این نامه را وقتی میخوانی گریه نکن
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید مسلم قاسمی در اول اردیبهشت 1344 بدنیا آمد. تحصیلات را تا مقطع دیپلم علوم تجربی ادامه داد، استعداد کافی برای ادامه تحصیل را نیز داشت. از دوران تحصیل به ورزشهای رزمی علاقه داشت و همین امر سبب شد ورزش کاراته را به صورت تخصصی تا اخذ کمربند مشکی ادامه دهد. با شروع جنگ تحمیلی از ورزش و تحصیل دست کشید و عازم جبهه شد. با پایان جنگ؛ اشرار در گوشه و کنار کشور از جمله در خوزستان تحرکاتی داشتند که در یکی از همین درگیریها با گروههای ضد انقلاب مسلم همچون مسلم ابن عقیل نه در میدان جنگ بلکه در حادثهای جداگانه به شهادت رسید. او فرمانده گروهان در گردان عاشورا از لشکر 71 روح الله بود و در کرمانشاه حضور داشت که در یازدهم آذرماه سال 1368 در دشت ذهاب به شهادت رسید. این شهید والامقام در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
اول میخواهم چند کلمه بار دیگر به پدر و مادرم بگویم، دوست دارم که مادرجان وقتی این را میخوانی، اشک نریزی، زیرا این اشکها تو را پیر میکند و من دوست ندارم مادری که این همه زحمتها برایم کشیده را خسته و شکسته و حتی گریان ببینم، واقعاً من از اوّل دوست داشتم که هیچ موقع شما ناراحت نباشید و همیشه خوشحال باشید، ولی خوب .......
و ما از این دنیا رفتیم، ولی مادر جان اگر جنازه ی مرا در خیابان تشییع نمودید، خواهش میکنم که خدای نکرده چیزی برخلاف این انقلاب نگویید و دشمنان این اسلام عزیز و سیلی خورده، این اسلامی که با خون جوانان بزرگ میشود، خوشحال شوند.
میخواهم مانند زینب کبری(س) به خدا هم مانند مادر مهدی زین الدین باشی، دوست دارم مانند مادر شهید کاظم زاده باشی، دوست دارم مانند مادر شهید محمدی باشی.
به هر حال پدر خود را هم بر این کار خداجویانه دعوت میکنم و هم چنین اگر میخواهید که روحم در آسایش باشد، بیش از این به نماز و روزه و زکات اهمیت بدهید، مادرجان به خدا قسم که اگر شفاعت من مورد قبول خداوند واقع شد، اوّلین نفر شما را شفاعت میکنم و بعد از آن پدر عزیزم را.
در آخر از خواهرانم و برادرانم خواهش میکنم که به مسائل دینی بیش از پیش اهمیت دهند و راهم را ادامه دهند.
والسلام
خداحافظ مادر و پدر عزیزم
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی