برگی از زندگینامه شیهد الیاس کاظمی
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی ؛ شهید الیاس کاظمی در بهار سال 1340 در روستای
احمدآباد ساوه در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. ایشان پس از گذراندن دوران ابتدائی
و راهنمایی جهت آموزش فنون صنعتی از شهرستان ساوه به تهران نزد پسر خاله خود عزیمت
کرد و در مدت دو سال که در آنجا مشغول فراگیری علوم صنعتی بود در جریان تبعید و مسائل
سیاسی حضرت امام خمینی(ره) قرار گرفت و جزء مقلدین حضرت امام شدند و نقل می کند پس
از این شناخت و آگاهی ساعاتی از وقت خود را صرف شرکت در مجالس سخنرانی و مذهبی بعضی
از دوستان و روحانیون طرفدار امام(ره) می نمود تا اینکه در سال 1356 به زادگاه خود
در شهرستان ساوه مراجعت نمود و جذب کار در کارخانه مولد شد و بنابر شناخت و اخباری
که از اعمال ننگین رژیم ستم شاهی داشت بطور مخفیانه علیه حکومت وقت فعالیت می کرد تا
اینکه پس از مدتی مسئولین کارخانه ایشان را از کار اخراج کردند و این عمل مصادف با
شروع انقلاب در سال 1356 و اوجگیری آن در سال 1357 بود.
شهید در سال 1357 یکی از نیروهای فعال شهرستان ساوه بشمار می رفت بطوری که در ماه های آخر عمر حکومت محمدرضا، فرماندار نظامی تهران از تیپ زرهی همدان درخواست کمک کرده بود و وقتی این خبر به مؤمنین و جوانان مؤمن ساوه رسید ایشان به اتفاق جمعی دیگر برای ایجاد سد معبر و یا خرابی پلهای گذرگاهی منطقه بسیج شده بودند. شهید در اوایل سال 1359 به خدمت مقدس سربازی اعزام شدند و پس از دوران آموزشی دواطلبانه به لشگر 28 کردستان منتقل شدند و در کردستان بعلت وجود گروهکهای منحرف و تشکیل گروه های ضربت توسط نیروهای ارتشی و سپاهی، جز آن گروه گردید. که از رشادت و ایثار ایشان در جمع آن گروه سخنان بسیاری نقل می کنند تا اینک حتی پس از اتمام دوران مقدس سربازی مدتی را داوطلبانه در منطقه می ماند و پس از خاتمه خدمت با توجه به علاقه قلبی از لباس مقدس سپاهی ایشان به استخدام آن نهاد مقدس درآمد و در جواب بعضی از اطرافیان که از او سؤال می شد شما که دین خود را با دو سال در کردستان به اسلام ادا کرده اید چرا مجدداً به جمع سپاهیان انقلاب پیوستید؟ میگفت: امروز در حالی که ما شاهدیم تمام کفار بر علیه اسلام از نظر نظامی و تبلیغاتی جهت نابودی آن بسیج شده اند ظلم به راه و عمل امام حسین و کلیه شهدای اسلام است که در طلب کار بهتر و با آسایش بیشتر باشیم.
شهید پس از گذراندن دوران آموزشی لازم به دفعات به مناطق عملیاتی اعزام شدند و در آنجا به گفته همرزمانش بعلت لیاقت و شایستگی در امر مدیریت و فرماندهی مسئولیتهایی را به ایشان محول می نمودند که هیچگاه از تلاش و کوشش و خدمت به اسلام و اهداف عالیه آن به علت اخلاصی که در وی بود دریغ نمی کرد و یکی از همرزمان شهید میگویند: هیچگاه ندیدم ایشان بگوید من خسته ام حتی در عملیاتهای سخت و طاقت فرسا.
یکی از مسؤلیتهای ایشان مسئولیت بسیج آن شهر بود (ساوه) که تمامی اوقات خود را صرف آموزش نیروهای مخلص بسیجی و دیدار از پایگاه های مربوطه می نمود و به آنان چه در منطقه و چه در پشت جبهه علاقه وافری داشت و عشق میورزید. تا آنجائیکه در دفترچه خاطرات خود در شمال بصره مورخ 66/4/9 مینویسد:
"برادران بسیجی رزمندگانی مخلص و با هدف هستند که روز و شب را نمی شناسند و شبها و روزها یا در حال نگهبانی و دفاع هستند و اوقات فراغت خود را در آن هوای گرم و دم کرده به کانال کنی مشغولند و از عرقی که از گرد و غبار به گل تبدیل شده انسان دنیایی ایثار و اخلاص و دنیای عشق به اسلام عزیز و آقا اباعبدالله را از صورتشان مشاهده می کند خلاصه کنم هر چه از ایثار آنان در اینجا بگویم هنوز در اول کلمه هستم."
از خصوصیات اخلاقی بارز ایشان بود که به پدر و مادر خود بسیار احترام می گذاشت و در کارهای خیر و کمک به مستمندان فعالیت گسترده ای داشت هیچگاه وقت خود را به بطالت نمیگذراند، سرکشی و دیدار از خانواده شهدا و مفقودین و سالخوردگان از برنامه های هفتگی ایشان بود و از صبر و پایداری آنان همیشه سخن می گفت از غیبت و تهمت جداً پرهیز می کرد و دیگران را از انجام آن بر حذر می داشت امر به معروف و نهی از منکر جز خصوصیات او بشمار می رفت همیشه با وضو بود و تلاوت قرآن کریم در عصرها جز برنامه زندگیش بشمار می رفت در مجالس دعا شرکت گستردهای داشت و در خلوت ادعیه را با ذوق و علاقه ای دیگر می خواند واجبات خود در مسائل مذهبی دقیق انجام میداد تا آنجائی که اگر از حقوق خود سالیانه چیزی را پس انداز می کرد برابر یاد داشتهای بجا مانده خمس آنرا پرداخت می نمود.
از شهید یک فرزند دختر بنام مرضیه به یادگار مانده است و از مال دنیا چیزی ندارد و در عوض از کمالات معنویات ایشان نزد دوستان و اقوام همیشه سخن فراوان است.
براساس آیه شریف َ لا تَخسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللهِ اَموَاتاً بَل اَحیاءَ عِندَ رَبِّهِم یَرزَقونَ ایشان زنده است و شاهد اعمال ما می باشد و مسائل ارشادی بسیاری را از طریق خواب به دیگران و خانواده القاء می کند.
خلاصه با تمام عشق و علاقه ای که به شهادت داشت و این نکته همیشه در آماده سازی به خانواده عنوان می نمود که پدر و مادرم باید خمس فرزندانتان را به اسلام پرداخت کنید که اگر این خمس من باشم بسی زیباتر است.
در بیست و نهم تیر سال 1366 در سن 26 سالگی در حالیکه لحظاتی قبل به اصلاح و سر و صورت پرداخته بود و وضو با آب ساخته و قرآن را تلاوت نموده بوده که تمامی همرزمانش خبر می دهند و به او گفته بودند گویا آماده شهادت شده ای در ساعت 6:15 بعد از ظهر توسط خمپاره دشمن بعثی در منطقه شلمچه از ناحیه سر و سینه مورد اثابت ترکش قرار می گرفید تا ثابت کند که رهرو حسینی و پیرو خمینی است.
روح او با جمیع شهدای اسلام محشور و شاد باشد انشاءالله
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی