آخرین تماس و چشمانی که به راه ماند
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید صفرعلی کرمعلی در اولین روز از اردیبهشت سال 1345 در شهرستان محلات در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پس از طی کردن دوران کودکی وارد مدرسه فردوسی شد. از دوران کودکی بسیار خوشاخلاق و خوشبرخورد بود و با اطرافیان خود با نرمی و آرامش برخورد میکرد.
سیزدهساله بود که پدر خود را از دست داد. با سختی بزرگ شد. دوران ابتدایی را که به پایان رساند، ترک تحصیل کرد و در باغهای تولید گل و گیاه مشغول به کار شد. ایمان و اعتقاد به خدا و ائمه اطهار (ع) از او جوانی پرکار و فعال ساخت تا اینکه به خدمت مقدس سربازی فرا خوانده شد. دوران آموزشی را در پادگان 05 کرمان گذرانید و پس از آن به عنوان سرباز لشکر 81 کرمانشاه به منطقه سرپل ذهاب اعزام شد.
چند روزی به پایان خدمتش نمانده بود که تلفنی با منزل برادرش تماس گرفت و همان آخرین تماس ایشان بود و دیگر نامهای و تماسی انجام نشد و خانواده ایشان هنوز چشم به راه مسافر خود هستند. هزاران چشم در انتظار اوست تا او بیاید و در میان هلهله منتظران از لبیک سرخ خویش بگوید.
عاشقی پاکتر از باران، گداختهتر از خاکستر، آرام تر از دریا، بیگناهتر از عشق، جاریتر از اشک، خالیتر از خویش، سرشارتر از شوق، تازهتر از بهار، خوشبو تر از اقاقیا و شاعرانهتر از پاییز. بیا و انتظارها را پایان ده چرا که تو خود منتظرترین مردم بودی.
تو سالهای پیش در انتظار همآغوشی با ملکوت ثانیهها را شماره میکردی. تفنگت تباهی را نشانه میرفت، کلاه آهنیات سمبل استقامت بود. کولهپشتیات مملو از اشراق و در ذهن آبی قمقمهات جز محبت چیزی موج نمیزد. بیا، بیا و از فاو بگو. از بوی دلانگیز بستان، از اشکهای شبانه فکه و از غربت همیشه دهلاویه. خیابانهای شهر ما منتظر دوست، همان خیابانهایی که مردمش در جایجای آن روزگاری اسپند بر آتش میریختند تا چشمان شوم کافران و منافقان را بترکانند. بیا تا فضای شهرمان معطر از عطر وجودت گردد.
امروز مادرت فقط با خاطرههایت نجوا میکند و چون نامت برده میشود، سیل اشک آینه چشمانش را خاتمکاری میکند. اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ ... او در تهاجم وحشیانه منافقین در چهارم مرداد سال 1367 لباس زیبای گمنامی را به تن کرد.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی