زندگینامه و لحظه عروج شهید رضا عسگری
زندگی نامه شهید
شهید رضا عسگری در سال 1348 در روستای حسین آباد ، یکی از روستاهای توابع روستای خمین به دنیا آمد و در سال 1354 همراه خانواده به شهرستان اراک عزیمت کرد وی پس از اتمام دوران دبستان و راهنمایی وارد پایگاههای مقاومت بسیج شد و با رفتن در این مراکز روز به روز به ایمانش افزوده می شد و بعد هم توانست علی رقم سن کمی که داشت به جبهه راه پیدا کند و سپس در سال 1364 در منطقه فاو مجروح شد و بازهم دست از جهاد بر نداشت و دوباره وارد میدان جنگ شد. ایمان ایشان به قدری بود که عاشق شهادت بود. به طوری که بر اثر خوابی که دید حلقه نامزدی همسرش را کنار گذاشت و برای نبرد وارد جبهه شد و در کربلای 5، منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید.
لحظه هاي عروج
روز هشتم بهمن ماه سال 1365 گردان قمربني هاشم علیه السلام وارد منطقه عملياتي كربلاي 5 شد و مأموريت داشت تا جايگزين گردان روح الله (بچه هاي خمين) شود . فرماندهي يكي از گروهان هاي اين گردان به عهده من بود و شهيد رضا عسگري هم فرماندهي يكي از دسته هاي گروهان ما را به عهده داشت . محل ماموريت گردان ما خط پدافندي لشگر 17 علي بن ابيطالب علیه السلام واقع در حاشيه اروند صغير و محدوده تلاقي جزيره عجيراويه و باغ رضوان بود .
حدود عصر روز دوم استقرار گردان ما در خط بود كه نيروهاي پياده عراقي از طريق كرانه اروند صغير تهاجم خود را آغاز كردند . هدف اصلي اين حمله كه از جناح چپ انجام مي گرفت ، تصرف پل ارتباطي روي نهري بود كه تعدادي از نيروهاي ما مسئوليت دفاع از آن را به عهده داشتند . اگر عراقي ها موفق مي شدند اين پل را تصرف كنند تمامي محدوده پشت خط پدافندي ما مورد تهديد قرار مي گرفت و شرايط بغرنجي را به وجود مي آورد . از اين رو تمام همت و تلاش ما هم اين بود تا به هر شكل ممكن اين نقطه حساس را حفظ كنيم .
به هر حال در آن شرايط بحراني برادر عسگري را ديدم كه با شليك آرپي جي به طرف نيروهاي عراقي سعي در متوقف نمودن آنها داشت . ولي آرپي جي كارآيي چنداني نداشت چون نفرات دشمن در پناه دژ حاشيه اروند بودند و ما فقط كلاه آهني و آنتن بيسم هاي آنها را مي ديديم . در اين هنگام رضا گفت : «خيلي نزديك شدن ، چه كار كنيم» من به او گفتم : هر طوري كه مي توني سعي كن به اين طرف راه پيدا نكنند . ايشان يك قبضه تيربار داشت و با كمك يك نفر ديگر كمي جلوتر رفت تا زاويه بلكه بتواند زاويه ديد و تير خودش را بهتر كند و مسلط تر باشد. فقط او را مي ديدم كه به طور مداوم رگبار مي بست و عراقي ها را روي زمين مي ريخت. شجاعت عجيبي داشت، به وضوح معلوم بود كه دو نفري توانسته بودند انبوه نيروهاي مهاجم دشمن را زمين گير كنند. اين وضعيت ادامه پيدا كرد تا اين كه درگيري تن به تن شد و صداي تيربار او ديگر نمي آمد. عراقي ها به قدري نزديك شده بودند كه با پرتاب نارنجك به طرف رضا و رزمنده همراه او تصميم داشتند او را از بين ببرند. رضا هم با نارنجك مي جنگيد و اجازه نفوذ نيروهاي دشمن را نمي داد. خلاصه با رشادت و شجاعت توصيف ناپذيري كه رضا و بقيه بچه هاي گردان به خرج دادن پاتك دشمن رفع گرديد و آنها مجبور به عقب نشيني شدند . در آخرين لحظات اين درگيري شديد يك نارنجك جلوي پاي رضا افتاد و با انفجار آن ايشان به شدت مجروح شد .ما پيكر مجروح اين رزمنده دلاور را داخل پتو گذاشتيم و به طرف عقب به راه افتاديم حدود 40 – 50 متر نرفته بوديم كه ايشان بر اثر شدت جراحت و خونريزي به شهادت رسيد و به ملكوت اعلي پيوست .
به هر حال اگر شهيد رضا عسگري نبود و كار شجاعانه اي كه او انجام داد احتمال مي رفت خط سقوط و عراقي هاي كافر بتوانند در خط نيروهاي خودي نفوذ كنند .
راوي : برادر نبي اله غريبي
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات