وصیتنامه شهید ابوالفضل رضایی
سه‌شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۱
یکم فروردین 1344، در روستای ورین از توابع شهرستان محلات به دنیا آمد. پدرش حسینعلی، کشاورزی می کرد و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و نهم آذر1364، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
بسم الله الرحمن الرحیم

وصیتنامه شهید ابوالفضل رضایی اعزامی از محلات روستای ور سفلی گردان ادوات واحد خمپاره

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیل الله صفا کانهم بنیان مرصوص

پنچاه سال عبادت کردید خدا انشاءا... قبول کند چند لحظه‌ای هم این وصیتنامه‌ها را بخوانید و عبرت بگیرید.   (امام خمینی)

اگر دستها و پاهایم قطع شود و اگر چشمانم کور شود و حتی اگر شهید شوم، دست و پا و چشم و جانم فدای یک موی امامم
.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
با آرزوی توفیق و پیروزی رزمندگان پر توان اسلام بر کفر و استکبار جهانی و با درود بر زاهدان شب و شیران روز که توانستند با یاری جستن از امدادهای الهی شرق تجاوزگر غرب جنایتکار را چنان به زانو در آوردند که تمام محاسبات شیطانی آنها که مکر و حیله‌ای بیش نیست به هم بریزد و دنیایی را به حیرت و تعجب وا دارد که (ان کید الشیطان کان ضعیفا) و خدا با ماست اگر او را یاری نماییم.
و با درود و سلام بیکران بر ملت شهید پرور و عزیز ایرانی و با سلام و عرض تبریک بر شما پدران و مادران ایثارگری که چنین فرزندانی بزرگ کردید که شیفته شهادت هستند و در راه رسیدن به آرزوی خودشان یعنی شهادت و دیدار معبودشان از یکدیگر سبقت می‌گیرند و با درود فراوان بر اولیاءاالله
خداوندا چگونه حمد و سپاس تو را گویم که بر من منت گذاردی و توانایی جهاد در راهت را به من دادی پروردگارا چگونه سپاس گویم ترا که مرا از یک طفل شیرخواره و کوچک به فردی مبدل کردی که بتوانم قسمت بسیار بسیار کوچکی از فرمانهای تو را اطاعت نمایم، خدایا مرا ببخش از اینکه نتوانستم یک هزارم اعمال دینی‌ام را انجام دهم.
خدایا، بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم من ضعیف و ناتوان که تحمل از دست دادن یک عضو کوچک از بدنم را ندارم چگونه می‌توانم عذاب تو را تحمل کنم
خدایا خودت فرمودی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، ای خدای کریم ای غفار ، تو غفار گناهانی ای خدای من تو ستارالعیوبی ای خداوند بخشنده تو ارحم الراحمین هستی ای معبود من پس ببخش گناهانم را و بپوشان عیب‌هایم که می‌دانم تو بخشنده و مهربان هستی
خدایا دیگر خجالت می‌کشم در روی پدران و مادران شهید داده نگاه کنم خدایا موقعی که در کوچه و خیابان قدم می‌زنم چشمم به عکس شهدا می‌افتد خیلی احساس مسئولتی می‌کنم.
ای خدای من آرزویم را برآورده کن، خدایا مرا ببخش و از گناهانم درگذر تو کریم و رحیم هستی، خدایا ما با تو پیمان بسته‌ایم که تا پایان راهت برویم و همچنان بر پیمان خود استوار هستیم
خدایا به محمد(ص) بگو که پیروانش حماسه می‌آفرینند بگو که برای پیروانش دعا کند.
خدایا به علی بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند به حسین بگو که خونش هنوز در رگها می‌جوشد،
خدایا توفیق رسیدن به ابا عبدالله را هم نصیب ما بگردان، آری ای خدا یاران همه سوی مرگ رفتند در صورتی که نگران فردا بودند، ای خدای من با امام خمینی میثاق بسته‌ام که به او وفادار بمانم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده‌ام کنند دست از او نخواهم کشید.
و اینک پدر عزیز و مادر گرامیم چندین سفارش به شما عزیزان دارم خود را برای تحمل رنجها و مصیبتها و ناکامیها و ناروائیها آماده نمایید و دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و تنها اوست که شما را از شر دشمنان نجات می‌بخشد و عاقبت شما را به خیر می‌گرداند و دشمنان شما را به انواع عذابها و شکستها دچار می‌گرداند این مصیبتها و سختیها زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانیها و فداکاریها به نعمتهای ابدی و بی‌پایان خداوندی خواهد رسید.
هیچگاه زبان به شکایت نگشائید و از گفتن حرفی که به مقام و منزلت شما خلل وارد آورد خودداری نمایید.
مادر گرامیم مبادا بعد از من گریه کنید. پدر گرامی مبادا بعد از شهادتم بیتابی کنید اگر می‌خواهید گریه کنید به یاد فرزندان حسین (ع) گریه کنید که در صحرای کربلا پدر و مادر و سرپرستی نداشتند.
مبادا بعد از شهادتم مرا جوان ناکام بخوانید که تنها کام من شهادت بود و من با شهادتم به کام خود رسیدم.
آنقدر به جبهه می‌روم و می‌جنگم تا شهید شوم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والسلام
ابوالفضل رضایی
63/2/7

منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده