روایت یک نوجوان جنگدیده از مدرسه تا میدان نبرد
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، این گفتگو به روایت زندگی و خاطرات یدالله اروجی، یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، میپردازد. او با تصمیمی شجاعانه در دوران نوجوانی، مدرسه و خانه را ترک کرد تا در کنار دیگر مدافعان وطن در جنگ حضور یابد. در این گفتگو، از انگیزههای او برای حضور در جبهه، سختیهای دوران جنگ، عملیاتهای مختلفی که در آن شرکت داشته و تجربههای تلخ و شیرینش سخن گفته شده است. همچنین، پیام او به نسل امروز درباره اهمیت صلح، امنیت و حفظ دستاوردهای شهدا، الهامبخش و یادآور وظایف ما در قبال کشور است. در ادامه مشروح صحبتهای این رزمنده را میخوانیم.
معرفی و تصمیم برای حضور در جنگ
من یدالله اروجی هستم، فرزند صفر، از شهرستان ساوه. در سال ۱۳۶۰ محصل و کلاس سوم دبیرستان بودم که جنگ شروع شد. مدارس در آن زمان حال و هوای دعا و جهاد داشت و اکثر بچهها به جبهه میرفتند. من هم تصمیم گرفتم برای حفاظت از وطن، ملک و ناموس به جنگ بروم. پدرم موافقت کرد و رضایتنامه را امضا کرد، ولی مادرم ابتدا مخالف بود. با خواهش و التماس، او را هم راضی کردم.
مراحل اولیه اعزام
ابتدا به بسیج مراجعه کردم. چون سنم هنوز ۱۸ سال کامل نشده بود، رضایتنامه پدر لازم بود. پس از تکمیل مدارک، ساعت ۹ صبح ما را از مرکز صالحآباد اعزام کردند. دوره آموزشی ما یک هفته بود و بعد از آن به تهران، سپس کرمانشاه و در نهایت به مناطق عملیاتی سقز و بانه اعزام شدیم.
حضور در عملیاتها
اولین عملیاتی که شرکت کردم، عملیات مطلعالفجر در ارتفاعات شیاکوه بود. در آنجا بهعنوان تکتیرانداز حضور داشتم. با بچههای یزد همگروه بودم و در گروهان حضرت معصومه (س) فعالیت میکردیم. یادم هست در یکی از درگیریها، با شلیک هماهنگ توانستیم هلیکوپترهای عراقی را سرنگون کنیم. بعد از آن در عملیاتهای والفجر مقدماتی، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴ و ۵، عملیات مرصاد و کربلای ۱۰ شرکت داشتم.
خاطرهای از عملیاتها
در عملیات بدر، ما مأموریت داشتیم با گردان کربلا تا نزدیکی رود دجله پیشروی کنیم. شرایط بسیار سخت بود. ۴۸ ساعت در پلهای انفرادی داخل نیزارها مستقر بودیم. پس از آغاز عملیات، به سمت دشمن پیشروی کردیم و به مدت یک هفته، آتش سنگینی به طرف عراقیها اجرا کردیم.
مجروحیتها
در عملیات والفجر ۸، دچار مجروحیت شیمیایی شدم و ترکش هم به من برخورد کرد. پس از آن، به دلیل شدت جراحات، مرا به عقب منتقل کردند. با این حال، پس از بهبود نسبی، دوباره به جبهه برگشتم و تا عملیات مرصاد در کنار نیروها بودم.
انگیزه برای بازگشت به جبهه
ایمان به هدف، دفاع از کشور و همراهی با دوستانم. حس وظیفه و عشق به وطن باعث میشد که علیرغم سختیها و مجروحیتها، بار دیگر به میدان برگردم.
پیام برای نسل امروز
از آرامش و امنیت امروز که با خون هزاران شهید به دست آمده، محافظت کنید. جنگ تجربه سختی بود که آرزو دارم دیگر هیچوقت در کشور ما تکرار نشود. قدر صلح و دوستی را بدانید و به میهن و مردم خود عشق بورزید.
انتهای پیام/