زندگینامه ، خاطرات و مناجات شهید حمیدرضا سلطان محمدی در سالروز شهادتش
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید حمیدرضا سلطان محمدی فروردين ماه سال 1344 در يکي از محله هاي شهرستان خمين، فرزندي چشم به جهان گشود که براي خجستگي زندگي اش نام «حميدرضا» برايش انتخاب کردند.
در کودکي از تربيت شايسته پدر و مادر برخوردار بود و جنب و جوش و تحرک در خميرمايه و سرشت او موج مي زد.
از وقتي که پا به مدرسه گذاشت، تا تحصيلات دوم دبيرستان را با موفقيت طي کرد. او در دوران راهنمايي و دبيرستان در رشته هاي ورزشي فوتبال وبسکتبال فعاليت مي کرد. اين دوران همزمان بود با اوج گيري نهضت اسلامي مردم ايران بر عليه حکومت ستمگر شاه،او تحصيل را رها کرد و دل و جان به دستورات حضرت امام سپرد و به رود پرشتاب انقلاب پيوست.
تعبد , دينداري و تعهد نسبت به انجام فرائض ديني و همچنين فروتني و روحيات پاک، از خصايص روشن حميدرضا بود.
پس از پيروزي انقلاب، به فعاليت در واحد بسيج مشغول شد. سپس با پوشيدن لباس مقدس پاسداري، خود را وقف دفاع از انقلاب نمود، آغاز اين حرکت جديد، از فعاليت در واحد اطلاعات و عمليات لشکر 17 علي بن ابيطالب (ع) شروع شد و پس از چندين عمليات، قائم مقام فرمانده اطلاعات و عمليات لشکر 17 شد.
اودر اين سمت رشادت هاي چشم گيري از خود نشان داد , لحظه هاي سرشار از ايثار و خطرکه ستودني است.
مدتي بعد به گردان امام رضا(ع) رفت ودر اين گردان به سمت قائم مقام فرمانده آن منصوب شد.
عمليات والفجر 8 يکي از موفق ترين و عجيب ترين عمليات رزمندگان اسلام در طول 8 سال دفاع مقدس است.
حميد رضا در اين عمليات شرکت کرد وبا اينکه معاون فرمانده گردان بود ,پيشا پيش نيروهاي تحت امر خود حرکت مي کرد.
او با قلبي سرشار از ايمان و روحيه اي شهادت طلب، در آزاد سازي شبه جزيره فاواز وجود دشمنان رشادتهاي بي شماري انجام داد تا ديگر دشمن نتواند از اين شبه جزيره شهرهاي استان خوزستان ومردم بي پناه آن را با موشک هدف قرار دهد.
حميد رضا در اين عمليات به شهادت رسيد در حالي که فقط 19 ساله بود, اما او يک دنيا خلوص و کمال از خود به يادگار گذارد.
خاطرات
محمد عبدي
باحميدرضا به همراه دو نفر ديگر از نيروهاي اطلاعات به آن طرف از خاک دشمن رفته بوديم سه روزي در آنجا و اطلاعات لازم را جمع آوري و شروع به برگشت کرده بوديم. در رفتن به ماموريت از رودخانه اي گذشتيم که آب بسيار پايين بود اما در برگشت سطح آب بسيار بالا آمده بود و هيچ امکاناتي نداشتيم و در فکر که حميد رضا گفت: هر کدام يکي از دوستان مرا بگيرد. هر کدام يک دست او را گرفتيم و با بسم الله الرحمن الرحيم که حميد رضا گفت ,به آب زديم. بدون هيچ مشکلي از اين آب طغيان گر گذشتيم و حتي عراقي ها که در اطراف ما بودند ما را نديدند و به مقر اوليه برگشتيم.
در درجه اول علاقه و اعتقاد وافر شهيد زين الدين فرمانده دلير لشکر 17 علي بن ابيطالب (ع) به اطلاعات و عمليات بود و در اين راستا اعتماد ويژه اي که ايشان به حميد و گزارشات ايشان داشت , هميشه به چشم يک مسئول اطلاعات کارآمد به ايشان مي نگريست. به طوري که زماني که ما در يک منطقه به مسئوليت من مشغول شناسنايي بودم وقتي برگشتم بچه ها گفتند آقا مهدي زين الدين آمد و سلطان محمدي را با خودش برد و گفت يک شناسايي بسيار حساس در منطقه اي ديگر بايد برايشان انجام بدهد. البته باعث اعتراض من هم شد چون وجود ايشان براي ما هم حياتي بود. ماجرايي از شناسايي را بعداً فرماندهي لشکر دادند. از شناسايي حميد که حاکي از شجاعت ايشان در برخورد با دشمن و تدبير در جمع آوري اطلاعات و انجام ماموريت که فوق العاده بود.
خاطرات شب عمليات از زبان شهيد
شب حمله فرا رسيده است. لحظات نابودي دشمن, هنگام غروب خورشيد در روز پنج شنبه 9/12/61,همه برادران آماده اند تا ساعاتي ديگر برخصم بتازندو بعد از گرفتن پل اول ،جاده اهواز –خرمشهر را از وجود پليد مزدوران پاک نمايند.
ما نيز چون وظيفه تخريب بر عهده مان است جلوي نيروها و گردانها حرکت کرده ومعبرها را براي شروع عمليات به اميد خدا باز مي کنيم. انشاءا...در ساعات آينده دشمن نابود خواهد شد.
بسم ا...الرحمن الرحيم
اي نفس قدسي مطمئن ودل آرام ،امروز به حضور پروردگارت بازآي توخشنود به نعمتهاي او،واوراضي ازتوست. قرآن کريم
بازآي درصف بندگان خاص من وبه بهشت من داخل شو.
رزم آغاز شده است،چه نشسته ايد ،حسين وارد کربلا شده, يزيد اذن جنگ داده است .ياران همه آماده جانبازي ،زمان ،زمان پيکار خونيني است ,رزمي حماسه ساز :حر از حسين اذن جهاد خواسته وآماده پيکار است،لحظه حمله فرا رسيده است،يورش بر قلب دشمن مزدور, در قلب سياه وغمناک شب حماسه اي در پي حماسه ي ديگر،پيکاري سخت است .
حق وباطل در ميدان مبارزه ،زمين خونرنگ است از دلاوري ياوران امام ،همه جا فرياد ا...اکبر و,دشمن در حال شکست است،خون،دود، بوي باروت ،همراه با غرش توپهاي خصم همه جا را فرا گرفته ،هر بار صفيرگلوله اي ودر پي آن در خون غلطيدن برادري ،فريادش دشمن را به زانو درآورده :
لااله الا الله
پرچم خونين وي بر دوش ديگري وحماسه اي ديگر ونشانه بر قلب مزدوران کافر .زمزمه مجروح وراز ونياز با خداي خود ،انگار آخرين لحظه زندگي را سپري ميکند.امام زمان فرمانده لشکر در پيشاپيش جنودالله ,ياران همه در پي اوبه پيش،همه خوشحال وهيجان زده،انگار عروسيشان است وعاشق شهادت،ومنتظر صفير گلوله اي که خطبه اين عقد رابخواند ,شوروشوق ديگري درسردارند.
همه صف خونين بسته منتظرلقاءالله ،چه لحظه ي پرمخاطره اي،فقط خدا در ياد است و شيطان نالان گوشه اي حسرت مي خورد. همه از بند وقيد وزنجيرهاي اسارت شيطان گذشته اند همه پيروزند،همه پيروز.
برادران وخواهران ،اي رزم آوران حزب الله اينک وصيتم را بانام الله،يگانه پاسدار ايثار وحرمت خون شهيدان ,قادر ومتعال ،بخشنده ومهربان وبانام آنکه لقاء وي هدفم بوده است ورضاي او مراراضي بوده وبادرود بريگانه پرچمدارعالم تشيع،ونائب برحق امام عصر(عج)ياري دهنده مستضعفين جهان در ستيز باکفرجهاني وبايادو سلام برشهداي اسلام ازصدراسلام تاکربلاي فعلي آغاز ميکنيم.
اکنون که رژيم مزدوربعث عراق ,کشور اسلامي مارابه دستور آمريکاي جنايتکار مورد تاخت وتاز قرار داده است وايران رابه جنگً تحميلي وادار کرده است وهرروزعده اي از بهترين جوانان اين مرزوبوم رابه دليل دفاع ازآرمانشان به درجه رفيع شهادت مي رسانند برماست صبر واستقامت ومبارزه کردن وپايداري تا آخرين قطره خون.
اکنون که بار هجرت ازدنياي هيچ وپوچ بسته ام تاباحسينيان بيعت کرده وبه نداي: هل من ناصرينصرني حسين(ع)،خونين جواب گويم.
اکنون که رفته ام وسر نوشتم را ازتاريکي وتلخ روزي به سعادت وخوشبختي تغيير داده ام, اکنون که شهادت سرخ رابرادامه زندگي واهي وبرمرگ سياه ترجيح داده ام وبه لقاءالله پيوسته ام.
واکنون که پرواز به سوي الله کرده ام وزنجيرهاي اسارت وبندگي را ازقيد وشرط اميال نفساني گسسته ام وصيتم را برتووصي خودآغاز ميکنم.
اکنون انديشه ها همه دروجود رهبرمان متجلي شده است واوست که باکلامش همه دنيا رامهيج ساخته واوست که آمريکا وديگرابرقدرتها رابه لرزه درآورده است.
خدايا:قلب پردرد وي رابانابودي منافقين وديگرتوطئه گران تسکين وآرامش ده. خدايا:عمرش را طولاني تروبا عزت ترگردان .وبروصيت شهيدان وشعار هميشه گيشان:
خدايا ،خدايا،تاانقلاب مهدي خميني را نگهدار.
اورابراي رهبري جامعه اسلامي وپيروزي برجوامع کفر حفظ بفرما.
مناجاتنامه
خدايا:خجلم از اينکه هنوز نتوانسته ام توراآنطورکه شايسته اي عبادت کنم.
خدايا:هنگامي که ياد گذشته مي افتم اشک درچشمانم حلقه ميزند وخودم راسرزنش ميکنم امارجاءتو مرا اميدوار به عفووبخشش مي کند.
خدايا،هرشب که به حساب روزم ميرسم اعمالم راخالي از خلوص نيت مي بينم.
خدايا،گاه غرور به شکلي دروجودم نعوذ مي کرد گاه به جاي توخودرا مي ديدم
,گاه غافل بودم ازيادتووگاه ازاطاعت توورسول تووائمهً تو واولي الامرتوسرپيچي کردم.
خدايا،ضعيف وفقيرم به توپناه مي برم ازعقاب آخرت, امانم بده.
خدايا،عاجزانه ازتوتقاضامي کنم نيتم راوعملم راخالص کن ومراتوفيقي عنايت کن که هميشه تو رادرياد داشته باشم که يک لحظه غفلت ازياد توشايد سرنوشتي ديگر برايم به ارمغان آورد.
خدايا، هرگاه به فکر عقاب الهي ميافتم بدنم ميلرزد.
خدايا، چه حالات وپيش آمد هائي راجهت آزمايش برايم قراردادي ومن درآن موفق نبودم.
خدايا،درمانده ام مسکين ومستکينم, فقير درگاه توام, به توپناه آوردم ازتو کمک مي خواهم .توبه ميکنم بخششت را مي خواهم, خدايا نااميدم نکن.
گاه به فکر دوزخ وغذاب قيامت مي افتم وخود رامنتظراجراي حکم عقاب الهي مي بينم امااميدوارم به رحمت الهي وگاه به فکر بخشش وعفو مي افتم واميدبه خدا
مي بندم ,توبه مي کنم وبازمي گردم اماچه توبه اي که بازپشت آن معصيت وگناه است.
وهرگاه مي نشينم درخودتفکرمي کنم واندکي اعمالم رامحاسبه مي کنم ،مي بينم که اندوخته اي براي آخرت ندارم ,گاه در معصيت وگناه غوطه وربودم وگاه در..
پروردگارا،چه زماني که قلبم درحجاب کامل وعقلم هواي نفسم بود،واي ازچه بنويسم اگربخواهم بنويسم بايدزندگيم رابرروي کاغذ بياورم وبه حال خودم پشيمان باشم وخدايا توبه مي کنم ,مغفرت مي جويم وبه توپناه مي آورم؛ مراببخش.
خدايا،چه دوراني که باشهدا داشتم وازاخلاق آنهاپند نگرفتم وازافعال آنهاعبرت نگرفتم تا عاقبت به ديدار تو آمدندومن هنوز دردنياي ماديات زنده ام.
پروردگارا،مي خواهم خودرادرراهت فاني کنم به سوزم تابه لقاءتوبرسم وتو را ببينم. مي خواهم تکه تکه شوم تاشايد لياقت ديدار تو راوهمنشيني با شهداراپيدا کنم ،مي خواهم بااخلاص درنيت وعملم شهيد شوم, مي خواهم بافرق شکافته وبدن غرقه به خون به ديدارت بيايم ,مي خواهم سرم را درراهت بدهم اما به تو برسم.
واي برمن، خدايا اگربه تونرسم چه کنم, اگرتکه تکه شوم فرقم وبدنم خونين شود وسرم از تن جداشود امانيتم خالص نباشد يعني شهيدنباشم, چه کنم.
خدايا، مي خواهم سر به سجده ي حق گزارده وآنقدر درفراق ديدارتو گريه کنم تا چشمانم ازحدقه در آيد .مي خواهم جهاد کنم تا لايق شهادت بشوم.
خدايا، مي خواهم شهيد باشم :مي خواهم نيتم خالص شود وبه تو بپيوندم تا تومرا
ازشهدا قراردهي.خدايا ،کريمي، بخشنده، ومهرباني ،شهادت راروزيم کن. والسلام حميدرضا سلطان محمدي
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی