سه‌شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۲۴
هفتۀ اول خردادماه 1346 تازه تمام شده بود. هشتمین روز خرداد بود و تاکستان‌های هزاوه، سرسبز و به‌بارنشسته. انگورهای دانه‌درشت عسگری زیر نور آفتاب، مثل دانه‌های زمرد می‌درخشیدند و زنان روستا، چادربه‌کمربسته، سر زمین‌های کشاورزی، به کشت و کار مشغول بودند که خبر رسید کبری فارغ شده است. خدا پسری شیرین و دوست‌داشتنی به او بخشیده بود. اسمش را گذاشتند «حسین» و آرزو کردند صاحب این نام بزرگ، همراه پسر کوچکشان باشد.
 نام پدر : حسین
 تاریخ تولد : 2/3/1346
 محل تولد : اراک
 تاریخ شهادت : 22/7/1366
 نام عملیات : پدافندی
 محل دفن :  اراک
 محل شهادت : شلمچه
 اقشار :  پزشکی, دانشجویی

هفتۀ اول خردادماه 1346 تازه تمام شده بود. هشتمین روز خرداد بود و تاکستان‌های هزاوه، سرسبز و به‌بارنشسته. انگورهای دانه‌درشت عسگری زیر نور آفتاب، مثل دانه‌های زمرد می‌درخشیدند و زنان روستا، چادربه‌کمربسته، سر زمین‌های کشاورزی، به کشت و کار مشغول بودند که خبر رسید کبری فارغ شده است. خدا پسری شیرین و دوست‌داشتنی به او بخشیده بود. اسمش را گذاشتند «حسین» و آرزو کردند صاحب این نام بزرگ، همراه پسر کوچکشان باشد.

حسین، دورۀ دبستان را در همان روستا گذراند. درس‌خوان بود و آرام. به مهربانی و ادب شهره بود میان مردم. روستا آن‌وقت‌ها توسعه پیدا نکرده بود. حسین برای ادامۀ تحصیل، به اراک آمد. دبیرستان را که تمام کرد، کنکور داد و همان سال اول، توانست در رشتۀ کشاورزی در دانشگاه آزاد پذیرفته شود.

خبرهای جنگ، هر روز، دهان به دهان، در دانشگاه می‌چرخید. دانشجوها سر کلاس درس بودند، اما حواسشان پیش هم‌کلاسی‌هایشان بود که سینه سپر کرده بودند در برابر آتش تجاوز عراق به خاک ایران. صاحب نام حسین، کار خودش را کرده بود. طاقت نداشت. رفت تا او هم، شانه‌ به شانۀ دوستانش، بجنگد برای وطنش.

بیست‌ودوم مهرماه 1366 بود. حسین، تازه رسیده بود به بیست‌سالگی و ترم جدید دانشگاهش را در خرمشهر می‌گذراند، در سنگرهای آتش و خون. همان روز بود که ترکشی خودش را به قلب روشن و پاک او رساند و عاقبتی همچون مولایش را برایش رقم زد

منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران  استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده