زندگينامه شهيد قاسم اميرخاني
چهارشنبه, ۰۴ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۸
شهيد قاسم اميرخاني نونهالي كه در اوان نوجواني آن خون عصمت كه در رگهايش جريان داشت و آن محبت حسين كه در قلبش جاي داشت موجب شد او را به سرور و سالار شهيدان حسين بن علي (ع) ملحق نمايد...
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی؛ شهيد قاسم اميرخاني یکم اسفند 1347، در شهرستان محلات به دنیا آمد. پدرش مرتضی، کشاورزی می کرد و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یکم بهمن 1363، در طلاییه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
زندگينامه شهيد قاسم اميرخاني
بسمه تعالي
بنام خداوند در هم كوبنده ستمگران ياري دهنده مظلومان و پرورش دهنده جهانيان و با سلام و درود به پيشگاه قطب عالم وجود دادگستر كل فرمانده جندالله حضرت بقيهالله اعظم روحي و ارواحنا له الفداء و بر نائب بر حقش امام امت و امت شهيد پرور.
اينك قلم بر كاغذ ميلغزد و زندگي شهيدي از تبار هابيليان را ورق ميزند.
شهيد قاسم اميرخاني نونهالي كه در اوان نوجواني آن خون عصمت كه در رگهايش جريان داشت و آن محبت حسين كه در قلبش جاي داشت موجب شد او را به سرور و سالار شهيدان حسين بن علي (ع) ملحق نمايد. و نداي هل من ناصر ينصرني فرزند حسين بن علي (ع) امام خميني را با نثار جانش لبيك گويد.
قاسم در سال 1347 در خانوادهاي مذهبي طبقه متوسط در شهر محلات چشم به جهان گشود و پس از طي كردن دوران كودكي براي تحصيل به مدرسه رفت و مراحل ابتدايي را در مدرسه شهيد رجايي به پايان رسانيد و جهت ادامه تحصيل وارد مدرسه راهنمايي شد و سال اول راهنمايي را در مدرسه آيت اله كاشاني به پايان رسانيد. ولي چون جوشش انقلابي و حس مسئوليت در وجودش بود باعث شد براي اداي مسئوليت در برابر خون شهدا به بسيج رفته و بعد از طي كردن آموزش نظامي عضو بسيج شد. اما او با اين عمل آرام نگرفته و در پي انجام مسئوليتهاي بيشتر بود و مرتباً براي اعزام به جبهههاي حق عليه باطل به بسيج مراجعه ميكرد ولي چون سن او در حد قانوني نبود با جواب منفي مسئولين مواجه ميشد و او به فكر اضافه كردن سن خود افتاده و حتي سن خويش را در شناسنامه تغيير داده بود و مدتي نگذشت كه موفق شد براي آموزش تكميلي به تهران اعزام گشته و بعد از ديدن دوره آموزش يك ماهه به كردستان اعزام شد و مدت سه ماه در جبهههاي كردستان و در منطقه بانه جهت پيشبرد اهداف عالي اسلامي خدمت نموده و پس از آن كه مدت خدمت او به پايان رسيد همراه دوستان خود به محلات بازگشت و سه ماه در محلات بود و باز براي اعزام مجدد به جبهههاي حق بر عليه باطل به بسيج مراجعه نمود و در تاريخ 1363/10/10 همراه كفرستيزان و سربازان امام زمان (ع) عازم جبهه خوزستان شده و در منطقه چزابه مستقر شد و طبق اظهار همسنگرانش هميشه صداي عبادتش در سنگر طنين افكن بوده و معنويت خاصي به سنگي ميبخشيد و در طي يك تعويض نيرو وقتي قاسم و همراهانش براي تحويل خط در جبهه حركت كردند دشمن صفاك منطقه را با خمپاره به آتش كشيد كه در اين حين قاسم با يكي از برادران تركش ميخورند و زخمي ميشوند ولي چون قاسم از ناحيه شكم زخمي شده بود خونريزي دروني داشت ليكن با لبخند و صحبت كردن روحيه همسنگرانش را بالا ميبرد ولي پس از اعزام او به بهداري و انجام كمكهاي اوليه تصميم بر آن شد كه جهت اقدامات بيشتر او را به بيمارستان اعزام نمايند ولي او در آمبولانس به لقاءالله پيوست و به آرزوي ديرينهاش رسيد. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
زندگينامه شهيد قاسم اميرخاني
بسمه تعالي
بنام خداوند در هم كوبنده ستمگران ياري دهنده مظلومان و پرورش دهنده جهانيان و با سلام و درود به پيشگاه قطب عالم وجود دادگستر كل فرمانده جندالله حضرت بقيهالله اعظم روحي و ارواحنا له الفداء و بر نائب بر حقش امام امت و امت شهيد پرور.
اينك قلم بر كاغذ ميلغزد و زندگي شهيدي از تبار هابيليان را ورق ميزند.
شهيد قاسم اميرخاني نونهالي كه در اوان نوجواني آن خون عصمت كه در رگهايش جريان داشت و آن محبت حسين كه در قلبش جاي داشت موجب شد او را به سرور و سالار شهيدان حسين بن علي (ع) ملحق نمايد. و نداي هل من ناصر ينصرني فرزند حسين بن علي (ع) امام خميني را با نثار جانش لبيك گويد.
قاسم در سال 1347 در خانوادهاي مذهبي طبقه متوسط در شهر محلات چشم به جهان گشود و پس از طي كردن دوران كودكي براي تحصيل به مدرسه رفت و مراحل ابتدايي را در مدرسه شهيد رجايي به پايان رسانيد و جهت ادامه تحصيل وارد مدرسه راهنمايي شد و سال اول راهنمايي را در مدرسه آيت اله كاشاني به پايان رسانيد. ولي چون جوشش انقلابي و حس مسئوليت در وجودش بود باعث شد براي اداي مسئوليت در برابر خون شهدا به بسيج رفته و بعد از طي كردن آموزش نظامي عضو بسيج شد. اما او با اين عمل آرام نگرفته و در پي انجام مسئوليتهاي بيشتر بود و مرتباً براي اعزام به جبهههاي حق عليه باطل به بسيج مراجعه ميكرد ولي چون سن او در حد قانوني نبود با جواب منفي مسئولين مواجه ميشد و او به فكر اضافه كردن سن خود افتاده و حتي سن خويش را در شناسنامه تغيير داده بود و مدتي نگذشت كه موفق شد براي آموزش تكميلي به تهران اعزام گشته و بعد از ديدن دوره آموزش يك ماهه به كردستان اعزام شد و مدت سه ماه در جبهههاي كردستان و در منطقه بانه جهت پيشبرد اهداف عالي اسلامي خدمت نموده و پس از آن كه مدت خدمت او به پايان رسيد همراه دوستان خود به محلات بازگشت و سه ماه در محلات بود و باز براي اعزام مجدد به جبهههاي حق بر عليه باطل به بسيج مراجعه نمود و در تاريخ 1363/10/10 همراه كفرستيزان و سربازان امام زمان (ع) عازم جبهه خوزستان شده و در منطقه چزابه مستقر شد و طبق اظهار همسنگرانش هميشه صداي عبادتش در سنگر طنين افكن بوده و معنويت خاصي به سنگي ميبخشيد و در طي يك تعويض نيرو وقتي قاسم و همراهانش براي تحويل خط در جبهه حركت كردند دشمن صفاك منطقه را با خمپاره به آتش كشيد كه در اين حين قاسم با يكي از برادران تركش ميخورند و زخمي ميشوند ولي چون قاسم از ناحيه شكم زخمي شده بود خونريزي دروني داشت ليكن با لبخند و صحبت كردن روحيه همسنگرانش را بالا ميبرد ولي پس از اعزام او به بهداري و انجام كمكهاي اوليه تصميم بر آن شد كه جهت اقدامات بيشتر او را به بيمارستان اعزام نمايند ولي او در آمبولانس به لقاءالله پيوست و به آرزوي ديرينهاش رسيد. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
نظر شما