نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - بازی
مادر شهید «حسین بابایی» می‌گوید: «یک شب او را در خواب دیدم. با هم داخل یک اتاق بودیم. اتاق کوچک بود، ولی تر و تمیز و روشن. وسطش یک رحل زیبا بود و روی آن یک قرآن. حسین گفت: مادر! اینجا رو برای تو درست کرده‌ام، اما هنوز وقتش نیست. به موقعش خودم می‌آم دنبالت.»
کد خبر: ۵۵۰۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۹

به مناسبت سالگرد شهدای زمین فوتبال چوار ویژه نامه این شهدای والامقام که در دقیقه ۵۵ بازی توسط هواپیما‌های رژیم بعث عراق بمباران شد و لحظاتی هولناک و صحنه‌های دلخراشی را برجای گذاشت و پیکر‌های خونین و پاره‌پاره فوتبالیست‌های جوان، زمین سبز فوتبال را خونین کرد را برای مطالعه علاقمندان منتشر می‌کنیم.
کد خبر: ۵۴۹۰۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۴

قسمت نخست خاطرات شهید «محمد اشتری»
پدر شهید «محمد اشتری» نقل می‌کند: «به نظرم پتوی محمد نورانی شده بود. با احتیاط پتو را کنار زدم. محمد که غافلگیر شده بود، سریع چراغ قوه را خاموش کرد. بلند شد و با خجالت در رختخواب نشست. با بغض گفتم: محمد! بابا، توی دعاهات ما رو هم فراموش نکن.»
کد خبر: ۵۴۷۹۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «محمود اکبری»
مادر شهید «محمود اکبری» نقل می‌کند: «گفتم: چرا دفترچه گرفتی؟ هنوز که وقت خدمتت نشده! گفت: چه فرقی داره؟ کار انجام دادنی را باید انجام داد. گفتم: اگه بفرستنت جبهه چی؟ گفت: توکل به خدا. خدا بخواد، شیشه رو کنار سنگ نگه می‌داره!»»
کد خبر: ۵۴۷۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۱

نسخه به‌روزرسانی شده بازی سرافرازان پس از چند ماه با اضافه شدن چندین مراحل و امکانات جدید منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۷۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۷

قسمت دوم خاطرات شهید «سید احمد شجاعی‌امرئی»
برادر شهید «سید احمد شجاعی‌امرئی» نقل می‌کند: «به پدر گفتم: سید احمد شهید شده. گفت: من داغ دو فرزند دیدم، اما این یکی که در راه خدا رفته تحملش برایم آسان‌تره.»
کد خبر: ۵۴۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۷

یکی از اعضای خانواده شهید «رمضان یداللهی» نقل می‌کند: «برای مخالفین انقلاب جلسه می‌گذاشت و آن‌ها را راهنمایی می‌کرد و از رژیم و کارهایش انتقاد می‌کرد. گفتم: این همه زحمت می‌کشی مگه اون‌ها حالیشونه؟ گفت: حتی اگه توی این جمع یک نفر هم به راه راست هدایت بشه برای ما کافیه. باید راه رو نشونشون داد.»
کد خبر: ۵۴۶۷۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «عباس داودی»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، دست‌نوشته، معرفی کتاب و تصاویر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۷

قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
پسرعمه شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «کمی که بدون عصا رفت ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
مادر شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «گفتم: مادر! اینا چیه توی سرت گیر کرده؟ گفت: حناست. می‌بینی عراقی‌ها چه حنایی سرمون می‌مالن؟ کمی که موهایش را زیرورو کردم، دیدم خون و خاک روی سرش خشک شده.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
خواهر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» نقل می‌کند: «مردم روستا می‌گفتند: بعضی شب‌ها که از بیرون به خانه برمی‌گردیم، می‌بینیم که کنار حیاط، مقداری قند، روغن، برنج و از این قبیل چیزها گذاشته‌اند و هیچ‌وقت نمی‌فهمیدیم این وسایل از کجا آمده است، اما بعد از شهادت ایشان، دیگر از این کمک‌ها خبری نبود.»
کد خبر: ۵۴۵۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۴

مادر شهید «ابوالفضل جعفریان» نقل می‌کند: «یک شب در اتاق نشسته بود و در حال جلد کردن کتاب قطوری بود. گفتم: این کتاب چیه؟ مال خودته گفت: آره، امروز بالاخره تونستم بخرمش. نهج البلاغه است. این کتاب رو بخونین تا روز قیامت شرمنده امام علی نشین.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۴۸۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
هم‌رزم شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل می‌کند: «بعد از این که از پارکینگ خارج شدیم، از زیرگذر به فلکه آب رسیدیم. من کنار فلکه ایستادم و گفتم: حالا آدرس بده تا زودتر بریم دکتر. حاجی یه نگاه به من کرد و در حالی که می‌خندید، برگشت به حرم امام رضا (ع) اشاره کرد و گفت: دکتر آقاست!»
کد خبر: ۵۴۴۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «عباسعلی صلواتی»
خواهر شهید «عباسعلی صلواتی» نقل می‌کند: «لبخندی زد و ضبط را روشن کرد. مداحی خواند و صدایش را ضبط کرد. در مورد شهید و شهادت خواند و باز هم صدایش را ضبط کرد. گفت: این رو می‌خونم چون یه روز به کارِتون می‌یاد.»
کد خبر: ۵۴۲۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۵

قسمت سوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «حسین در جمع دوستانش گفت: مادر منو نگاه کنین چقدر شجاعه! اما بعضی مادر‌ها گریه می‌کنن. بعد هم خندید و گفت: فکر نکن از روی بی فکری می‌ریم. ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم.»
کد خبر: ۵۴۲۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲

قسمت دوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «دست‌هایش را زد زیر چانه‌اش و به من نگاه می‌کرد. گفتم: سید حسین! چرا این طوری نگاه می‌کنی؟ خندید و گفت: دارم فکر می‌کنم لیاقت مادر شهید شدن رو پیدا کردی!»
کد خبر: ۵۴۲۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
خواهر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «با تمام شدن صحبت‌های امام، سید حسین آماده رفتن شد. برادرم به شوخی گفت: مگه تو وزیری که باید اخبار و صحبت‌های رهبر و مسئولین رو گوش کنی؟ گفت: «هر کاری از دستمون برمی‌آد باید برای انقلاب انجام بدیم؛ از گوش دادن به خبر‌ها تا کشیک و نگهبانی دادن.»
کد خبر: ۵۴۲۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۰

مادر شهید «سروش اعرابی» نقل می‌کند: «چند روزی بود که مدام می‌گفت: مامان! فلانی لباس نداره. یکی از دوستانم کفش نداره. تا اینکه پرسیدم: چرا این‌ها رو می‌گی؟ سرش را پایین انداخت و گفت: می‌خوام لباس خودم رو بهش بدم من با پیرهن می‌رم مدرسه.»
کد خبر: ۵۴۲۲۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲

از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شد
«کتاب جاسوس بازی 2»؛ روایت‌هایی واقعی از ایرانی‌هایی که به کشور خود خیانت کردند، به قلم حمید داود آبادی به نگارش در آمده و توسط انتشاات شهید کاظمی روانه بازار شده است.
کد خبر: ۵۴۲۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۷

قسمت چهارم خاطرات شهید محمود مظاهری
خواهر شهید «محمود مظاهری» نقل می‌کند: «گفت: می‌دونی چرا می‌خوام زودتر برم؟ توی خواب آقایی رو دیدم. نورانی بود. گفت: زودتر بیا کربلا منتظرتم، چرا نمی‌آی؟»
کد خبر: ۵۴۱۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱