میدانم که شهید میشوم، خوابش را دیدهام
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهادت برترین درجه کمال و شکوهمندانه ترین مرگی است که هر مجاهد راه حقی آن را آگاهانه و با افتخار برمیگزیند و به زندگی پس از مرگ، بهترین معنی و زیبایی و جلال را میبخشاید. شهید فضلعلی اصغری در نوروز 1345 در روستا به دنیا آمد، به همین دلیل دلی پاک و دریایی داشت. خیلی زود درس و مشق را رها کرد و برای کار به تهران رفت.
خواهر شهید میگوید:
«برادرم قبل از این که به جبهه اعزام شود، در تهران در یک کارگاه نجاری مشغول کار بود. من از او خواسته بودم برایم کمدی بسازد، بعد از چند ماه کمد ساخته شده را آورد. من از ایشان تشکر کردم و خواستم پولش را بدهم ولی قبول نکرد و هنگامیکه اصرار مرا دید، گفت: انشاءالله عروسیم تلافی میکنی».
خواهرش از آخرین دیدارشان این گونه میگوید:
«هنگام رفتن برای خداحافظی به خانه ما آمده بود. وقتی به آن اتاق که کمد آن جا بود، وارد شد، به طرف کمد رفت و گفت: «از کمد راضی هستی؟» من گفتم: «مگر میشود چیزی را شما درست کنید و بد باشد! انشاءالله عروسیت جبران میکنیم».
او گفت: «اگر من نیامدم و شهید شدم که حلالت باشد». من شروع به گریه کردم، با لحنی بغضآلود گفت: «گریه نکن خواهرم، من میدانم که شهید میشوم، خوابش را دیده ام».
هنگام خداحافظی چهرهاش طور دیگری بود، انگار همه چیز گواهی میداد که آخرین دیدار است. آخرین نگاههای برادرم هرگز از ذهنم بیرون نمیرود. نامه آخرش که به دست ما رسید، نوشته بود، کاش این جا بودید و میدیدید که چطور هواپیماهای عراقی را سرنگون کردیم. او از موفقیت و پیروزی در عملیات نوشته بود».
عشق به ولایت و انقلاب این شهید بزرگوار را به وادی جبهه کشاند و بالاخره با اصرار زیاد پس از روزها رفت و آمد، در سپاه ناحیه خمین برگه اعزام گرفت و راهی جبهه شد، پس از حضور داوطلبانهاش در مرحله بعد موعد خدمت سربازیش شد و او که حالا سرباز لشکر 21 حمزه سیدالشهداء(ع) بود و هنوز ده روز از رسیدن نامهاش نگذشته بود در تاریخ پانزدهم فروردین ماه سال 1365 در ادامه عملیات والفجر 8 در منطقه فاو عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر مطهرش که سالها در منطقه نبرد مفقود بود پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی