از جبهه مدرسه به جبهه جنگ آمدم
نوید شاهد استان مرکزی،شهيد عبدالرضا قاضى زاهدى در سوم اردیبهشت 1339، در روستای دانیال از توابع شهرستان خمین به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، روحانی بود و مادرش حسنی جان نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. آموزگار بود، سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نهم آذر 1360، با سمت تک تیرانداز در بستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به دست و صورت، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.
وصيتنامه شهيد عبدالرضا قاضى زاهدى
بسم رب شهداء والصديقين
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
اى كسانيكه ايمان آورده ايد با صبر و نماز از خدا يارى بجوئيد كه خدا با صابرين است .
خواهران و برادران عزيز رفتن به جبهه از روى غرور من منى نبوده بلکه يك وظيفه شرعى و اسلامى است ولى من اول در سنگر مدرسه بودم و درك كردم كه موقعش فرا رسيده كه سنگر را هم عوض كنم و اين بود که در سنگر
اصلى كه همان جبهه حق عليه باطل است آمدم و به نداى هل من ناصر ينصرنى نائب امام زمان
امام خمينى لبيك گفتم و راهم را انتخاب كردم.
اولا از طرف من از تمام فاميل وهمسايگان
حلاليت بطلبيد بگوئيد كه ما را حلال كنند
ثانيا از من به فرزندم محمد نصيحت كه از طريق
سپاه يا بسيج انتقام اين شهيدان راه حق را
بگيريد
ثالثا پدر و مادر و خواهران مرا حلال كنند و برادران عزيز شما هم مى توانيد به
يارى حسين زمان بشتابيد.
سربازان را يارى كنيد و خواهرانم نرگس و ملك شما هم مانند زينب راه مرا كه به چه خاطر شهيد شدن برادرتان را بگوئيد و شما اى همسر عزیزم اولا مرا حلال كن ثانيا از تو مى خواهم فرزندى بزرگ كنى كه هر موقع اسلام و قرآن يارى خواستند به كمك آنها بشتابد و در راه اسلام به درجه رفيع شهادت برسد. ثالثا از قول من از پدر و مادرت خداحافظى كن و حلاليت بطلب و بگو كه مرا حلال كنند رابعا اگر جسد من بدستان رسيد كه رسيد اگر هم نرسيد اشكال ندارد فقط ميروريد سپاه و يك آرم از سپاه مى گيريد ويك قبرى مختصر براى من درست مى كنيد واگر جسد من بدستان رسيد در قبرستان شيخان خاك كنند و هيچ گريه وزارى نكنند چون هر وقت شما گريه وزار كنيد دشمنان اسلام خوشحال مى شوند پس گريه وزارى نكنيد تا دشمنان اسلام دق كنند و نابود بشوند و براى من مجلس ختم را مختصر بگيريد و هر چقدر كه مى خواهيد خرج كنيد با آن مختصر پولى كه دارم نصف آنرا به همسرم بدهيد و نصف آنرا به حساب جبهه حق عليه باطل بريزيد در آخر هم تكرار مى كنم به پدر و مادرم كه گريه وزارى نكنند هر چند كه خوب بود من عصاء دست شما باشم وليكن شفاعت از عصاى پيرى شما باشم لازم تر است .
والسلام عليكم ورحمت اله وبركاته
ما از خدايم وبه سوى او مى رويم
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی