مادرم این بار با تمامی کوچه ها و خیابان های زاویه خداحافظی کردم
شهید ابوالفضل همانند خیل شهدا که همه چیز برایشان الهام شده
باشد در آخرین روزهای مرخصی با تمام کم حرفی و متانتی که داشت سخنانش پیرامون رشادتها
و ایثار دور میزد تا جایی که به جدی و به مزاح به دوستانش میگفته اینبار مرا زیاد
ببوسید چون دیگر مرا نخواهید دید و حتی یک شب قبل از پایان مرخصی در نیمههای شب مادرش
را صدا زده میگوید: مادرم این بار با تمامی کوچه ها و خیابان های زاویه خداحافظی کردم.
دیگر اینکه در تماسی که با سنگر فرماندهی و همرزمانش در منطقه جنگی داشتیم به گفته آنها او خاطراتی بسیار مقدس و فراموش نشدنی از خود به یادگار گذاشته، یک نمونه اینکه چند ساعت قبل از عملیات به سنگر فرماندهی مراجعه و درخواست آبگرم میکند چون علتش را جویا میشوند اظهار میداد به من الهام شده من شهید خواهم شد میخواهم غسل شهادت بکنم. تا اینکه پس از شروع عملیات قادر در تاریخ هجدهم شهریور سال 1364 ، مردانه میجنگد و حماسه میآفریند و موانع عروج خود را به درگاه معشوق از پیش مسیر بر میدارد و با بال و پری آغشته به خون روحش به پرواز درآمده و در نزد معبود جای خود را مییابد و لقب شهید گمگشته پیکر را به خود اختصاص میدهد. روحش شاد و راهش پر رهرو و خاطرهاش جاوید باد. انشاءا...
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی