يکشنبه, ۰۹ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۴۹
جانباز یدالله بابایی فرد، اهل ساوه، از کودکی در محیطی ساده و زحمت‌کش بزرگ شد و تصمیم گرفت تا در دوران جوانی به سربازی برود. او از تجربه‌های سخت دوران آموزش نظامی و زندگی در جبهه صحبت می‌کند و به اهمیت خدمت به وطن و مسئولیت‌پذیری در شرایط دشوار اشاره دارد.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، جانباز یدالله بابایی فرد، یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، خاطراتی فراموش‌نشدنی از دوران خدمت سربازی‌اش دارد. او که در خانواده‌ای کشاورز و در محیطی ساده و زحمت‌کش بزرگ شده بود، از همان ابتدا حس مسئولیت و عشق به وطن در وجودش پرورش یافت. تصمیم به رفتن به سربازی برای او انتخابی مهم و سرنوشت‌ساز بود، که با گذراندن دوره‌های سخت آموزشی و حضور در جبهه‌های نبرد همراه شد. در این گفتگو، او از سختی‌ها و چالش‌های دوران سربازی، از جمله خاطراتی تلخ و شیرین، تجربه‌های دردناک و لحظات پرهیجان سخن می‌گوید. این روایت‌ها نه تنها یادآور فداکاری‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان است، بلکه پیام‌آور ارزش‌هایی چون مسئولیت‌پذیری، همدلی و ایستادگی در برابر سختی‌ها برای نسل‌های آینده می‌باشد.

یادگار سربازی: تجربه‌های یک رزمنده از روزهای سخت جبهه و خدمت به وطن

نوید شاهد: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پاسخ: من یدالله بابایی فرد هستم، اهل ساوه. در تاریخ 18 اردیبهشت 1365 به دنیا آمدم. از کودکی در محیطی ساده و زحمت‌کش بزرگ شدم. خانواده ما کشاورز بودند و بیشتر روزها در مزرعه کار می‌کردیم. زندگی‌مان ساده و بدون تجملات بود، ولی از همان دوران حس مسئولیت و عشق به کشور در من وجود داشت.

نوید شاهد: چه شد که تصمیم گرفتید به سربازی بروید؟
پاسخ: تصمیم برای رفتن به سربازی یکی از مهم‌ترین انتخاب‌های زندگی‌ام بود. یک روز صبح که به ژاندارمری رفتم تا شناسنامه‌ام را عکس‌دار کنم، این فکر به ذهنم رسید. وقتی به خانه برگشتم و این موضوع را با پدرم مطرح کردم، ابتدا کمی مخالفت کرد. او می‌گفت که هنوز جوانم و بهتر است صبر کنم، ولی من معتقد بودم که انجام وظیفه برای کشور و خدمت سربازی یک وظیفه است. بعد از صحبت‌های زیادی توانستم رضایت پدرم را جلب کنم.

نوید شاهد: دوره آموزشی سربازی‌تان چطور بود؟
پاسخ: دوره آموزشی یکی از سخت‌ترین مراحل خدمت سربازی من بود. ما به مرکز پیاده‌نظام در شیراز اعزام شدیم. حدود 360 نفر بودیم و هر روز با آموزش‌های سخت بدنی و نظامی مواجه می‌شدیم. شرایط بسیار دشوار بود. تمرین‌ها از صبح زود شروع می‌شد و تا شب ادامه داشت. آموزش‌های نظامی شامل تیراندازی، تاکتیک‌های جنگی، و مقاومت در شرایط سخت بود. گرما و سرمای هوا هم شرایط را دشوارتر می‌کرد. با این حال، این دوره باعث شد که به لحاظ جسمی و روحی قوی‌تر شوم و یاد بگیرم که چگونه در شرایط دشوار مقاومت کنم.

نوید شاهد: آیا در طول خدمتتان مرخصی هم داشتید؟
پاسخ: مرخصی در دوران سربازی خیلی کم بود. گاهی سه یا چهار ماه طول می‌کشید تا بتوانم به خانه برگردم. هر بار که مرخصی می‌گرفتم، خانواده‌ام را می‌دیدم و کمی از سختی‌ها دور می‌شدم، اما همیشه فکر و ذهنم پیش هم‌خدمتی‌ها و مسئولیت‌هایی بود که بر عهده داشتم.

نوید شاهد: چه خاطره‌ای از دوران خدمت دارید که در ذهنتان مانده؟
پاسخ: یکی از خاطراتی که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم مربوط به شبی در منطقه عملیاتی است. جناب سروان حسینی به ما دستور داد که وارد کانالی پر از آب شویم و آن را تمیز کنیم. در حین کار، ناگهان صدای تیراندازی بلند شد. ما بلافاصله به حالت آماده‌باش درآمدیم و در آب کمین کردیم. لحظات بسیار سخت و نفس‌گیری بود. لباس‌هایمان خیس شده بود و بدنمان از سرما می‌لرزید. در آن لحظات فقط به زنده ماندن و انجام وظیفه فکر می‌کردم. خوشبختانه با تلاش و هماهنگی، توانستیم از آن موقعیت جان سالم به در ببریم.

یادگار سربازی: تجربه‌های یک رزمنده از روزهای سخت جبهه و خدمت به وطن

نوید شاهد: آیا در جبهه آسیب دیدید؟
پاسخ: بله، در یکی از عملیات‌ها، هنگام نگهبانی، خمپاره‌ای نزدیک من منفجر شد. شدت انفجار به حدی بود که به عقب پرتاب شدم و موج انفجار مرا گرفت. به بیمارستان منتقل شدم و چند هفته تحت درمان بودم. دوران نقاهت برایم سخت بود، چون دلم می‌خواست هرچه زودتر به جبهه برگردم و کنار هم‌رزمانم باشم.

نوید شاهد: بعد از درمان چه شد؟
پاسخ: بعد از درمان، پزشکان توصیه کردند که مدتی استراحت کنم، اما خودم طاقت دوری از جبهه را نداشتم. با اصرار زیاد، به منطقه برگشتم و به انجام وظایفم ادامه دادم. عشق به خدمت و حس مسئولیت، مرا به جبهه کشاند.

نوید شاهد: شرایط زندگی در جبهه چگونه بود؟
پاسخ: زندگی در جبهه بسیار دشوار بود. ما با کمبود امکانات مواجه بودیم. گرمای تابستان و سرمای زمستان طاقت‌فرسا بود. خوابیدن در سنگرها و نگهبانی‌های شبانه بخشی از زندگی روزمره ما بود. اما چیزی که این سختی‌ها را قابل تحمل می‌کرد، همدلی و اتحاد بین ما سربازان بود. همه مثل یک خانواده شده بودیم و از یکدیگر حمایت می‌کردیم.

نوید شاهد: پایان سربازی‌تان چگونه بود؟
پاسخ: وقتی خدمت سربازی‌ام تمام شد، به ساوه برگشتم. احساس می‌کردم که وظیفه‌ای بزرگ را انجام داده‌ام. هرچند خاطرات آن دوران و سختی‌هایی که کشیدیم هنوز هم با من است. این تجربه‌ها به من درس‌های زیادی درباره زندگی، مسئولیت‌پذیری، و تحمل شرایط سخت داد.

نوید شاهد: اگر بخواهید پیامی به نسل جوان بدهید، چه می‌گویید؟
پاسخ: پیام من به نسل جوان این است که قدر صلح و آرامش امروز را بدانند. ما برای حفظ این کشور زحمت کشیدیم و شهدای زیادی را از دست دادیم. هر نسلی وظیفه دارد که میراث گذشتگان را حفظ کند و برای آینده بهتر تلاش کند. امید دارم که جوانان امروز با تلاش و پشتکار، آینده‌ای روشن برای خود و کشورشان بسازند.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده