شهادت نه با جبهه رفتن،با «اخلاص» رفتن حاصل مي شود
از خصلتهاي اخلاقي و عاطفي عالي برخوردار بود و هر وقت به مرخصي مي آمد به ديدار تمامي اقوام و دوستان مي رفت,حتي اگر مرخصي کوتاه مدتي داشت , به بيمارستان جهت عيادت و دلداري مجروحين مي رفت . کتاب هاي مذهبي و اخلاقي مطالعه مي کرد که يکي از آثار آن برخورد مهربانانه با خانواده و نزديکانش بود.
فعاليت هاي اجتماعي ,مذهبي و سياسي را از زمان شروع انقلاب اسلامي در سن چهارده سالگي در سال 1357 آغاز کرد وتا آخر عمرش يکي از فعالترين چهره هاي استان در اين زمينه ها بود. حضور مستمر در جبهه باعث غفلت او از مسائل ديگر نبود؛در سال 1362 ازدواج کرد که ثمره ي اين ازدواج يک دختر است.
حضور دشمنان را در خاک ايران اسلامي برنمي تابيد,براي او حضور دشمن در نقطه اي از خاک وطنش غير قابل تحمل بودو درد آور .
تأکيد زيادي براي نابودي و بيرون راندن دشمنان از خاک کشورمان داشت .هنگام رفتن به جبهه سفارش ايشان اين بود که به فکر من نباشيد بلکه به فکر اسلام باشيد و براي پيروزي اسلام و سلامتي امام خميني دعا کنيد. اوهمواره به ملت و مسئولين داشتن وحدت و اخلاق اسلامي و حمايت از اسلام و قرآن و برداشتن سلاحش و مبارزه با دشمنان اسلام و نابودي صدام را سفارش مي کرد. ششم اسفند 1365نقطه پايان زندگي سراسر افتخار اين سردار بزرگ ايران اسلامي است .
در اين روز او با رزم جانانه و شگفت انگيز خود به همراه نيروهاي تحت فرماندهي اش در عمليات بزرگ کربلاي 5 ضربات مهلکي به متجاوزان وارد کرد وبه شهادت ,آرزويي که سالها دنبالش دويده بود ,رسيد.
فرازی ازوصیت نامه شهید:
در فضاي ذهنم دو گروه را تصور مي کنم: يکي آدميان زميني و ديگري شهداي
سماوي. حال هردومخلوق خدايند اما به اندازه اي که درک مي کنم، دلم مي خواهد
با دسته دوم باشم. ولي وابستگي ها به دسته اول مانع مي شوند حتي در جبهه،
حتي در شب حمله، حتي در گرماگرم حمله، حتي در صداي مهيب خمپاره ها و
کاتيوشاها و مسلسل ها و زنجير تانک ها و سوزش گلوله ها و تاريکي شب و غوغاي
ملائک و... گمان کردم که شهادت با جبهه رفتن حاصل مي شود. ولي اشتباه کردم
؛با اخلاص رفتن حاصل مي شود.
به کجا رفتن مهم نيست با خلوص رفتن خيلي مهم است. تمام پاداش ها به آن کاري
که با اخلاص باشد تعلق مي گيرد. انما الاعمال بالنيات و لکل امر مابري ـ
گاهي فکر مي کنم مي بينم غريب 100 نفر از دوستانم يکي پس از ديگري کوله بار
را بستند و رفتند. هر آن چه داشتند تسليم حق کردند ولي من بيچاره هنوز غرق
در جبرهايي هستم که شايد سودي به حالم نداشته باشد و گرفتار جبرهايي هستيم
که ارزش وجودشان از ما خيلي خيلي کمتر است.
ما هرچه داريم به دل کوبيده ايم و آنها هرچه داشتند به گل کوبيدند و رفتند. الدنيا رأس کل خطئيه ـ خداوندا با شهادت سرافرازم کن.
منبع: اداره ،اسناد هنری انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی