شهید محمود ابراهیمی
نام پدر: ذبیح الله
تاریخ تولد: ١٣٤٢/٠٩/٠٧
محل تولد: اراک
نام عملیات: والفجر 4
تاریخ شهادت:
محل دفن: نا مشخص
محل شهادت: دیوان دره
اقشار: دانشجویی ، ورزشکاران ، آموزش و پرورش ، بسکتبال ، جهاد کشاورزی ،فرهنگی ، تیپ 71 روح الله ، گردان علی ابن ابی طالب
شهید محمود ابراهیمی در سال 1342 در دلیجان چشم به جهان گشود و پس از 5 سال که در سایه پر مهر و محبت پدر و مادر رشد و نمو کرد در سال 1347 پدر خود را از دست داد و تحت تکفل و سرپرستی مادر داغدیده خویش قرار گرفت. او همه دوران تحصیل خود را با موفقیت به پایان رسانید و سراسر زندگیش را توأم با کار و تحصیل گذراند. درسال 1361 پس از اخذ دیپلم وارد مرکز تربیت معلم شد.
شهید ابراهیمی تحصیل و تهذیب را هیچگاه فراموش نکرد و در زمینه انقلاب اسلامی جان نثار و از نظر مسائل اخلاقی و شخصی بسیار وارسته وپیوسته به الله بود و از نظر اخلاق خانوادگی نمونه بارزی از انسانیت و تواضع بود به نحوی که در برخورد با مشکلات فراوان و طاقت فرسا بسیار صبور و شکیبا بود و بدون شک میتوان گفت که در مورد مادر و برادر و خواهر کوچکتر از خودش با این سن کم بحق وظیفه پدری را انجام داد.
شهید ابراهیمی در سال 1361 وارد مرکز تربیت معلم یزد شد و در رشته آموزش ابتدایی مشغول تحصیل شد. این شهید بزرگوار بطوریکه یکی از دوستان وی میگوید همیشه در دعاها (مخصوصاً توسل و دعای کمیل) و نماز جمعه شرکت میکرد تا اینکه سال اول را با موفقیت به پایان رسانید و برای سال دوم بعلت دوری راه نسبت به دلیجان تقاضای انتقال به مرکز تربیت معلم شهید باهنر اراک را داد که تقاضای وی مورد قبول مسئولین قرار گرفت و با تعدادی دیگر از دانشجویان برای به پایان رسانیدن سال دوم به اراک منتقل شد.
او که علم وتقوا را در جبهه های نبرد حق علیه باطل جستجو میکرد پس از گذشته چند هفته از شروع کلاسها همراه با 37 تن دیگر از دانشجویان از طریق جهاد سازندگی اراک به کردستان اعزام شدند تا قلم را به قدم تبدیل کند.
پس از پنج روز کار و تلاش سرانجام در بامداد روز شنبه 1362/8/21 در شهر شهیدان مظلوم، دیوان دره مظلومانه به شهادت رسید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
مصاحبه با اخوی شهید ابراهیمی
بسم الله الرحمن الرحیم
در تاریخ 62/8/27 به مناسبت مراسم شب هفت شهید ابراهیمی حدود 21 تن از برادران جهادگر از جبهه برای شرکت در مراسم شب هفت به دلیجان آمدند و سعادتی نصیب این گروه شد که بخدمت اخوی شهید ابراهیمی (برادر اسماعیل ابراهیمی) رسیدند و به علت نبودن امکانات و وقت کافی موفق نشدند که با این برادر گفتگویی را انجام دهند لذا فرصت را غنیمت شمرده و سؤالاتی را تقدیم حضور وی نمودند که اینک متن سؤالات و پاسخهایی که این برادر کتباً نوشته است تقدیم حضورتان میگردد. به امید اینکه از بیانات این برادر به نحو احسن استفاده نماییم.
1 - ضمن عرض تبریک و تسلیت شما بعنوان برادر شهید بفرمایید چه احساسی در رابطه با شهادت برادرتان دارید؟
ج - ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون: با توجه به این آیه که شهیدان زندهاند و در نزد خداوند روزی میخورند، شهادت به عنوان زندگی جاوید است. محمود یک امانت بود از طرف خداوند در خانواده ما و توانستیم این امانت را به خدا برگردانیم واین بزرگترین نعمت است و امیدواریم که خداوند مرگ مرا نیز شهادت قرار دهد.
2- برادر بفرمایید حالات شهید و برخورد او هنگام خداحافظی با شما و خانواده چگونه بود؟
ج - هنگامی که برگ رضایت نامه را پیش حقیر آورد بسیار خوشحال بود و خیلی با حالت متانت و ساکت و با هزاران پیام از من خواست که برایش امضاء کنم و آنگاه از من و خانواده خداحافظی نمود و عازم اراک شد.
3- لطفاً بفرمایید چگونه از شهادت برادرتان مطلع شدید و در آن موقع چه احساسی داشتید؟
ج - در دبیرستان بودم که خبر شهادت او را به من دادند و هنگامی که از محمود اسمی آوردند گفتم به آرزوی خود که همان شهادت بود رسیده و از این نظر که او را در راه هدفش ناامید نکردم خوشحال بودم.
4- اخلاق و رفتار شهید در محیط خانواده چگونه بود؟
ج- رفتار و اخلاق او در محیط خانواده نمونه و بسیار متواضع بود نسبت به همه مخصوصاً برادر و خواهر کوچکتر از خود بسیار خوش رفتار و با محبت بود و در این سن کم بحق وظیفه پدری را نسبت به آنها انجام میداد.
5- آیا پیش آمده بود در خانه از شهادت و جبهه صحبت کند؟
ج- زیاد در این امر صحبت می شد و چند بار تقاضای رفتن به جبهه را نمود ولی بعلت گرفتاری خانوادگی موفق نشد و تصمیم گرفت که بعد از برطرف شدن این گرفتاری عازم جبهه شود که الحمداله موفق شد و به هدف خود نیز رسید.
6- خلاصه از فعالیتهای شهید را برای ما بفرمایید؟
ج- در همه زمینه ها فعالیتهای چشمگیری داشت سراسر تحصیل او موفقیت آمیز بود و دوران زندگیش را همراه با کار و تحصیل گذراند مدتی هم در بسیج خدمت کرد.
7- نظر شما راجع به تداوم جنگ و پاکسازی کردستان از وجود گروهکهای مزدور کومله و دمکرات چیست؟
ج- عزت و شرف مملکت و اسلام و امت در گرو این جنگ است بنابراین تا نابودی همه ابرجنایتکاران و مستکبران و پیروزی نهایی باید جنگ ادامه داشته باشد و زمین مقدس اسلامی باید از وجود ناپاک همه احزاب چپ و راست و دمکرات و کومله پاک و آزاد گردد.
8- شما بعنوان یک برادر شهید چه پیامی برای دیگر خانواده شهدا دارید؟
ج- خانواده های شهدا باید به این شهادتها افتخار کنند چون امانت خدا را سالم به صاحبش یعنی خداوند متعال برگرداندند و باید با اعمال و رفتاری و گفتارشان خون عزیزانشان را پاسداری کنند.
9- شما بعنوان برادر یک شهید چه پیامی برای دیگر دانشجویان دارید؟
ج- پیام این حقیر به برادران عزیز دانشجو این است که: باید جای خالی این شهیدان را پر کنند و در سنگر علم و دانش و سنگر ایمان و تقوا و جبهه ها باید شرکت فعالانه داشته باشند و قلم را به قدم مبدل سازند.
10- در پایان اگر خاطرهای از برادر شهیدتان دارید بفرمایید؟
ج- سراسر زندگیش خاطره است برخوردهای خوب او همه خاطرساز بود در انجام هر کاری مشورت میکرد و اگر نظر ما نامساعد بود مبادرت به انجام آن کار نمیکرد. خاطرهای که فراموش نشدنی است لحظات آخر خداحافظی بود که هر چه به او میگفتم فقط چشم میگفت و مانند یک پرنده سبک بال شده بود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خاطره از مادر شهید
عنوان خاطره:ایشان دارای 20 سال بود که از طرف دانشگاه جهاد به جبهه اعزام و 6 ماه تدریس و بعد به جبهه اعزام شد .دو سال در دانشگاه اراک و هفت سال در دانشگاه یزد به نام ؟؟؟؟یا پاوه نژاد تحصیل کردند دوران حضور ایشان مدتی بسیار کم در حد یک هفته بود که در کردستان به شهادت رسید ایشان بر اثر تصادف در روز جمعه بعد از نماز جمعه برای سنگر سازی درجاده درحال حرکت بودند که تصادف کرده وبه شهادت می رسد یک مرتبه در عالم خواب دیدم که یک جمعیتی در حال حرکت بود که ایشان با علمی در دست در جلوی انها بود صدایش زدم گفتم بای که گفت ایشان را برسانم بر می گردم.
خاطره از خواهر شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب شمسی ابراهیمی خواهد شهید محمود ابراهیمی خاطرهای از زمان اوایل انقلاب از وی دارم که به جای پدر برای ما بود و در آن روزها که امام جمعهها محافظ داشتند و مردمی بودند شهید ابراهیمی با یکی از همسایگان به منزل امام جمعه دلیجان رفته بود و شب هر چه منتظر او بودیم نیامد. حدود ساعد 1 بعداز نیمه شب آمد و چون مادرم ناراحت بود خواست با حرفهای خودش ناراحتی او را تسکین دهد و در مورد انقلاب و حفظ آن و فداکاری در راه آن با مادرم صحبتها کرد تا قانع شود.
شهید محمود ابراهیمی ابتدا در مرکز تربیت معلم نیز تحصیل میکرد و برای اینکه بتواند راحتتر به جبهه برود به تربیت معلم اراک منتقل شد و چون خانه پدری ما نوساز نبود و زمینی هم موجود بود لذا نامبرده گفت در تابستان منزل را آماده میکند و همین کار را هم کرد تا اوایل مهر بتواند از طریق جهاد مدرسه سازی بتواند به جبهه برود. او مادرم را که میخواست برای دیدن من به روستای جاسب بیاید تا کنار ماشین میآورد و میگوید هفته دیگر باز میگردم که در هفته آیندهاش در اثر واژگون شدن وسیله نقلیه حامل وی و دوستانش در برگشت از نماز جمعه در منطقه کردستان به شهادت رسید. که وی از صبح جمعه اصرار داشته که باید به نماز جمعه برود و عاقبت آنها را متقاعد میکند.
در اثر اینکه زندگی را با سختی میگذراندیم مجبور بودیم برای امرار معاش و خرج تحصیل قالی ببافیم که دستگاهی در منزل داشتیم و چون خواهر کوچکم دوست داشت پشت قالی رادیو باشد تا به داستانش گوش بدهد و نمیتوانستیم تهیه کنیم لذا ناراحتی میکرد و شهید ابراهیمی گفت چون عضو کتابخانه هستم میروم کتاب داستان میگیرم و برای شما تعریف می کنم این بود که کتاب میگرفت و شبها مطالعه میکرد و خلاصه آنرا در روز پشت قالی برای ما تعریف میکرد.
اینجانب غلامحسین حسینی داماد خانواده شهید محمود ابراهیمی خاطرهای که از شهید دارم این است که شبی میگفت شهدا ره صد ساله را یک شبه طی میکنند. از خاطرات دیگر اینکه در رژیم طاغوت توسط یکی از روحانیون کلاس قرآن تابستانی برقرار میشد که شهید در آن شرکت میکرد و از لحاظ مذهبی بودن ممتاز ببار دوم در خواب دیدم که ایشان در درب خانه ایستاده بود ومن صدایش زدم تا به سوی من برگشت ازخواب پریدم