سرگذشت نقاش شهید «حبیب اله شمس»
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید حبیب اله شمس ششم فروردین سال 1339 اراک بود. بر خلاف
عقیدهی عدهای که پائیز را فصل خزان و پایان میدانند، او پائیز را عاشقانه دوست
میداشت و جلوههای مختلف آن را با حس ظریف کودکانهاش ترسیم مینمود. این کودک
خوش قریحه که دورهی دبستان خود را در مدرسهی امیرکبیر اراک میگذراند، از همان
ابتدا به دلیل استعداد فراوانی که در زمینهی نقاشی و خطاطی داشت، اطرافیانش را
شگفتزده و مسحور درون پیچیدهی هنریاش کرده بود و همیشه رتبهی اول مسابقات
مختلف هنری را به خود اختصاص میداد. مطمئناً به خاطر همین استعداد و مهارتش بود
که هنوز هم بعضی از آثار او در زیر چرخهی فرسایش روزگار تاب آورده و در موزهی
فرهنگی سپنتای شهر اهواز چشم هر مسافر صاحب ذوق و سلیقهای را به خود معطوف میدارند.
حبیب دوران ابتدایی و راهنمایی و متوسطه را با موفقیت و به پشتوانهی ذوق ذاتی خود پشت سر گذاشت و موفق به اخذ دیپلم رشته علوم تجربی شد. هنر را به عنوان بهترین دستمایه خود برگزیده بود و در عین جوانی هر جا که میرفت قدر میدید و گاه هم بر صدر مینشست. با این حال فروتنی و خوشخلقی همیشه یار و قرینش بود. او پیوسته به خواهر و برادرانش سفارش میکرد که به پدر و مادر خدمت کنند زیرا هرگز فرصت جبران کوتاهیها را پیدا نخواهند کرد. اعتقاد داشت که برای معلم شدن ابتدا میبایست فرزند خوبی برای پدر و مادر باشی تا شاگردانت نیز فرزندان خوبی برای تو باشند. حبیبالله شمسی در سال 1360 در کسوت یک معلم جوان و با انگیزه به خدمت اداره آموزش و پرورش شهرستان شازند درآمد و در بخش امور تربیتی اداره مشغول به کار شد تا با قلم پزینتبخش فعالیتهای فرهنگی ادارهاش شود. بخشی از حقوق خود را صرف خانوادههای فقیر میکرد و تشنهی خدمت در هر زمینهای بود. از یکجا ماندن و رکود و رخوت بیزار بود و پیوسته در حال کار و فعالیت مشاهده میشد. جالبتر اینکه در عین داشتن روحیهای لطیف و هنرمندانه، هیچگاه نسبت به فضای گاه زمخت سیاسی و نظامی جامعه بیتفاوت و خنثی نبود. عضو فعال پایگاه بسیج شهید مدنی اراک بود و پس از مدتی مانند بسیاری از جوانان پرشور و غیور کشورش، راهی میدان نبرد شد و با رزمندگان، همدم و همنفس گردید.
او رهسپار سرزمین عین خوش شد. سرزمینی که
خاکش به خون شهدا آغشته و همآغوش شده بود. حبیب الله هنرمندانه در این خطهی گلگون،
پیمان دوستی با خدایش بست و طی چهار ماهی که در جبهه در واحد تبلیغات حضور داشت
حتی زمانی که روی صندلی، پشت بوم نشسته بود بنا به معمول ذکر میگفت و برای تزکیه
روح وصول به مطلوب دعا میخواند. تا آنکه دعایش مستجاب شد زیرا از مسئول واحد
شنیده بود که اجازه دادهاند عدهای از بچههای واحد تبلیغات نیز در عملیات بعدی
شرکت کنند و در بچهها ولوله افتاده بود که چه کسانی به گردانهای رزمی خواهند
پیوست. هر لحظه سخن امام علی(ع) را با خود تکرار میکرد که فرمودهاند: مرگ خواه ناخواه به سراغ
آدمی میآید پس چه بهتر که در میدان نبرد و در راه حق باشد.
نقاش چیرهدستی که ذوق خود را با کمترین امکانات موجود روی مقوا و تخته چوب با نوشتن جملاتی مثل: رزمنده خسته نباشی، لبخند بزن دلاور و... میآورد تا با نصب آنها در مسیرهای مختلف راهنما و روحیهبخش همرزمانش باشد سرانجام به آرزوی قشنگش رسید و در 11 آبان 1361 در منطقه عملیاتی عین خوش در عملیات محرم و در پی درگیری شدید با سربازان بعثی عراق با تیر دشمن به شهادت رسید. او را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی