روایتی از ایثار، نظم و ایمان در دوران دفاع مقدس
زمان اعزام به منطقه جنگی و اولین تجربه حضور در جنگ
جانباز محمود بابایی از سال ۱۳۶۰ وارد میدان جنگ شد و برای اولین بار در عملیات والفجر مقدماتی، طعم واقعی جنگ را چشید. او که ابتدا در پادگان امام حسن (ع) (لشکر ۲۱ حمزه) آموزش دید، همراه با لشکر محمد رسولالله در خط مقدم حضور یافت. این دوره، نقطه آغازین فداکاریها و رشادتهایی بود که بعدها در طول دوران دفاع مقدس، بخشی از زندگی او را تشکیل داد. او میگوید: "هر لحظه از آن روزها، پر از درسهایی بود که انسان را از نظر معنوی و روحی تقویت میکرد."
شرایط خدمت و فرماندهی در لشکر ۱۷ علیابنابیطالب
با تشکیل لشکر ۱۷ علیابنابیطالب، شهید زینالدین فرماندهی این لشکر را بر عهده گرفت. جانباز بابایی به یاد میآورد که شهید زینالدین، فردی بسیار منظم و قانونمدار بود که نهتنها در میدان نبرد بلکه در زندگی روزمره نیز الگویی برای دیگران محسوب میشد. او تاکید داشت که هیچکس، حتی خودش، بدون داشتن برگه تردد نمیتواند در منطقه حضور یابد. بابایی با لبخندی از یکی از خاطرات میگوید: "یک بار که ایشان برگه تردد نداشت، مجبور شد به ستاد بازگردد تا مجوز را امضا کند. این موضوع نظم و دقت او را نشان میداد."
خاطراتی از شهید زینالدین
یکی از خاطرات ماندگار بابایی با شهید زینالدین، مربوط به زمانی است که او به دلیل کمک به آمادهسازی برگه تردد، مرخصی تشویقی دریافت کرد. همچنین، شهید زینالدین همیشه بر اهمیت نماز اول وقت تأکید داشت. او از یک روز خاص یاد میکند: "شهید زینالدین وقتی دید که هنوز ناهار نخوردهام، اسلحهام را گرفت و با لبخند گفت: اول نماز، بعد غذا!"
شرایط پس از سربازی و مسئولیتها در سپاه
پس از اتمام دوره سربازی، بابایی به کادر سپاه پیوست و در گردان امام حسین (ع)، مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفت. او با شور و حرارت درباره تجربیاتش میگوید: "تجربه بسیج به مدت دو تا شش ماه و سپس ۲۶ ماه خدمت سربازی، من را برای مواجهه با شرایط سختتر آماده کرد. بعد از آن، سه سال در کادر سپاه بودم و در عملیاتهای مختلف، از جمله کربلای پنج، حضور یافتم."
تجربیات در عملیات کربلای پنج
عملیات کربلای پنج یکی از نقاط عطف در زندگی جانباز بابایی بود. او همراه با فرمانده گروهان، مرحوم عباس نجفی، برای شناسایی به خطوط دشمن رفتند. "در آن شب، بارانی شدید میبارید و گردان امام حسین (ع) موفق شد تا صبح مقاومت کند. هرچند شرایط بسیار سخت بود، اما احساس مسئولیت و اراده بچهها همهچیز را ممکن میکرد." او با بغض از شهید سیدمهدی موسوی یاد میکند: "اولین شهید ما در آن شب، سیدمهدی بود. او همیشه برای ما نماد صبر و ایمان بود."
لحظات بهیادماندنی در جزیره مجنون
یکی دیگر از لحظات ماندگار برای بابایی، زمانی بود که در جزیره مجنون خمپارهای نزدیک او اصابت کرد. "آن لحظه فقط قرآن کوچکی که همیشه همراهم بود، مرا نجات داد. این حادثه برایم مثل یک معجزه بود. با اینکه کتفم آسیب دید، اما ایمانم به لطف خدا بیشتر شد."
مشکلات ناشی از حمله شیمیایی و روزهای سخت پس از جنگ
در جریان بمباران شیمیایی حلبچه، بابایی دچار آسیبهای جدی شد که سالها بعد همچنان با او همراه بود. او توضیح میدهد: "دو سال بعد از جنگ، به دلیل عوارض شیمیایی در بیمارستان بستری شدم. درمانهای مداوم و شش سال بستری بودن، بخشی از زندگی من پس از جنگ شد."
زندگی پس از جنگ و گرامیداشت یاد شهیدان
با وجود مشکلات جسمی، بابایی همچنان یاد و خاطره رفقای شهید خود را زنده نگه داشته است. او میگوید: "جنگ برای ما فرصتی بود تا ارزشهای انسانی و اسلامی را بیشتر درک کنیم. من هیچگاه ایمان و انگیزهام را از دست ندادم و همیشه به یاد رفقایم هستم."
این مصاحبه نهتنها بخشی از تاریخ پرافتخار دفاع مقدس را به تصویر میکشد، بلکه نشاندهنده روحیه ایثار و مقاومت انسانهایی است که برای حفظ ارزشها و میهن خود از همهچیز گذشتند.