افتخار جانبازی و آزادگی
اعزام به جبهه و مسئولیت در مناطق جنگی
پورنقی در سال ۱۳۶۰ از طریق ارتش به جبهه اعزام شد. او در سالهای پایانی جنگ، در مناطق عملیاتی خاک عراق به عنوان بیسیمچی فعالیت داشت. وی درباره شرایط دشوار آن زمان میگوید: «در منطقهای که مستقر بودیم، برای حفظ آب و مواد غذایی، زمین را حفر میکردیم و از پوکههای خمپاره برای حفاظت استفاده میکردیم. شرایط بسیار سخت بود و غذا و آب به مقدار کمی به دست ما میرسید.»
خاطرهای از روزهای پراضطراب جنگ
پورنقی به یکی از تلخترین خاطرات خود اشاره میکند: «شبی در سنگر بودیم که صدای انفجار بلند شد. یکی از همسنگرانم، جواد، از ناحیه ران زخمی شد و زیرش پر از خون بود. وقتی خواستیم به او کمک کنیم، دشمن به سنگر ما حمله کرد و ارتباطات ما به کلی قطع شد.»
لحظات سخت اسارت
محمدکاظم پورنقی درباره چگونگی اسارتش توضیح میدهد: «در حین درگیریها، تانکهای دشمن وارد شدند و ما را به اسارت گرفتند. چون اسم من محمدکاظم بود، آنها فکر میکردند عربی صحبت میکنم و فشار زیادی روی من آوردند. در بغداد، شرایط بسیار سختی داشتیم و به سختی روزها را میگذراندیم.»
شرایط طاقتفرسای اردوگاهها
وی از سختیهای دوران اسارت در اردوگاههای عراق چنین یاد میکند: «ما را به اردوگاهی در موصل بردند. شرایط بهداشتی بسیار بد بود و با آب سرد دوش میگرفتیم. عراقیها روزانه سه بار از ما آمار میگرفتند و فشار روانی بسیاری بر ما وارد میکردند.»
تلخترین لحظات پس از آزادی
پورنقی، که مادر خود را از دست داده بود، درباره سختترین لحظه بازگشتش میگوید: «دیدن مادرهایی که فرزندانشان را در آغوش میگرفتند، برایم بسیار سخت بود. هنوز هم آن لحظات در ذهنم باقی مانده است.»
درخواست از مسئولین
این جانباز و آزاده در پایان مصاحبه از مسئولین میخواهد به مشکلات همه جانبازان به صورت عادلانه رسیدگی کنند و میگوید: «ما برای درصد جانبازی نجنگیدیم، اما خدمات نباید بر اساس مرزبندیهای درصدی محدود شود. امیدوارم مسئولین توجه بیشتری به همه جانبازان داشته باشند.»
سخنی برای نسل جوان
پورنقی با اشاره به ارزشهای دفاع مقدس و اهمیت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا میگوید: «نسل جوان باید بدانند که آرامش امروز حاصل ایثار و فداکاری مردانی است که در سختترین شرایط، از خاک و ارزشهای کشور دفاع کردند.»