بلیط شهادت برای بعضی افراد پیشاپیش صادر شده است
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید حسن کریمی اولین روز از شهریور سال 1337 در خانوادهای مذهبی در شهر اراک چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شهید ادبجو (فعلی) و تحصیلات راهنمایی را در مدرسه شاه عباس سابق به پایان رساند. از کودکی ابتکار و خلاقیت خاصی در رشته برق داشت از جمله آنها میتوان به ساخت رادیوی شخصی و فرستنده و گیرنده و تعمیرات وسایل برقی اشاره کرد و همین علاقهمندی باعث شد که تحصیلات خود را در هنرستان در رشته برق به پایان برساند. از خصوصیات دیگر شهید احترام به مادر و پدر بود که این روحیه را به برادران کوچک خود نیز انتقال داده بود.
از علاقهمندیهای دیگر شهید، علاقه به ورزش بود و در زمینههای فوتبال ، والیبال و کاراته فعالیت میکرد.
حسن از زمان بلوغ، حضرت آیتالله گلپایگانی را به عنوان مرجع تقلید خود
انتخاب کرده بود. ایشان از دوران نوجوانی و با درآمد اندکی که داشت، خود را
مقید به پرداخت خمس کرده بود و تا زمان شهادت خود هر سال خمس اموال خود را
حساب میکرد. فعالیتهای سیاسی را از زمان تظاهرات سال 1356 آغاز کرد.
هنگامی که به خدمت سربازی اعزام شد، دوره آموزشی را در شهر عجبشیر گذراند و
پس از آن به شهر مرند منتقل شد. انتقال او به شهر مرند همزمان با تظاهرات
مردم تبریز شد که از طرف ارتش آن زمان سربازان را به شهر تبریز منتقل
کردند ولی او به همراه چند تن از دوستان خود از سربازی فرار کرده و به خدمت
آیتالله طالقانی میرسند که ایشان در آن زمان نام سربازان فراری را
مینوشتند و نام این شهید بزرگوار نیز ثبت شده است.
به دنبال اوج گرفتن تظاهرات و راهپیمایی ضد رژیم در تمام شهرها و در نهایت پیروزی انقلاب شکوهمند مردم ایران به رهبری امام(ره)، شهید بزرگوار مجدداً به خدمت سربازی بازگشت. بعد از مدتی حضرت امام(ره) خدمت سربازی را بخشیدند و با این بخشش سربازی او نیز تمام شد و به شهر اراک باز گشته و در شرکت خانهسازی سکایی مشغول به کار شد.
در سال 1358 با همسری مومن از خانوادهای مذهبی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر بود. در سال 1359 با تولد اولین فرزندش، هنگامی که غائله کردستان و جنگ تحمیلی شروع شد، او داوطلبانه به مناطق جنگی اعزام شد.
در سال 1361 در حادثه تاسفبار آتشسوزی در خانه شهید، همسر فداکار ایشان به شدت دچار سوختگی شدند و بعد از طی 22 روز بستری در بیمارستانی در تهران و علیرغم تمام تلاشهای اطرافیان برای معالجه، متاسفانه در بهمن همان سال به دیار باقی شتافت و به این ترتیب با فوت یار و همراه همیشگی شهید، ضربه روحی به ایشان و فرزندانش وارد آمد.
او در تیرماه سال 1362 مجدداً به منطقه جنگی اعزام و در قسمت ترابری خدمت میکرد. در این مدت بهطور اتفاقی یک روز خودروی سردار شهید آنجفی (فرمانده محور عملیاتی لشکر) را که دچار خرابی شده بود، تعمیر میکند و ضمن معرفی خود به ایشان، به اتفاق به مهران آمده و از آن به بعد به عنوان راننده مسئول محور فعالیت مینماید و به این ترتیب گویا، معبود نیز او را انتخاب کرده چرا که از منطقه به ظاهر امن پشت جبهه به قلب جبهه بر میگردد. در ادامه با فعالیت شبانهروزی در جبهه و قرار گرفتن در مسیر معنوی عروج به سمت معبود هر روز مشتاقتر به دیدار معبود میشد و بالاخره روز خداحافظی با برادر کوچکترش در خانهای ویرانه در روستای چنگوله از توابع مهران فرا رسید.
برادر شهید در خصوص این دیدار میگوید: " در این دیدار بین من و شهید کشمکش بسیاری بر سر رفتن به مرخصی و دیدار با خانواده پیش آمد و هر یک سعی میکرد که طرف مقابل را متقاعد به رفتن مرخصی نماید و از آنجایی که او مجوز پرواز به سمت معبود را قبلاً گرفته بود، من را مجبور به رفتن به مرخصی کرد. این گفتگوی آخر من با شهید بود و من روز دوشنبه به اراک بازگشتم و روز پنجشنبه همان هفته یعنی پنجم شهریور سال 1362 به من خبر دادند که برادرم به هدف اصلی خود یعنی شهادت رسید."
با اشتباهی که در انتقال بدن مطهر شهید پیش میآید، بدن ایشان به شهر قم منتقل شد که با پیگیریهای خانواده بعد از گذشت سه روز ایشان را به اراک منتقل و در مزار شهدای اراک به خاک سپردند.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی