوب است گمنام بماند
شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۱۰
شهید علي آقایی در چهارم دی 1331، در روستای کله از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش حاجی آقا و مادرش صفیه نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. مستخدم آموزش و پرورش بود، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و نهم مهر 1359 ، در فارسیاب اهواز بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است.
نوید شاهد استان مرکزی، شهید علي آقایی در چهارم بهمن سال1331 در روستاي «کِلّه»ي نهرميان از توابع شهرستان شازند به دنيا آمد. کانون گرم و پر محبت يک خانواده ي روستايي و فضاي آرام و باصفا، در کوچه هاي پر از صميميت روستا مکاني بود که علي دوران کودکي را در آنجا سپري کرد و تحصيلات ابتدايي را در آنجا گذراند. يکي از ويژگي هاي او در اين دوران، کنجکاوي او بود و دوست داشت هر چيزي را که از محيط پيرامون خود نمي داند، بپرسد.
پس از سپري کردن تحصيلات ابتدايي براي امرار معاش و کمک به خانواده، به تهران رفت و در کارخانه ي چيت سازي تهران مشغول به کار شد و از همان دوران نوجواني به اقتصاد خانواده کمک مي کرد. کسب و کار و درآمد تنها توجه او نبود، گويا دنبال گمشده ي ديگري بود تا دنياي متلاطم درون خويش را آرام کند. علي براي اين که بهترين استفاده را از اوقات فراغت خود داشته باشد، علاوه بر کار، شب ها در جلسات قرآنی مسجد خزانه با شور و اشتياق حاضر مي شد و به واسطه ي انس گرفتن با اين کتاب الهي، موفق شد مقام اول مسابقات قرآن در مسجد خزانه را به دست آورد.
او پس از چند سال کار در تهران، به سربازي رفت و مدت سه ماه در زاهدان آموزش دید و بعد از آن در ازنا و اليگودرز دوران سربازي را به پايان برد.
در پايان دوران سربازي به عنوان نگهبان کارخانه ي آلومينيم سازي اراک مشغول به کار شد؛ اما علاقه ي زيادش به ادامه ي تحصيل، باعث شد که در سال 1353 در مدرسه ي شبانه چهارم آبان ثبت نام کند و دوران راهنمايي را در اين مدرسه به پايان برد.
علي آقايي در سال 1354 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان متصدي خدمات عمومي در مدارس روستاي ابراهيم آباد، 17شهريور و دکتر فاطمي مشغول به کار شد و با انگيزه ي بيشتري به ادامه تحصيل پرداخت. در طي اين مدت، کار نيز نتوانست مانع از درس و تحصيل وي شود. در اين دوران انساني متواضع و فروتن بود و تا حد توان به انسان هاي نيازمند کمک مي کرد.
با تمام علاقه اي که به درس خواندن داشت و با وجود اين که سال آخر دبيرستان را پشت سر مي گذاشت، نتوانست حمله ي ناجوانمردانه ي دشمن به ميهن اسلامي را تحمل کند، بنابراين جهت آموزش نظامي به سپاه مأمور شده و از طريق بسيج به جبهه هاي جنگ اعزام شد.
شهادت را افتخاري بزرگ مي دانست و بارها به همسرش تأکيد کرده بود: «انسان اگر در راه خدا هم شهيد شود، خوب است گمنام بماند.»
اوايل جنگ بود و درگيري ها در مناطق مختلف به شدت ادامه داشت، تاريخ، بیست و نهم مهر سال 1359 را نشان مي داد. علي که يکي از پيش قراولان و مشعل داران جبهه هاي نبرد در آموزش و پرورش استان مرکزي بود به اتفاق چهار تن از دوستانش در منطقه ي فارسيات اهواز جهت ضربه زدن به دشمن و تک ايذايي در حالي که تا قلب نيروهاي دشمن به پيش رفته بودند، غافل گير شده و خود را در محاصره ي نيروهاي عراقي ديدند. آتش دشمن هر لحظه سنگين تر مي شد. علي و دوستانش راه برگشت نداشتند. حلقه ي محاصره عرصه را براي آنان تنگ کرده بود و فرصتي براي تصميم گيري نداشتند و در يک لحظه همه جا پر از آتش و دود شد و پس از نبردي سنگين و شجاعانه اين پنج رزمنده به شهادت رسيده و تاکنون هيچ خبري از آنان به دست نيامده است.
پس از سپري کردن تحصيلات ابتدايي براي امرار معاش و کمک به خانواده، به تهران رفت و در کارخانه ي چيت سازي تهران مشغول به کار شد و از همان دوران نوجواني به اقتصاد خانواده کمک مي کرد. کسب و کار و درآمد تنها توجه او نبود، گويا دنبال گمشده ي ديگري بود تا دنياي متلاطم درون خويش را آرام کند. علي براي اين که بهترين استفاده را از اوقات فراغت خود داشته باشد، علاوه بر کار، شب ها در جلسات قرآنی مسجد خزانه با شور و اشتياق حاضر مي شد و به واسطه ي انس گرفتن با اين کتاب الهي، موفق شد مقام اول مسابقات قرآن در مسجد خزانه را به دست آورد.
او پس از چند سال کار در تهران، به سربازي رفت و مدت سه ماه در زاهدان آموزش دید و بعد از آن در ازنا و اليگودرز دوران سربازي را به پايان برد.
در پايان دوران سربازي به عنوان نگهبان کارخانه ي آلومينيم سازي اراک مشغول به کار شد؛ اما علاقه ي زيادش به ادامه ي تحصيل، باعث شد که در سال 1353 در مدرسه ي شبانه چهارم آبان ثبت نام کند و دوران راهنمايي را در اين مدرسه به پايان برد.
علي آقايي در سال 1354 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان متصدي خدمات عمومي در مدارس روستاي ابراهيم آباد، 17شهريور و دکتر فاطمي مشغول به کار شد و با انگيزه ي بيشتري به ادامه تحصيل پرداخت. در طي اين مدت، کار نيز نتوانست مانع از درس و تحصيل وي شود. در اين دوران انساني متواضع و فروتن بود و تا حد توان به انسان هاي نيازمند کمک مي کرد.
در سال 1355 شريک زندگي اش را از ميان روستائيان پاک دل و بي ريا انتخاب مي کند تا او را در راه رسيدن به اهداف مقدسش ياري کند و تکيه گاه او در روزهاي سخت زندگي باشد.
در همان سال هاي ابتدايي زندگي علي و همسرش بود که جوانان انقلابي در تب وتاب پيروزي بر استبداد بودند. علي نيز يکي از همين جوانان بود که آرزويش پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود. تا اينکه مردم با راهنمايي رهبر محبوب خود امام خميني(ره) توانستند بر ظلم و ستم پيروز شوند. او خالصانه امام را دوست داشت و به رهنمودهاي امام با جان و دل عمل مي کرد و انتخاب نام «روح الله» براي فرزندش بي ارتباط با اين علاقه نبود.
علي در سال هاي اول انقلاب با افراد مؤمن و انقلابي فعالانه همکاري مي کرد و در بيداري مردم، مخصوصاً نسل جوان روستاي خود، بسيار کوشيد تا ماهيت انقلاب را براي آنان روشن کند. او همواره نزديکان و اطرافيان را به اسلام و انقلاب ترغيب مي کرد و نسبت به امام و روحانيت عشق مي ورزيد و مي گفت: «روحانيت و ولايت فقيه بازوي پرتوان مستضعفان هستند.» با تمام علاقه اي که به درس خواندن داشت و با وجود اين که سال آخر دبيرستان را پشت سر مي گذاشت، نتوانست حمله ي ناجوانمردانه ي دشمن به ميهن اسلامي را تحمل کند، بنابراين جهت آموزش نظامي به سپاه مأمور شده و از طريق بسيج به جبهه هاي جنگ اعزام شد.
شهادت را افتخاري بزرگ مي دانست و بارها به همسرش تأکيد کرده بود: «انسان اگر در راه خدا هم شهيد شود، خوب است گمنام بماند.»
اوايل جنگ بود و درگيري ها در مناطق مختلف به شدت ادامه داشت، تاريخ، بیست و نهم مهر سال 1359 را نشان مي داد. علي که يکي از پيش قراولان و مشعل داران جبهه هاي نبرد در آموزش و پرورش استان مرکزي بود به اتفاق چهار تن از دوستانش در منطقه ي فارسيات اهواز جهت ضربه زدن به دشمن و تک ايذايي در حالي که تا قلب نيروهاي دشمن به پيش رفته بودند، غافل گير شده و خود را در محاصره ي نيروهاي عراقي ديدند. آتش دشمن هر لحظه سنگين تر مي شد. علي و دوستانش راه برگشت نداشتند. حلقه ي محاصره عرصه را براي آنان تنگ کرده بود و فرصتي براي تصميم گيري نداشتند و در يک لحظه همه جا پر از آتش و دود شد و پس از نبردي سنگين و شجاعانه اين پنج رزمنده به شهادت رسيده و تاکنون هيچ خبري از آنان به دست نيامده است.
آن ها آسماني شدند و حتي جسم خاکي آنان هم به عنوان يادگاري براي زمينيان باقي نماند. شايد تصور شود آنها مسير را اشتباه رفته بودند، خير، آن ها درست ترين راه را رفتند، آنها پرواز را مي خواستند که به آن دست يافتند و زمين با تمام فراخي نتوانست عظمت وجود آنان را در خود جاي دهد. هنوز هم مي توان بوي علي و يارانش را در منطقه ي فارسيات اهواز استشمام کرد. گويا خودش هم مي دانست که اين مأموريت، پاياني بر زميني بودن اوست.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
نظر شما