نوید شاهد - « ترکش به ساعد رزمندهای اصابت کرده بود. دکتر برایش ساعت عمل نوشت ولی بنای ناسازگاری نهاد و گفت: من مشکلی ندارم مرا بیخودی اینجا آوردهاند. این را بعدا هم میشود درآورد ...» ادامه این خاطره از زبان "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۹۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
نوید شاهد - شهید امدادگر «بهمن رحمانی» در وصیتنامهاش می نویسد: «با اعمال نیک و کردار پسند و اخلاق اسلامی دنیای آخرت را برای خود بخرید. آیا فکر کردهاید اولین چیزی که به حساب آن رسیدگی می کنند، نماز است.»
کد خبر: ۴۹۴۹۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
نوید شاهد - شهید «بهمن رحمانی» به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و دهم مردادماه سال 1362 با سمت تخریبچی و امدادگر در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. قسمت دوم اسناد فرهنگی از این شهید گرانقدر در دست داریم که نوید شاهد اقدام به انتشار آن کرده است.
کد خبر: ۴۹۴۹۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
نوید شاهد - شهدای امدادگر در طول دفاع مقدس و جنگ تحمیلی در میدان امدادرسانی به همرزمان خود، به درجه رفیع شهادت رسیدند. به پاس گرامیداشت این شهدای مهربان تصمیم گرفتیم به وصیتنامههای تعدادی از شهیدان امدادگر استان اصفهان نگاهی اندازیم.
کد خبر: ۴۹۴۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۱
نوید شاهد - «یک مجروح موج انفجاری داشتیم که نوجوان بود. مدام میگفت که دیدهبان است. داروهای او را مرتب میدادیم و مواظب بودیم که به خود یا دیگران آسیبی نرساند. ناگهان در یک لحظه از غفلت پرستاران بخش استفاده کرد و داخل حیاط دوید ...» ادامه این خاطره از زبان "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۴۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۲
نوید شاهد - «مجروحان شیمیایی مظلوم بودند، آنها خیلی زجر میکشیدند، گاهی مجروح در ظاهر حال خوبی داشت ولی ناگهان تمام تنش تاول میزد، گویی چند دیگ آبجوش روی او ریخته باشند و گاهی هم در حین صحبت ناگهان ساکت میشدند و نگاه که میکردم میدیدم به شهادت رسیدهاند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانیها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۳۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۵
نوید شاهد- شهید "نادر نادری خواه" از زمانی که در بسیج عضو شده بود شور و شوقی وصف ناشدنی پیدا کرده بود و روزی که قرار به رفتن جبهه داشت در پوست خود نمی گنجید؛ گویی که شهادت او را برای خود خواسته بود.
کد خبر: ۴۹۲۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۱
نوید شاهد - «صحنههای دل خراشی بود. مجروحانی که دل و روده بیرون ریخته خود را با دو دست به داخل فشار میدادند و کسانی که ترکش یک طرف سرشان را برده بود و فقط یک چشم داشتند. وقتی از کنار آنها رد میشدم، پاهایم میلرزید و صلوات میفرستادم ...» ادامه این خاطره از زبان "زهرا همافر"، امدادگر جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۸
نوید شاهد - «رزمنده جوانی بلافاصله بعد از ورود به بیمارستان از من مفاتیح خواست. با دیدن حال و روزش گفتم:«شرایط شما طوری نیست که بخواهی دعا بخوانی. باید تا میتوانی استراحت کنی. ولی گردن نگرفت و با اطمینان جواب داد: نه! باید الان بخوانم ...» ادامه این خاطره از زبان "شهربانو چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵
نويد شاهد - «رمضانعلى احمدى» برای بار سوم که از طریق مهندسی رزمی جهاد اعزام به جبهه نبرد شد و در واحد امدادگر ی انجام وظیفه مى نمود. ايشان در شب عمليات در شلمچه به درجه شهادت نايل آمد. گزيده زندگينامه اين امدادگر شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۴۸۹۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۰
نوید شاهد - «هیچکس به بهره مادی سابقه جبهه فکر نمیکرد و اعتقاد به باورهای دینی راسختر شده بود. وقتی اولین حقوق مرا پرداختند آن را پس زدم و با خنده گفتم: یعنی چه؟ من که حقوق نمیخواهم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانیها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۸۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶
ناگفتههای "زهرا همافر" از مداوای مجروحان در جبهه؛
نوید شاهد - «چهره مجروح را برانداز کردم. از صورت زرد و رنگباخته او به شدت عرق میچکید. گفتم: چفیه را باز کن ببینم. ناگهان با یک صحنه دلخراش و فراموشنشدنی مواجه شدم. پسر جوان تنها یک انگشت شست داشت و از چهار انگشت قطعشدهاش خون به بیرون میجهید. دیگر به حال خودم نبودم. با اعتراض گفتم: چرا زودتر نگفتید؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از ناگفتههای "زهرا همافر" از زنان امدادگر در دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۸۷۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۵
نوید شاهد – "شمسی بیات" یکی از بانوان فعال در تیم های امدادی جبهه غرب میگوید: تنها سفارش در آخرین لحظات زندگی یک رزمنده سفارش به حجاب بود، در آن لحظات هرگز فکر نمیکردم که حجاب کمرنگ شود، ولی رزمندگان، آیندهای و نسلی را میدیدند که تحت هجوم و فریب تهاجم فرهنگی قرار گیرد.
کد خبر: ۴۸۸۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
نوید شاهد - « برادر زنداییام با یک ژ3 وارد خانه شد. آن را از پادگان برداشته بود. گویا مردم به پادگانها یورش برده و سلاحها را با خود برده بودند. او مدام سلاحش را نوازش میکرد و با خود میگفت: امشب این را میگذارم زیر متکای خودم! ...» ادامه این خاطره از زبان "زهرا همافر"، از زنان امدادگر قزوین در جبههها را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۵
خاطرات امدادگر جبهه "مریم قزوینی"؛
نوید شاهد - «برای جلوگیری از خروج نور به خارج ساختمان، تمام شیشه پنجرههای بیمارستان به رنگ مشکی درآمده بودند. شب که لامپها و چراغها روشن میشدند کوچکترین روزنهای برای خروج نور وجود نداشت و بیرون تاریکی مطلق بود ...» ادامه این خاطره از زبان "مریم قزوینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۵۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
«خواهرم به من توصیه میکرد: حرم حضرت معصومه(س) که میروی لابهلای مفاتیح و قرآنها را خوب نگاه کن. ممکن است اعلامیههای آقا را آنجا پنهان کنند. من هم لای همه کتابهای حرم را با دقت کنکاش میکردم و چند باری اعلامیه پیدا کردم ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۰۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹
توصیف شهادت با لبان تشنه در عملیات بیت المقدس ۷
نوید شاهد - در عملیات بیت المقدس ۷ بود كه تازه فهمیدیم تشنگی و گرما و گلوی زخمی و طفل تشنه و سپاه محاصره شده و قطعی آب و سم ستوران و اسارت عزیزان یعنی چه؛ البته باز هم نه كامل مانند صحرای كربلا و عطش اهل بیت و یاران حسین (ع).
کد خبر: ۴۸۱۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
نوید شاهد - «چگینی مسئول بخش بود. برگه را به من داد و گفت: «سریع این برگه را به بانک خون برسان و برایش خون بگیر!» باران شدیدی میبارید، زمین کاملا گلآلود، لیز و لغزنده بود، چادرم را روی سر انداختم و تا به بانک خون برسم، دو بار زمین خوردم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۱۴۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶
جلد پنجم کتاب "به قول پروانه"، روایت خاطرات "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در منطقه جنگی است که برای نخستین بار سال 1396 با یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۱۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴
«یک بار توسط یک رزمنده قزوینی برای خانجان پیام فرستادم: «رزمندهها کلاه ندارند و سردشان است». خانجان فیالفور همسایهها را بسیج کرد و در مدت کوتاهی یک عالمه کلاههای بافتنی و پشمی رنگارنگ فرستاد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۱۲۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴