زندگینامه شهید «محمد جواد آصفری»
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید محمدجواد آصفری در سال 1342 همزمان با تبعيد امام عزيز و سخنراني ايشان كه فرمودند: سربازان من در گهواره ها خفته اند، در يكي از اين گهواره ها نوزادي به دنيا آمد كه او را محمدجواد ناميدند.
پدر ايشان مردي مذهبي و اهل مسجد بود و يكي از معتمدين محل به شمار مي رفت. مادر ايشان نيز زني ساده و مؤمنه بود كه در بين فرزندانش علاقه خاصي به محمدجواد داشت.
كم كم محمدجواد بزرگ شد و بعد از گذراندن دوران تحصيلي ابتدايي و راهنمايي وارد دبيرستان شد و به خاطر هوش زياد و نمره هاي خوب وارد رشته تجربي شد و خانواده چشم انتظار بودند تا پسر بزرگشان تحصيلاتش تمام شده و وارد دانشگاه شود ولي نمي دانستند كه او دانشگاه اصلي اش را انتخاب كرده است.
بعد از گرفتن ديپلم وارد سپاه شد ولي نه به عنوان داشتن شغل، بلكه به قول خودش سپاه همانند يك دانشگاه بود.
در سپاه با دوستان شهيدش رضا پاكپور، محمود معين الاسلام، سيد عباس سجادي، محمد منصوري و رحيم صالحي آشنا شد و اين تيم شش نفره هرگز تا لحظه شهادت از يكديگر جدا نشدند و از سپاه حقوق نگرفتند حتي غذاي سپاه را هم نمي خوردند و هميشه به دنبال مسائل معنوي مانند دعاي كميل دعاي توسل و برنامه هاي مذهبي بودند.
هر وقت با دوستانش در منزل جمع ميشدند به خواندن نوحه و دعا مشغول مي شدند شايد در اين جمع هاي عاشقانه عهدنامه شهادتشان را نيز امضا كرده بودند چرا كه يكي يكي در عمليات هاي مختلف به شهادت رسيدند.
جواد عزيز داراي دو خواهر و يك برادر بود كه به شكر خدا آنها نيز در راه انقلاب فداكاريهاي خاص خود را انجام دادند.
در عمليات رمضان جواد دوست داشت برادرش حسن را همراه خود ببرد ولي از او خواست بماند و راهش را ادامه دهد.
بالاخره سال 61 فرا رسيد و جواد عزيز راهي جبهه شد. ديگر سر از پا نمي شناخت انگار اين دنيا برايش همچون قفس تنگ شده بود. مانند پرنده اي قصد پرواز داشت و خودش پيراهن مشكي خريد و بر تن كرد. ديگر نمي توانستي او را در اين دنيا و مسايل دنيوي ببيني. فقط مي توانستي لحظه اي گذرا ديدارش كني و تمام حرف هايش از شهيد و شهادت را بشنوي.
جايگاه اصلي اش مزار شهدا بود. ديگر مناجات و دعاهايشان را نيز آنجا مي خواندند و داخل قبر مي خوابيدند.
از تيم شش نفره آنها، انگار مي خواست اولين پرستويي باشد كه به ديار حق پرواز مي كند. روز موعود فرا رسيد و او براي خداحافظي از خانواده آمد. ديگر واقعا پروازش را مي ديدي. از پدر و مادر و خواهرها و برادرش خداحافظي كرد. جدايي اش از خانواد مخصوصا براي مادر خيلي سخت بود. مادري كه اميدها و آرزوها براي او داشت. ولي ديگر چاره اي نبود جوادش در حس پرواز بود. جواد دست پدر پير را بوسه زد و از او حلاليت طلبيد. پدر فقط او را دعا مي كرد در حالي كه محاسن سفيدش از اشك خيس شده بود.
شب 21 ماه رمضان شب شهادت مولاي متقيان حضرت امير المؤمنين علي (عليه السلام) بود. پدر و مادر در حال درست كردن نذري براي سلامتي محمدجواد بودند. مادر پريشان بود، انگار مي دانست جوادش پرواز كرده است. آري در همان شب، محمدجواد آصفري در عمليات رمضان به آرزوي شهادت رسيد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
فاطمه آصفري، خواهر شهيد
رمز عاقبت بخیری شهید محمدجواد آصفری
کم نیستن آدم هایی که ادعای مذهبی بودنشون گوش فلک را کر کرده و همچین این یقه را سفت میکنن و ریش و انگشتر میگذارن که هر کی ندونه فکر میکنه دور از جون پیغمبرن
اما به مرحله عمل که میرسه میبینی که مثل طبل تو خالی هستند و جز ریا و عوام فریبی کار دیگه ای بلد نیستند
اولین دلیلی که بین این همه آدم تو فامیل ما خدا دایی جوادم را انتخاب کرد به نظر حقیر اخلاص او بوده است که فقط و فقط کار را برای رضای خدا انجام میدادند و بس
دلیل دوم برگزیده بودن آنها به نظر حقیر و کلیه افراد فامیل خلق خوش و لبخند بر چهره آنها بوده که نشون میده که اونها طلبکار مردم نبودند یا مردم مال باباشون را نخرده بودند داریم تو فامیلمون کسایی را که ادعای مذهبی گری و ولایتی بودنشون گوش عالم را کر کرده ولی وقتی آدم نگاهشون میکنه ..... بگذریم
مادرم تعریف میکنه شاید تو فامیل هیچ کسی مثل دایی جوادم با همه مهربون نبود روزهای آخر که میخواست بر برای عملیات رمضان از همه اعضای فامیل صله رحم کرد خلاصه به خوش رویی معروف بود
سومین دلیل برگزیده شدن اونها به نظر حقیر احترام گذاشتن به پدر و مادر بوده که توی این قضیه هم دایی جوادم تک بوده
چهارمین دلیل برای برگزیده شدن اونها پیروی از ولایت فقیه بود که باعث شد منحرف نشن
خواهرزاده شهيد ابراهیم طیب نژاد
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی