شهیدی که به «بهشت» نه گفت!
نوید شاهد استان مرکزی، شهید محمود اتابکی در سی ام فروردین 1343، در روستای میلاجرد از توابع شهرستان کمیجان به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورزی می کرد و مادرش سکینه نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. او نیز کشاورز بود، سال1361 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهاردهم مهر 1362 ، در سرپل دهاب بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.
وصيت نامه شهيد محمود اتابكى
بسم الله الرحمن الرحيم
الهى قلبى محجوب و نفسى معيوب و عقلى مغلول و هوائى غالب و طاعتى قليل و معصيتى كثير و لسانى مقر بالذنوب فكيف حيلتى يا ستارالعيوب و يا علامه الغيوب و يا كاشف الكروب اغفر و ذنوبى كلها يحرمت محمد و آل محمد يا غفار يا غفار برحمتك يا ارحم الراحمين
به ياد آن كسى كه اميدبخش قلبها و درهم كوبنده ستمگران است با سلام به پيشگاه مقدس حضرت بقيه الله (عج) و نائب بزرگوارش برگزاركننده جمهورى اسلامى ايران و با سلام و درود بيكران به خانوادههاى شهداى راه حق حقيقت و رزمندگان جان بركف در جبهههاى نور عليه ظلمت و در پشت جبهه كه عليه كفار و گروهك هاى از خدا بي خبر مىجنگند و حماسه مىآفرينند. بنابر قوانين شرعى و وظايف اسلامى خويش لازم دانستم چند سطر وصيتنامه خويش را می نویسم تا انشاءا... بعد از من و ريخته شدن خونم در راه الله و پيوستن به لقاءلله مشت محكمى بر دهان ياوهگويان شرق و غرب باشد و همچنين چند رزمنده ديگر پاخيزد و به رهبرى امام بزرگوار عليه كفاران قيام كند.
خداوند بزرگ
را حمد و سپاس كه چنين سعادتى نصيبم كرده كه در راهش جهاد كنم.
و در راهش شهيد شوم شكر آن خداى را كه چنين قدرت بينش به من عنايت فرمود سپاس آن خداى
را كه راه خودش را بر من آموخت و نگذاشت كه همچون منافقان و كافران عليه دينش قيام
و بعد از مرگ دوزخ را پسند كنم هر چند كه من به طمع بهشت در راه خداى تعالى جهاد نكردم
ولى مگر آن نيست كه خداوند بزرگ وعده جنت را به جهادگران در راه خودش داده است پس منافقين
كه ياوهگويان از خدا بىخبرند بدانند كه من كوركورانه اين راه سعادتمند را انتخاب نكردم.
بلكه با خود انديشيدهام و چنين راه پر افتخارى را به رهبرى امام عزيز كه ما را از منجلاب كبر و حسد و فساد بيرون آورد راه الله را كه همان راه مستقيم مىباشد. رهنمود فرمود و به ما شناساند كه در راه الله جهاد كنيم.حالا كه به شما اى عزيزان كه وصيت نامه اين جانباز و حقير را گوش مىكنيد و مىخوانيد نكند خداى نخواسته حتى لحظهاى از ياد خدا غافل شويد و امام عزيزمان را تنها بگذاريد همانطور كه تابحال ثابت كردهايد كه اهل كوفه نيستيد از اين پس هم بايد ثابت كنيد و هميشه به ياد شهداى دشت كربلا و كربلاى ايران به مجالس عمومى و اسلامى و دعاهاى كميل و توسل و ديگر دعاها شركت كنيد. زيرا راه نزديك شده به الله و رمز پيرزويهاى اسلام بر كفر همين ها هستند.
هر چند كه خودم اين راهها را نرفتم ولى به مرور زمان دانسته و درك كردم ولى بايستى شما عزيزان مرا حلال كنيد كه چنين سخنانى را براى شما بازگو كردم زيرا الحمدالله همه اينها از آن شما مىباشد و از اينكه هر روز هديههاى پرقابلى به جبههها هديه مىكنيد نهايت تشكر را دارم و اميدوارم كه خداوند بزرگ شما را اجرى بس عظيم عنايت فرمايد شما عزيزان با اين كارهايتان ثابت كرديد كه مىتوانيد در برابر كليه ابرقدرتهاى جهان ايستادگى كنيد و يار هميشگى امام عزيزمان باشيد و يا تو اى پدر بزرگوارم كه من را بزرگ كرده و با جرعت كامل مرا روانه جهاد با كفار كردى بايستى مرا حلال كنى كه چند سال عمر خويش را نتوانستم حتى جواب يكى از خوبيهاى شما را بدهم من كه اجرى ندارم اميدوارم كه خداوند بزرگ به شما اجر و استقامت عنايت فرمايد و تو را در راه خودش ثابت قدم دارد و به تو اى مادر عزيزم ازت ميخواهم كه همچون زينب كبرى در برابر مرگ من ايستادگى كنى كه منافقان فكر نكنند شما در برابر اسلام ضعف داريد و سعى كن كه در همان موقع كه خبر شهادتم را بهت دادند و اين وصيت نامه را برايت خواندن مرا حلال كنى زيرا نتوانستم وظايف خود را نسبت به شما انجام دهم و جواب يكى از خوبيهايت كه مرا شرمنده خود ساختهايد بدهم.
شما اى خواهران بزرگوارم كه مانند رقيه
و ديگر ائمه در برابر اسلام قدم برداشتهايد و برادر حقير خود را فداى اسلام كردهايد
اميد هست در همه جهتها مرا حلال كنيد و تسلى مادر عزيز و پدر بزرگوارم باشيد و سعى
كنيد تا چند شب جمعه بر سر مزارم همراه پدر و مادر و برادرانم و همچنين همسر و فرزند
دلبندم بياييد ناگفته نماند. ازت ميخواهم كه تا حد امكان گريه نكنيد و اگر گريه كرديد
بخاطر من نباشد بلكه به خاطر خوف از خدا و براى ديگر شهدا باشد اميد هست كه همه شما
ادامهدهنده راهم باشيد.
به تو اى همسر بزرگوارم كه نتوانستهام در اين طول همسردارى خدمتى به شما بكنم و حتى براى لحظهاى از دست خود راضى كنم اميدوارم كه مرا ببخشى و حلال كنى و از فرزند عزيزم خوب مواظبت و نگهدارى كنى و او را مانند اسمش سميه كه يكى از جهادگران راه خدا مىباشد بزرگ كنى و درس شجاعت و شهامت را به او ياددهى تا يارىكننده راه من باشد و به شما اى برادران عزيزم همانطور كه به پدر و مادرم گفتم شما را يارى دهد تا ادامهدهنده راه من باشيد و همچنين در سنگر مدرسه مشت محكمى بر دهان ياوهگويان شرق و غرب بزنيد و بگوئيد كه ما از مرگ هراسى نداريم و اميد هست كه من حقير را حالال كنيد و ديگر از اينكه از همه خويشان عموهاى بزرگوارم و پسرعموهايم و دائيهايم و فرزندانش خلاصه همه خويشان و آشنايان ازشان خواستار عفو و بخشش مىباشم و اميدوارم كه همگى مرا حلال كنند . با خود انديشيدم كه چند سطر عشر كه به نظر خودم خيلى جالب مىباشد بنويسم.
اى دل تو چراز از اين جهان بىخبرى هر صبح صبا در طالب سيم و زرى
سرمايه تو در اين جهان يك كفن است معلوم نباشد ببرى يا نبرى
ياران و دوستان مرا حلال كنيد رفتم سفرى كه آمدن نيست مرا
محمود اتابكى
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی