ای کاش هزاران جان داشتم و فدای اسلام و امام میکردم
نوید شاهد استان مرکزی، شهید قاسم جعفری در یکم اسفند 1341، در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان به دنیا آمد. پدرش ابراهیم و مادرش عذرا نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سوم بهمن1365 ، با سمت فرمانده دسته در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به صورت و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصیت نامه پاسدار شهید قاسم جعفری
بسم الله الرحمن الرحیم
من طلبی وجدنی من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی و من عشقنی عشقنه و من عشقنه قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانادیته.
هر کس مرا طلب کند مرا مییابد، و هر کس مرا یافت بشناسدم، و هر کس مرا شناخت به من عشق میورزد و هرکس عشاق من شد من هم به او عشق میورزم، و هر کس را که من عاشق او شدم او را میکشم، و هر کس که او را کشتم خوبیهایش به عهده خودم هست و خوبیهای او خودم هستم.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و بنام آنکه هستی و نیستی به دست اوست.
معبودا، پاک پروردگارا چه زیباست جلوهگاه جمالت و چه با شکوه است نمایشگاه جلالت، در حیرتم ای خداوند بیچون که آیا این منم که افتخار راز و نیاز در این ساعت با تو نصیبم گشته است. ای خدای مهربان، آیا این منم که نام تو را بر زبان میآورم؟ و آیا این منم که خدا خدا میگویم؟ همین که احساس میکنم تا لبیکی از مقام شامخت تارهای قلبم را نلرزاند، این نام بزرگ در زبان من طنین میاندازد. پروردگار من ای دانای برون و درون من، پیش از این بر آن بودم که برای راههای دور و دراز در پیش دارم، باید مسافتها طی کنم و از منزلگههای خطرناک و ناپدید بگذرم، حالا میفهمم که من:
از گل آدم شنیدم بوی تو راهها پیمودهام تا کوی تو
دیگر راهی در پیش ندارم که آنرا درنوردم، تنها باید گامی بردارم و پیشانی بر آستان کبریاییات بگذارم، این گام همان سر از خاک برداشتن و قصد دیدار تو نمودن است.
در حیرتم ای خدای عزیزم، آیا در پیشگاه ربوبیت تو سخن بگویم، یا لب بربندم و به غوغای درونم گوش فرا بدهم؟ اگر سخنی بگویم و با تو به راز و نیاز بنشینم امواجی از دریای متلاطم جانم را در قالب الفاظ که تو تعلیمم نمودهای به بارگاهت میفرستم، و اگر لب بربندم و خاموش بنشینم باز همان امواج است که با نفسهای آتشینم سر به بارگاهت میکشد و در منزلگاه انا الیه راجعون میآرامد. این که یک جان است، ای کاش هزاران جان داشتم و فدای اسلام و امام میکردم.
من چیزی برای گفتن ندارم زیرا آنچه که لازم به گفتن بود دیگر شهدای عزیزمان فرمودند، ولی چون تکلیف است باز هم آنها را بیان میکنم:
پدرجان و مادرجان، امیدوارم که
مرا ببخشید، پدر و مادر عزیزم شما زحمت بسیاری برای من کشیدید تا من را به این سن و
سال رساندید و باعث افتخار و سربلندی من است که خداوند نعمت پدر و مادر به من عطا فرمود.
پدر و مادری که از ابتدای زندگیشان در رنج و زحمت به سر میبردند و افتخارم بر این
است که دست پرورده چنین پدر و مادری هستم و از این خوشحالتر هستم که هر وقت قصد جبهه
میکردم یک کلام حرف نه از شما نشنیدم. و این باعث بدبختی من بود که قدر شما پدر و مادر
را ندانستم و انشاءا... که مرا خواهید بخشید و حلالم خواهید کرد.
پدر و مادر عزیزم من از این که در کردستان هستم و خدمت میکنم اگر خداوند قبول کند خوشحالم و میدانم که شما هم خوشحال هستید چون که اولاً مرگ در دست خداست و هیچکس از مرگ نمیتواند فرار کند و من ترجیح میدهم که در راه خدا شهید شوم و در رختخواب نمیرم و شما هم افتخار بر این داشته باشید که فرزندتان را در راه خدا دادهاید. اگر بپذیرد و میخواهم همچون مادر وهب که فرزندش را در راه خدا داد و حتی جسدش را هم تحویل نگرفت و گفت چیزی را که در راه خدا دادهام پس نمیگیرم، شما و دیگر مادران همچون او باشید.
مادر هنوز آن تبسمهای شیرینت، پدر آن پندهای حکمت آمیزت و آن فداکاریهایت از پرده چشم و گوش شنوایم بیرون نرفته، مادر عزیزم و دیگر مادر شهدا امیدوارم که زینب زمان خمینی باشید و در مرگ فرزندتان جسور باشید تا در مقابل زینب (ص) که داغ 72 تن را دید سرافکنده نشوید. و بدان که خداوند فرزندت را به جنگ با کفر میفرستند تا تو را امتحان کند.
خطاب به برادرانم و دیگر برادران دینی:
ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد در صحرای کربلا شهید شد. ای برادران مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بیتفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین و با هدف شهید شد.
برادرانم استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمین و روز جشن ابرقدرتهاست. و حضورتان را در جبهههای حق علیه باطل ثابت نگهدارید. و در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید زیرا ما هنوز رهبرمان را نشناختهایم. خود را تسلیم فرامین رهبر کنید و با دل و جان به مرحلة اجرا درآورید.
و دیگر اینکه از برادران عزیزم میخواهم که مطالعه را رها نکنید و وقت خود را به غنیمت و چیرهای بیهوده و سخنچینی نگذرانید و از طرف دیگر افتخار من و ماها بر این است که در شهری که فاضل نراقی به دنیا آمده زندگی میکنیم ولی بدبختانه او را نشناختیم. و ما در مقابل او مسئول خواهیم بود و توصیهام به شما برادران عزیزم این است که لااقل کتاب معراج السعاده را مطالعه کنید تا قدری به فضیلت ایشان پی ببرید و ببینید که یک رسالة کامل است و در هر زبانی صحبت کرده است.
خواهر، برادران و همشهریان عزیز ناراحتی از ما دیدهاید انشاءا... که حلال کنید، البته سخنم با برادران مؤمن است نه با منافقان و دو رویان.
در اینجا با شما برادران و خواهران عزیزم خداحافظی میکنم و شما را به خدا میسپارم. و در ضمن خواهران دینیام از شما میخواهم که حجابتان را حفظ کنید زیرا حجاب شما کوبندهتر از خون سرخ من است.
فرزند کوچک شما قاسم جعفری.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی