سالروز شهادت/خاطرات
شهید دارای روحیه ای با نشاط وپر انرژی بود وعلاقه بسیاری به مسائل دینی ومذهبی داشت واکثر اوقات فراغت خود را در مسجد می گذراند.از همان اوایل انقلاب در تظاهرات وراهپیمایی بر علیه حکومت پهلوی تلاش بسیاری می نمودوبرای پخش اعلامیه هم بسیار فعال بود.همچنین بر روی دیوارها شعار می نوشت.
کد خبر: ۴۱۴۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۱
گفتم: من که ازمردن حرف نمیزنم، دکترم در قبرستان است، وقتی مریض میشوم میروم آنجا و پسرم علی شفاییم می دهد.
کد خبر: ۴۱۴۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۹
اشک شوق از چشمانم جاری شد، گفتم: پسر من می خواست راه کربلا را باز کند ، حالا خودش در رکاب امام حسین(ع) است، من افتخار می کنم که مادر شهیدم.
کد خبر: ۴۱۴۰۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
خواهرم شما باید از خانم فاطمه زهرا(س) الگو بگیرید،حتی در تنهایی هم حجابت را رعایت کن، چرا که خداوند متعال همه جا ما را می بیند.
کد خبر: ۴۱۳۸۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
سالروز شهادت/خاطرات شهید
ما دیگر از شوقی که داشتیم در پوست خود نمی گنجیدیم بالاخره سخنرانی تمام شد و ما هم به پایگاه خود برگشتیم فردای آن روز که نمازمان را خواندیم و برای صبحگاه آماده شدیم فرمانده گروهانمان برایمان سخنرانی کرد و گفت دیگر روز موعد فرا رسیده...
کد خبر: ۴۱۳۷۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
خاطرات شهید هاشم رضوان مدنی؛
با وجود سن کمش پرشور بود و فعال به هر دری می زد که بتواند دیگران را راضی کند که به جبهه برود.
کد خبر: ۴۱۳۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
زمان تشییع پیکر محمدجواد، وقتی مادرم کنار جنازه نشست خیلی نگران او بودیم، اما هیچ علامتی از بیماری در وجودش دیده نشد، بعد از کمی گریه و درد دل کردن با برادر شهیدم آرام شد.
کد خبر: ۴۱۳۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۳
وقتي جنازه مطهرش را ديدم، متوجه شدم دستش به نشانه ادب و احترام روي سينهاش قرار داشت، فهميدم لحظه شهادت به ايشان سلام داده بود.
کد خبر: ۴۱۳۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۰
روایت خواندنی از همرزم «شهید حسین تاجیک»؛ در سالروز شهادتش
بخش های مهمی از شهر خرمشهر در دست عراقی هاست . آبادان در محاصره است . دشمن از ناحیه کوی ذوالفقاری هر لحظه به پیش می آید،این روزها ، روزهایی تلخ و فراموش ناشدنی اند .
کد خبر: ۴۱۳۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹
بیست و چهارم دی ماه سال 1360
پس از کسب موفقیت های پی در پی حاج احمد و یارانش در غرب، محسن رضایی از او خواست تا تیپی را در جنوب تشکیل دهد.
کد خبر: ۴۱۳۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۲
شهید صبح - روایتی از همرزم شهید علی محمدی؛
شهید به تنهایی از پشت وارد سنگر دشمن شد بعد از چند لحظه صدای ناله کوتاه و ضعیفی به گوشم خورد. علی را دیدم که زخمی شده، به طرفش رفتم. هوا روشن شده بود. نسیم خنک صبح صورت علی را نوازش می داد.
کد خبر: ۴۱۳۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹
شهید ممقانی به روایت همسر شهید
ای همسرم! در طول این مدت من نتوانستم دین خود را به شما ادا کنم. این شاءلله که من را ببخشید و از من بگذرید و از شهادت من ناراحت نشوید، که ما همه امانت خداوند در این دنیا هستیم و سعادت ما این بود که در این راه باشیم.
کد خبر: ۴۱۳۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹
شهید حسین املاکی به روایت همسر شهید
روبه روی عکس حسین آقا نشسته ام و به خواب شب گذشته ام فکر می کنم:
حسین آقا لباس دامادی اش را پوشیده بود. همراه با سیدی بزرگوار، در سرزمین وسیع و سرسبزی بود که کوه های مرتفع داشت.
کد خبر: ۴۱۳۲۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶
خواب مشترک- روایتی از برادر شهید جلال امیری؛
آن صبح هنگامی که از خواب بیدار شد خنده و آرامش عجیبی در چهره اش بود. بعد گفت: من دیشب خوابی دیده ام که مطمئنم امروز تعبیر خواهد شد. وقتی که خوابش را تعریف کرد یکی از بچه ها با تعجب گفت: " جلال اگر بگویم من دیشب همین خواب را دیدم باورت نمی شود."جلال و دوستش به رودخانه ای در نزدیکی محل لشکر رفتند و هر دو با هم غسل شهادت کردند.
کد خبر: ۴۱۳۲۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸
خاکریز- خاطره ای از شهید محمد حسن محمدی؛
یک سر خاکریز خمپاره انداز کار گذاشته بود، وسط خاکریز کالیبر 50 و مسلسل و آخر خاکریز هم یک آرپی جی او سریع جا عوض می کرد و دشمن را هدف قرار می داد. به قدری سریع وخستگی ناپذیر این اعمال را انجام می داد که دشمن فکر می کرد با یک گروهان طرف است.
کد خبر: ۴۱۳۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸
خاطراتی از شهید مجیدجعفری / جهاد
ما برای رسیدن به کمال واقعی باید جهاد کنیم.
کد خبر: ۴۱۳۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷
قاضی میرسعید به روایت همسر
ما پنج نفر هستیم. یک ماه پس از رفتن تو. آمدیم اصفهان برای جمع و جورکردن زندگی از دست رفته، آخرهای سال است. تمام اصفهان پر از برف است.
کد خبر: ۴۱۳۱۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸
دفتر خاطرات
روز قبل از شهادتش به منزل برگشت و با صداي نسبتاً بلندي گفت: پدر و مادر عزيزم! من فردا شهيد خواهم. شد. از حرفش خيلي ناراحت و نگران شديم، وقتي نگراني ما را ديد گفت:...
کد خبر: ۴۱۳۱۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷
يكي از ويژگيهاي بسيار استثنايي شكرالله خوابهاي بود كه ميديد، هر خوابي را كه ميديد، تعبيري روشن داشت. يك روز گفت: مادر! ...
کد خبر: ۴۱۳۰۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷
رو به آسمان كردم و گفتم: «خدايا پسرهايم را در راه تو و دين تو فرستادم جبهه، ميگن اينها سربازان امام زمان(عج) هستند، پس خودت در پناه آقا حفظشان كن، يا من هر دو را زنده ببينم و يا شهيد.»
کد خبر: ۴۱۳۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۷