مادرم! راه بهشت را برایت هموار می کنم

نوید شاهد استان مرکزی،شهید هوشنگ ضرغامی در یکم مرداد 1341 ‏، در روستای قیاپا از توابع شهرستان خمین به دنیا آمد. پدرش عباسعلی، کشاورز بود و مادرش بی بی نام داشت. تا پایان دوره ‏متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نهم آذر1360 ‏، با سمت معاون فرمانده گروهان اطراف پل سابله بستان بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در شهرستان زادگاهش واقع است.

بسم الله الرحمن الرحیم

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدً

هان ای کسانیکه ایمان اورده اید تقوای خدا پیشه کنید و بر سر عقیده خود محکم و استوار بایستید.  

در سومین ماموریتم به غرب کشور انتظاری که از برادران و خواهران مسلمان متعهد دارم اینست که در هر مکان و شرایط و زمانی که هستید همیشه گوش به فرامین گوهر بار امام امت رهبر کبیر انقلاب و عظیم شان ، امام خمینی بدهند و از روحانئیت اصیل و مبارزان مبلغین مکتب اسلامی پشتیبانی کنند و با در صحنه بودن خود مشت محکمی بر دهان یاوه گویان و این تفاله های گندیدیه شرق متجاوز و امپریالیسم جنایتکار بزنند و فرصت را از دست ندهند و این اجازه را به گروهکهای فاسد و مفسد ندهند که هر روز در گوشه و کنار مملکت اسلامی یاوران امام روحانیون عزیز ، نمایندگان مجلس و برادران پاسدار و حزب اللهی را ترور کنند و به شهادت برسانند.

اینها که با این اعمال کثیف و جنایتکارشان نمی توانند مانع از پیشرفت انقلاب اسلامی بشوند و به قول امام که می فرماید بکشید ما را که از کشته شدن نمی ترسیم و مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد و متقابلا به ملت مسلمان و همیشه بیدار و آگاهان قول می دهیم که تا آخرین قطره خونمان از انقلابمان پاسداری کنیم. و با مزدوران داخلی و کفار بعثی و این سر سپردگان جنایتکار ابر قدرتها بجنگیم و در این جهاد مقدس و ماموریت الهی از خداوند تبارک و تعالی و حضرت مهدی موعود عج الله کمک می خواهیم و معتقدیم کسی که بخاطر خدا و در راه خدا و به جهت خدا می جنگد هیچ موقع شکست نمی خورد و ما نباید بنشیینم ساکت و فعالیتی انجام ندهیم و بگویم امام زمان می اید و خودش کارها را درست می کند ما باید جهان را اماده و پذیرای حکومت اسلامی بکنیم بعد در انتظار و منتظر باشیم تا امام ظهور کند.

به انتظار آن روز موعود برادران و خواهران عزیز ملت مسلمان خودتان را بسازید و موقعیت را ازدست ندهید و جببهه ها را فراموش و از یاد نبرید چون سرنوشت اسلام به این جنگها بسته شده و باید انقدر بجنگینم تا مستضعفین جهان را بر مستکبرین حاکم کنیم و دنیا همه دین خدا گردد.

از شر و وسوسه های شیطان و هوای نفس و شهوات خود را نجات دهید خود را بسازید و برای اسلام دفاع کنید و در پایان سخنی با خانواده ام پدر اگر نتوانستم شما را ببینم و اجازه بگیرم مرا ببخشید چون تعجیل داشتم و وقت نبود و مادر مهربانم اگر به شما قول دادم ده روز مامویت دارم و بر می گردم ان شاء الله مرا می بخشید چون وقتی وارد منطقه جنگی شدم احساس وظیفه و تکلیف کردم که در غرب کشور  بمانم و انجام وظیفه کنم.

مادرم بدان که مهدی تو بخاطر خدا به این ماموریت آمد و پاسداری از خون شهیدان و هیچ چیز دیگه باعث نشد که من را به این راه بکشاند خدا می داند وقتی که خبر جبهه را از رادیو و تلویزیون و جراید شنیدم و خبر شهادت برادرانی که در راه مکتبشان شهید می شدند برخود می لرزیدم و می گفتم خدایا من این لباس مقدس پاسداری را بر تن کرده ام و تعهد داده ام که پاسدار اسلام باشم نکند در امر وظایفم کوتاهی کنم سرانجام تصمیم گرفتم که این بار به جبهه بیایم تا شاید خداوند این خدمت ناچیز را قبول کند و این دفعه بتوانم به بالاترین ارزویم که در راه ان تلاش می کنم یعنی شهادت برسم چون دو مرتبه است که از این امتحان رد می شوم و انقدر در این راه مقدس می روم تا خداوند از من راضی بشود و از گناهانم در گذرد.

افتخار کن مادر که شهید شدم و راه بهشت را برای تو هموار می کنم

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی